کیهان برزگر رئیس پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه در گفتوگو با دنیای اقتصاد تشریح کرد
فرصتسازی از خروج ترامپ
باوجود خروج ترامپ از برجام، ایران اعلام کرده که در توافق هستهای باقی میماند و با اروپا، روسیه و چین ادامه میدهد. برهمین مبنا، مذاکراتی با این کشورها برای یافتن راههایی برای حفظ برجام شروع شده است. اما تمرکز این مذاکرات در هفتههای اخیر بیشتر بر کشورهای اروپایی بوده و ایران به صراحت اعلام کرده که برای ماندن در برجام، اروپا باید تضمینهای عینی اقتصادی از جمله تعهد به فروش نفت ایران و رفع موانع بانکی بدهد. آیا اساسا اروپا توانایی ارائه این تضمینها را در شرایط تهدیدهای ترامپ به عدم هرگونه همکاری با ایران دارد؟
ببینید بهنظر من باید بین عملکرد و نقش اروپا پیش و بعد از خروج ترامپ از برجام کاملا فرق قائل شویم. اکنون که ترامپ دنیا را با سیاستهای یکجانبه و عجولانه به هم ریخته، اروپا برای ایران بیشتر از زاویه یک فرصت سیاسی و جهت حفظ وحدت در جبهه کشورهای باقیمانده در برجام حائز اهمیت میشود تا صرفا کسب منفعتهای حداکثری اقتصادی که احتمالا از عهده آن بر نمیآید. از این لحاظ، یک همکاری حداقلی اقتصادی با اروپا هم در شرایط فعلی برای ایران کار ساز است. البته این بحث کاملا درست است که شرکتهای بزرگ اروپایی خصوصی و چندملیتی اروپایی منافع حدود هزار میلیارد یورویی خود با آمریکا را به منافع حدود ۲۰ میلیارد یورویی با ایران ترجیح نمیدهند و اینکه انتظارات اقتصادی این شرکتها تاثیر جدی بر انگیزه سیاسی آنها در کار کردن با ایران میگذارد. اما فراموش نکنیم که دلیل اصلی اروپا برای حفظ برجام بیشتر سیاسی-امنیتی و بر مبنای یک اضطرار ژئوپلیتیک بوده و اینکه خروج آمریکا از برجام و فروپاشی کامل این توافق هستهای یک تهدید جدی برای صلح و امنیت بینالمللی و بهویژه اروپا است. اگر ایران از اروپا هم ناامید شود، از برجام خارج میشود و فعالیتهای هستهای خود را از سر میگیرد و حتی ممکن است از قرارداد منع اشاعه هستهای (NPT) خارج شود. این وضعیت از نگاه اروپا خطر حمله آمریکا به ایران و شیوع یک جنگ منطقهای دیگر را اجتنابناپذیر میکند. نتیجه این ناامنی تشدید بحرانهای منطقه ای، سیل پناهندگان و مهاجرتها، گسترش تروریسم و غیره است که در درجه نخست به اروپا برمی گردد که در مجاورت منطقه قرار دارد. پیش از این مساله اوکراین و ضمیمه کردن کریمه توسط روسیه، ظهور ترامپ و شکاف در روابط فرآتلانتیک، خروج بریتانیا از اتحادیه (برگزیت) و چالش رادیکالیزه شدن و بحران مهاجرت، همگی برای اروپاییها غیرمنتظره بوده و سبب شدهاند که اروپا شدیدا امنیتمحور شود. بههمین دلیل، اکنون کشورهای اروپایی خواهان ایفای نقش و مسوولیت بیشترسیاسی-امنیتی در جغرافیای اطراف خود از طریق مشارکتهای منطقهای برای پیشگیری از این تهدیدات بوده و افکار عمومی اروپایی هم از آن حمایت میکند. منظورم این است که اروپا مساله حفظ برجام را بیشتر از زاویه نیازهای سیاسی خود بهویژه برای مقابله با تهدیدات جدید امنیتی میبیند نه صرفا روابط اقتصادی و برای بازیگری در این حوزه هم نیاز به وحدت و یکپارچگی درونی دارد. بهنظرم ایران هم باید از این فرصت استفاده کند و با تکیه بر امتیازات ژئوپلیتیک و سیاسی-امنیتی خود به اروپا فضای لازم برای ایفای نقش جدید را بدهد. خروج ترامپ از برجام را شاید بتوان در بازتعریف این توافق در یک قالب فراآمریکایی تعریف کرد. یعنی توافقی که عملا اهمیت اقتصادی خود را از دست داده و میتواند در نتیجه ترس جهانی از عواقب سیاسی-امنیتی فروپاشی آن به یک فرصت برای فشار همه جانبه به ترامپ تبدیل شود تا از درون سیاستهای ضد ایرانی را تعدیل کند.
شما میفرمایید اروپا یک فرصت سیاسی است. اما شاهدیم که اروپا خود دارای مواضع سخت سیاسی نسبت به ایران از جمله خروج از منطقه و محدودیتهای موشکی آن است که دائما رهبران اروپایی بهویژه مکرون رئیس جمهور فرانسه تکرار میکنند. با این وضعیت چگونه اروپا میتواند یک فرصت سیاسی باشد؟
اروپا بخش مهم و تاثیرگذار از مجموعه غرب و یک بازیگر جهانی است که بر قدرتهای دیگر تاثیر میگذارد. اکنون که ترامپ آمریکا را دچار نوعی سردرگمی در سیاست جهانی کرده گرایش سایر قدرتها به اروپا بیشتر میشود. در شرایط فعلی ما باید روابط متقابل با اروپا را از یک زاویه گستردهتر جهانی ببینیم. اتفاقا چون ارزش ژئوپلیتیک ایران برای اروپا زیاد است، یک فرصت برای ایران در اینجا بوجود میآید که کانالهای گفتوگوی سیاسی با اروپا را از زاویه تعریف متفاوت و مثبت از نقش منطقهای ایران باز کند. بزرگترین امتیازهای ژئوپلیتیک ایران در منطقه یعنی نقشسازی درعراق و سوریه، خنثی کردن حرکتهای تجزیه طلبانه و مقابله مستقیم با داعش و تروریسم هنوز به امتیازگیری سیاسی برای کشورمان تبدیل نشده است. چون تا بهحال برجام و ضرورت تعامل با غرب برای کسب منافع اقتصادی نقطه ورود و تمرکز اصلی سیاست خارجی ما بوده است. اکنون که در شرایط متفاوتی هستیم و آمریکا با خروج از برجام مصمم به فشارهای سیاسی با تحریمهای بیشتر است، ما هم باید کانال سیاست خارجی خود را با شرایط فعلی سازگار کنیم و متمرکز به دیپلماسی منطقهای یعنی نقطه امتیاز ژئوپلیتیک خود شویم که در اولویت روابط اروپا با ایران قرار دارد.
توجه هم داشته باشیم که پویاییهای سیاست منطقهای به گونهای است که کشورها را مجبور به سازگاری با شرایط میدانی و واقعیات سیاسی-امنیتی جاری میکند. بنابراین اصل ثابت شدهای در مواضع کشورها وجود ندارد. بله، اروپاییها این مواردی را که شما اشاره کردید دائما مطرح و تکرار میکنند. اما همزمان ارزیابی هم میکنند که خواستههای آنها آیا اساسا در سیاست داخلی ایران فضای طرح پیدا میکند و اینکه تا چه حد ظرفیت گفتوگو و مذاکره بر روی آنها وجود دارد. بهنظرم اروپاییها الان کاملا درک کردهاند که محدودیتهای موشکی اصلا قابلیت طرح و مذاکره در ایران ندارد، چون اصل آن از سوی همه گروههای سیاسی و افکار عمومی رد میشود. آنها بهتدریج درک میکنند که اتصال گفتوگوهای منطقهای به مذاکرات موشکی از ابتدا اشتباه بوده، چون اصل هرگونه گفتوگو را از همان ابتدا مسدود میکند. اما اروپاییها همزمان درک میکنند که ایران ظرفیت ژئوپلیتیک و تمایل لازم برای گفتوگوهای منطقهای با اروپا (و نه آمریکا) را دارد و از آن نگرانی چندانی هم ندارد. مثلا اکنون چند دور مذاکره با چهار کشور اروپایی (انگلیس، فرانسه، آلمان و ایتالیا) در موضوع بحران یمن و عمدتا برای برقراری آتشبس و حل مسائل انسانی صورت گرفته که این خود نشان از نیاز اروپا به اهمیت نقش و تاثیرگذاری ایران در حل این منازعه دارد. توجه داشته باشیم که یمن اتصال جغرافیایی به ما ندارد و از لحاظ امنیتی هم یک خطر فوری برای کشورمان نیست. بنابراین هرگونه نقشسازی ایران از طریق اروپا یک امتیاز ژئوپلیتیک برای کشورمان است. امری که مطمئنا خوشایند ائتلاف رقیب به رهبری سعودیها و اماراتیها نیست.
ممکن است ماندن در برجام نفع سیاسی-امنیتی برای اروپا داشته باشد، اما چه نفع سیاسی برای ایران دارد که بخواهد اروپا را برای خود نگه دارد؟ مشکل فعلی ایران اقتصادی است و بر این مبنا بعضیها معتقدند راهحل را باید در همکاری با روسیه و چین و سایر کشورهای همسو با ایران جستوجو کرد.
بهنظرم تداوم برجام به شکل فعلی برای حفظ تعادل در سیاست خارجیمان با سایر قدرتها و پیدا کردن جایگاه واقعیمان به عنوان یک قدرت منطقهای در صحنه سیاست بینالملل ضروری است. ببینید این نکته که منطق اصلی برجام برای رفع تحریمهای اقتصادی بود کاملا درست است و اکنون هم جنبه منفعت اقتصادی بعد از خروج ترامپ از برجام و در مذاکرات با اروپا همچنان در نگاه ایران قوی است. اما نباید از این نکته هم غافل شد که میراث سیاسی برجام برای موقعیت مستقل منطقهای و بینالمللی ایران همچنان یک امتیاز است و مهمتر اینکه نیروهای سیاسی و دولتهای طرفدار ایران در منطقه ازجمله حزبالله و عراق و سوریه و لبنان را مطمئنتر میکند. همین الان هم آنها با سیاست ماندن ایران در برجام موافقترند. برخلاف بعضی از دیدگاهها، بهنظرم جذابیت سیاسی برجام بدون آمریکا برای ایران به عنوان یک بازیگر مستقل حتی بیشتر هم است. چون ایران میتواند در فضای چندجانبهگرای موجود همچنان روی منطق قوی خود در ورود به برجام مانور بدهد. خاطرتان باشد مذاکرات دوجانبه و اختصاصی ایران و آمریکا در قالب برجام سایر کشورهای گروه ۱+۵ را نگران کرده بود که از صحنه عقب نمانند. البته در شرایط جدید، میراث سیاسی دولت از برجام یعنی نفع مورد انتظار اقتصادی از طریق اتصال به شبکه به اصطلاح اقتصاد جهانی و ورود سرمایهگذاریهای خارجی و غربی تا حد زیادی به چالش کشیده میشود، که البته بهنظرم از ابتدا توقع بیش از اندازهای هم بود، چون غربیها برای انتقال تکنولوژی و سرمایهگذاری شرایط سیاسی و قوانین سختگیرانه خود را دارند.
اما اگر در نظر بگیریم که در نهایت تنها راه حل اقتصادی ایران افزایش همکاری با چین، روسیه، هند و ترکیه است و ایران باید روابط خود را با این کشورها تقویت کند، اینها که قبل از خروج آمریکا از برجام و اتفاقا با یک منطق درست در جریان بوده و حتی در دوران دولت روحانی بیشتر هم شده است. اما نکتهای که الان وجود دارد اینکه اکنون خروج آمریکا از برجام میتواند این کشورها را هم مردد یا با فشارهایی از سوی آمریکا مواجه کند و لذا آنها هم اصرار به ماندن ایران در برجام دارند. در اینجا است که بهنظرم باز گذاشتن کانالهای گفتوگو و حفظ اروپا از لحاظ سیاسی برای حفظ روسیه و چین و بهطور کلی جبهه سیاسی طرفداران برجام ضروری است. یعنی موفقیت ایران در این شرایط سخت به حفظ این زنجیره روابط سیاسی، هم برای مقابله با زیادهخواهیهای ترامپ و هم برای اقناع افکار عمومی بینالمللی بستگی دارد. بیتردید مواضع مثبت و تداوم رویکرد تقابلی اروپا با ترامپ بر مواضع روسیه تاثیر جدی میگذارد، چون برای روسیه همکاری با اروپا بسیار مهمتر از همکاری با آمریکا است و به همین دلیل روسیه همواره نیم نگاهی به مواضع اروپا و تایید آن دارد. چین هم بهرغم منافع اقتصادی گسترده با ایران، از لحاظ سیاسی سعی میکند مواضع خود در سیاست جهانی را به نوعی با روسیه و اروپا هماهنگ و تعدیل کند. یعنی میخواهم بگویم حفظ اروپا برای تعدیل در سیاستهای ترامپ و ائتلاف ضد ایرانیاش در منطقه و همچنین تداوم حمایت روسیه و چین و حتی هند و ترکیه و سایر کشورهای همسو از ایران ضروری است. حفظ اروپا از لحاظ برقراری تعادل در روابط بینالمللی و سیاست خارجی خودمان هم ضروری است. چون یک دیدگاه استراتژیک به ما میآموزد که تکیه بیش از اندازه به روسیه و چین با رویکرد مستقل ایران در سیاست خارجی در تضاد است و اینکه اگر این دو کشور احساس کنند ایران راهحلی جز توسل به آنها ندارد، امتیازات استراتژیک کمتری به ایران میدهند. این کشورها در صورتی خواهان تقویت روابط با ایران میشوند که احساس کنند کشورمان از درون قوی و منسجم است و اینکه عموم کشورها خواهان برقراری روابط با آن هستند.
در همین ارتباط یک بحث این روزها مربوط به شکاف فراآتلانتیک (بین اروپا و آمریکا) در اثر خروج آمریکا از برجام و فرصتهایی است که میتواند نصیب ایران شود. یعنی از این شکاف و انزوای آمریکا به نفع خود استفاده کند. نظر شما در این زمینه چیست؟
بله این بحث درست است که خروج ترامپ از برجام شکافی جدی در روابط فراآتلانتیک و بهویژه انسجام ناتو و تصمیمگیریهای مشترک و هماهنگ در نهادهای بینالمللی مورد تسلط غرب مثل ان پی تی، سازمان تجارت جهانی، بانک جهانی و... بهوجود آورده و اروپاییها را وا داشته که به فکر استراتژیهای مستقل سیاسی-امنیتی و حتی اقتصادی خود باشند. از نظر اروپاییها فلسفه صلح اروپایی در انسجام درونی اعضای اروپایی و تقویت روابط فراآتلانتیک و با آمریکا بنا نهاده شده و ابزار این تعادل در سیاست جهانی هم وجود نهادهای اقتصادی و سیاسی تحت تسلط غرب هستند. برای همین اروپاییها از تقویت سیاستها و جریانهای خارج از بوروکراسی نهادینه شده غربی به شدت وحشت دارند. مثلا توجه داشته باشید که وقتی ابزار تحریم اقتصادی علیه ایران بهکار گرفته میشود نباید فکر کنیم که این ابزار صرفا آمریکایی است، بلکه یک ابزار غربی است و کشورهای اروپایی را هم شامل میشود، چون کشورهای اروپایی در اغلب موارد در بهکار بردن تحریمها علیه ایران با آمریکا از طریق نهادهای بینالمللی هم پیمان شدهاند. اکنون اروپاییها معتقدند که خروج ترامپ از برجام نه تنها یک میراث سیاسی-حقوقی در مجموعه غرب را به چالش کشیده، بلکه ابزارهای کنترل غرب بر جریانهای سیاسی و اقتصادی جهانی را هم تضعیف میکند.
با همه این تحولات بهنظرم شکاف فراآتلانتیک بیشتر یک موضوع سیاست جهانی و در قالب روابط قدرتهای بزرگ تعریف میشود. مثلا روسها از این شکاف خوشحال میشوند، چون ناتو را تضعیف میکند. یا چینیها برای تحقق مدل توسعه و رشد اقتصادی خود از تضعیف سیاستهای رهبریمحور غربیها بهویژه آمریکا خوشحال میشوند. اما تردید دارم که این شکاف الزاما به نفع ایران در بلندمدت باشد و سیاست درست این باشد که ما به آن برای حل مشکلاتمان امید ببندیم. قبلا هم در جایی گفتم بزرگترین خطر ترامپ برای ایران ایجاد یک سردرگمی استراتژیک یا نداشتن استراتژی مشخص است که عجولانه و بدون توجه به عواقب آن اتخاذ شده باشد. بهنظرم شکافهای جهانی و در قالب روابط قدرتهای بزرگ به شکل تشدید منازعات منطقهای و جنگهای نیابتی و تنشهای بیشتر «درون کشوری» ظهور میکنند که در نهایت به نفع منطقه نیست. به هرحال قدرتهای بزرگ اقتصادی و نظامی در هر شرایطی موقعیت خود را در چارچوب منافع خود با یکدیگر سازگار میکنند.
بگذارید بحث را به امکان گفتوگوهای منطقهای ببریم. آیا در شرایط فعلی فضایی برای پیگیری این بحث وجود دارد؟
گفتوگوهای منطقهای همیشه در رویکرد سیاست خارجی ایران یک منطق قوی دارد، اما وقتی میتواند موفق شود که با اصل دیگر سیاست خارجی ایران یعنی بازدارندگی و مهار تهدید از درون منطقه در تضاد نیفتد. برجام سعی داشت تا بین این دو جنبه از سیاست منطقهای ایران تعادل برقرار کند. یعنی اگر بهطور کامل اجرا میشد از حس تهدید استراتژیک ایران کم میکرد. بهنظرم اکنون کفه ترازو به نفع جنبه بازدارندگی ایران سنگینتر شده است. به همین دلیل طرح چنین گفتوگویی از سوی ایران بهراحتی مورد پذیرش قرار نمیگیرد. طرف مقابل، بهویژه سعودیها، اماراتیها و اسرائیلیها که به نوعی ترامپ و حتی اروپاییها را تحتتاثیر قرار میدهند، استدلال میکنند چون ایران با تقویت و تثبیت جایگاه گروهها و نیروهای سیاسی مخالف آنها دست بالا را در منطقه دارد، میخواهد با دیگران وارد گفتوگویی شود که خروجی آن در هرحال به ضرر آنها و به نفع افزایش نقش منطقهای ایران است. به همین دلیل آنها راه گفتوگو را بستهاند و میخواهند با درگیر کردن قدرتهای بزرگ فرامنطقهای بهویژه آمریکا و با حمایت رژیم اسرائیل قدرت فزاینده ایران در منطقه را تعدیل کنند. در عمل هم ایران از مواضع منطقهای خود عقب نمینشیند، مثلا حمایت خود از اسد را کنار نمیگذارد، دست از حمایت از حزب الله و سایر گروههای سیاسی طرفدار خود بر نمیدارد، نمیگذارد که یک حکومت ضد ایرانی در عراق روی کار بیاید، چون هزینههای زیادی تا به حال متحمل شده و منطق دفاع استراتژیک خود را در دفع تهدید در منطقه و توسط این نیروها میبیند. همه کشورها خواهان امن کردن محیط همسایگی خود هستند. بنابراین در اصل این قضیه یک چالشی وجود دارد. توجه هم داشته باشیم که ورود به گفتوگویهای منطقهای نیاز به اجماع سیاسی داخلی در مورد نفع چنین گفتوگوهایی برای منافع و امنیت ملی کشور دارد. امروز بحثهایی مطرح است مبنی بر اینکه چون آمریکا از برجام خارج شده تنها چیزی که برای ایران باقی مانده این است که مواضع منطقهای خود را قویتر کند. این رویکرد براساس یک فکر درونی و ملی است که ما درون منطقه میتوانیم آمریکا را مهار کنیم.
البته وقتی صحبت از مهار و بازدارندگی تهدید مطرح میشود، هر کشوری برداشت خود از دفع تهدید و تامین منافع ملی و امنیتی خود را دارد. استدلال کشورهای عربی این است که ایران وارد جغرافیای عربی شده و حضورش در مسائل جهان عرب در عراق، سوریه، لبنان و یمن بیش از حد پررنگ شده و این فضا را برای آنها تنگ کرده است. در مقابل، ایران مساله را به شکل دیگری میبیند و معتقد است که ریشه تهدیدات امنیت ملی ایران از درون همین منطقه است و اینکه ضرورت دارد که ایران حضور فعال در مسائل منطقهای و حوزه همسایگی خود داشته باشد و بخشی از راه حل مشکلات باشد. فراموش نکنیم که از همین منطقه، صدام به ایران حمله کرد، از همین منطقه داعش میخواهد امنیت ایران را به خطر بیندازد. همین کشورهای منطقه میزبان پایگاههای متعدد نظامی آمریکایی هستند و فضای همین منطقه میتواند از سوی رژیم اسرائیل برای حمله به ایران مورد استفاده قرار گیرد. پس ایران حق دارد از مشکلات منطقه و بیثباتیهای جاری در آن نگران باشد. بنابراین مساله گفتوگوی منطقهای همیشه با مساله نگرانیهای امنیتی و دفع تهدید و بیاعتمادی متقابل یک ارتباط مستقیم دارد و تا این دو به یک تعادلی نرسند، بهنظرم گفتوگوی معنادار و موفقی صورت نخواهد گرفت. تعادل هم به این صورت است که درون کشور یک اجماع سیاسی برای منفعت حاصل از ورود به گفتوگوهای منطقهای بهوجود آید و آن هم قطعا در شرایط عدم حس تهدید از درون منطقه است. شاید اجرای کامل برجام میتوانست این حس را در ایران بهوجود آورد، اما دیدیم که موضوع به همین سادگی نیست و طرفهای مقابل واقعا بهطور وجودی با نقش منطقهای ایران مشکل دارند. اکنون واقعا بهنظرم مشکل در منطقه ایفای نقش فعلی ایران نیست، چون ایران با تروریسم میجنگد و خواهان حفظ تمامیت ارضی کشورها در منطقه است. یعنی دو اصلی که به نفع نظام بینالملل است. مشکل اصلی نوع نگاه منفی به نقش منطقهای ایران در طرف مقابل است که بنا به جبر جغرافیایی و تاریخی و با توجه به تاثیرگذاری اجتنابناپذیر ایران باید در طرف مقابل تغییر کند. برای همین است که بهنظرم ایران باید برداشت استراتژیک حضور منطقهای خود را با یک منطق قوی و در قالب گفتوگوی منطقهای بهویژه به وسیله اروپا به طرف مقابل به خوبی بشناساند و همزمان اصول ثابت شدهای برای آنها تعریف کند که گذشتن از آنها برای ایران به عنوان یک State ممکن نیست.
در این صورت شما گفتوگو با اروپا برای حل مسائل منطقهای را به نفع ایران در شرایط فعلی ارزیابی میکنید؟
بله ،چون این نقطه امتیاز ژئوپلیتیک ایران است و اینکه مبنای اصلی اهمیت ایران برای اروپا همان جایگاه ایران در دفع تهدیدات امنیتی در جغرافیای غرب و شرق مدیترانه و اضطرار ژئوپلیتیک پدید آمده برای اروپا است که در ابتدای بحثم به آن اشاره کردم. اما برای ورود به چنین گفتوگویی اروپا باید بپذیرد که این نگاه و شیوه منفی به نقش منطقهای ایران که توسط جریانی در درون دولت ترامپ، سعودیها و اسرائیلیها دنبال میشود به نفع منافع اروپا نیست. این جریان میخواهد نقش منطقهای ایران را از اساس انکار کند و تهران را به عنوان منبع بیثباتی در درون منطقه تعریف کند و با اعمال تحریمهای شدید اقتصادی و فشار از درون موضع منطقهای آن را تغییر دهد. بهنظرم اگر اروپا بخواهد کارساز باشد باید تلاش کند که این شیوه نگاه به نقش ایران را بازتعریف کرده و آن را مبتنی بر واقعیتهای سیاسی-امنیتی میدانی سازگار کند. اروپا باید درک کند که یک بازیگری به نام ایران وجود دارد که قدرت فرهنگی، نفوذ تاریخی و نقش سیاسی-امنیتی میدانی و روابط بین نخبهای با دولتها و ملتهای منطقه دارد که نمیتوان آن را نادیده گرفت. یعنی چه طرف مقابل بخواهد چه نخواهد، حضور ایران در منطقه متوقف نمیشود. پس بهترین روش پذیرش واقعیت و تلاش برای بهرهگیری از نقش ایران در جهت منافع جمعی است. اگر این اعتمادسازی صورت بگیرد، بهنظرم ایران هم با حس امنیت و تامین منافع که در روند گفتوگوها میکند، میتواند مواضع خود را به نوعی با منافع جمعی و در چارچوب منافع خود به تعادل برساند و هماهنگ شود. اکنون نگرانی اصلی اروپا شیوع جنگ بین ایران و رژیم اسرائیل در جنوب سوریه است و اینکه تاسیس احتمالی پایگاههای نظامی در این منطقه اسرائیل را تهدید میکند. اما ایران بهنظرم نیاز چندانی به این پایگاهها ندارد، همانگونه که در عراق نداشته، چون قدرت اصلی ایران در نفوذ در نیروهای سیاسی محلی و ائتلافسازی بین آنهاست که در مواقع بروز ناامنی از آن استفاده میکند. یا اینکه منطق حضور منطقهای ایران بیشتر تدافعی و در قالب حفظ امنیت ملی کشور است نه گسترش خواهانه و اینکه ایران استراتژی خروج از سوریه بعد از دفع کامل تهدیدات خواهد داشت. اینها باید به اروپاییها فهمانده شود. البته شاید هم میدانند، اما صلاح را در این میبینند که با آمریکاییها و سعودیها یا اسرائیلیها که خط منازعه را دنبال میکنند، درگیر نشوند. به هرحال گفتوگوهای منطقهای با اروپا که به شکل پویا و متفاوت از آمریکا به نقش منطقهای ایران مینگرد، ظرفیت خوبی برای شناساندن دیدگاههای ایران دارد.
توافق بزرگ آمریکا؟
ترامپ در صحبتهایش درباره ایران چند بار بر بحث «توافق بزرگ» تاکید کرده و بر این باور است که با یک توافق بزرگ میتواند بسیاری از مسائل مورد اختلاف با تهران را حل و فصل کند. تحلیل شما از این رویکرد رئیسجمهوری آمریکا چیست و چه سرانجامی را برای چنین دیدگاهی متصور هستید؟
تردیدی نیست که ترامپ یک فرد منفعت محور و معامله مسلک است و علاقه دارد و افتخار میکند که با روش خود یعنی ایجاد سردرگمی سیاسی، تعیین ضربالاجل به کشورها و نمایش قدرت برتر آمریکا در جهان مسائل را با بیشترین سود به نفع خود حل میکند. در حال حاضر دو جریان در آمریکا وجود دارند. یکی معتقد به توافق بزرگ با ایران (مثل مدل کرهشمالی که البته هنوز به جایی نرسیده) است و دیگری معتقد به تغییر رژیم و فروپاشی از درون. هر دوی این دیدگاهها یک درک مشترک دارند که باید ایران را سرجای خود نشاند و تضعیفش کرد. چالش اصلی یک توافق بزرگ همین است که ترامپ در نهایت میخواهد دیدگاه حداکثرگرای خود را به ایران تحمیل کند. این ویژگی، با اصول یک توافق بزرگ سازگاری ندارد. برای ورود به یک توافق بزرگ دو اصل «نیازهای متقابل استراتژیک» و «وجود اهداف صادقانه» نزد دو طرف ضروری است. اما هیچکدام از اینها در شرایط فعلی بین ایران و آمریکا وجود ندارند. دوطرف همکاریهای استراتژیک مثلا در منطقه را به ضرر منافع و امنیت ملی خود میبینند و مثلا ائتلافهای ضدتروریسم مستقلی را رهبری میکنند. مهمتر اینکه اصلا به یکدیگر اعتماد ندارند. خروج آمریکا از برجام نشان از این امر است که آمریکا میخواهد خود را از این توافق بینالمللی خلاص کند و زودتر به تحریمهای سختتر برای فشار بیشتر به ایران روی آورد. همین سیاست ترامپ به نوبه خود بی اعتمادی به آمریکا را در ایران به گونهای نهادینه میکند. همچنین در یک توافق بزرگ دو طرف از یک زاویه برابر سیاسی و بهطور نسبی بعضی امتیازات را میدهند و در مقابل امتیازاتی دریافت میکنند. اما اکنون نگاه ترامپ به گونه دیگری است. او احساس میکند ایران را در محاصره قرار داده، اقتصاد ایران را ضعیف کرده و تا مجبور کردن ایران به پذیرش خواستههای آمریکا فاصله زیادی ندارد. بی تردید ترامپ خواهان یک توافق بزرگ با ایران، منتهی با نگاه حداکثری خود و در حقیقت تحمیل خواستههای خود است. امری که قطعا مورد پذیرش ایران در هر شرایطی قرار نمیگیرد.
ارسال نظر