آب بازی میان جنگل بکر

چگونه و از کجا رفتیم؟

آخرین سفرم به این منطقه در سال گذشته به هفته‌های اول شهریور برمی‌گشت. صبح زود، حوالی ساعت ۵ بود که با تکمیل شدن لیست همسفران، درهای اتوبوس را بستیم و به سمت جاده‌ «فیروزکوه» حرکت کردیم. از خیابان‌های تهران که هنوز مست خواب بودند، گذشتیم و حدود دو ساعت بعد در رستورانی در حوالی منطقه «نمرود» برای صبحانه توقف کردیم.  بعد از آشنایی با مسافران، برای آنها از مسیرمان گفتم و اینکه حدود ۲۳۰ کیلومتر مسیر را باید برویم و برگردیم. از نکات ایمنی که در رودخانه‌نوردی باید رعایت می‌کردند برایشان گفتم و اینکه این سفر بیشتر سرگرم‌کننده است و بخش طبیعت‌گردی‌اش بسیار پررنگ خواهد بود. بعد در «گوگل مپ» پلنگ دره را که شبیه یک پلنگ بود، به همسفرانم نشان دادم و برایشان از وجه تسمیه نام‌گذاری این منطقه گفتم.  ما مسیرمان را ادامه دادیم. از کنار «پل ورسک» گذشتیم و درباره‌ این پل و نقش آن در جنگ جهانی دوم با هم گفت‌وگو کردیم. قسمتی از این پل را که به «سه خط طلا» معروف است به همسفرانم نشان دادم و از قصه‌ مهندسی که پل را ساخته بود برایشان گفتم و درباره‌ اینکه هزینه‌ ساخت این سازه چگونه تامین شد با هم دقایقی را گفت‌وگو کردیم.

راهنمایان بند کفشی!

به منطقه‌ زیرآب و پل سفید رسیدیم، از ابتدای مسیر دسترسی به دریاچه‌ «شورمست» گذشتیم و به سوالات همسفرانم درباره‌ اینکه در این دریاچه چه امکاناتی می‌توانند پیدا کنند پاسخ دادم تا اینکه به منطقه «شیرگاه» رسیدیم. از جاده‌ اصلی خارج و به مسیری جنگلی وارد شدیم. روی بعضی شاخه‌ها می‌توانستم بندهای کفش رنگی را ببینم که راهنمایان قبلی برای گم نکردن مسیر راهنمایان بعدی روی شاخه‌ درختان بسته بودند. به جز این یادگاری‌های دلنشین، گاهی می‌شد از لابه‌لای انبوه جنگل خط نقره‌ای ریزش آبشار را نیز تشخیص داد. حدود نیم ساعت در مسیر جنگلی پیش رفتیم تا بالاخره به پلی قدیمی رسیدیم و ماشین توقف کرد.

عبور با خرچنگ‌ها

از مسافران خواستم لباس‌های اضافه‌ای که آورده بودند و بخشی از وسایلی را که لازم ندارند در ماشین بگذارند. چند دقیقه بعد به ابتدای رودخانه پلنگ دره رسیدیم. برایشان توضیح دادم عمق رودخانه تا کجاست و می‌شود تمام مسیر را از داخل آب به راحتی عبور کرد.  در همان ابتدای مسیر چند خرچنگ سفید را به مسافرانم نشان دادم و از آنها خواستم تا حد امکان سعی کنند به زیستگاه موجودات و گیاهان منطقه آسیبی نرسانند. همین‌طور به هیچ وجه زباله‌ای در مسیر رها نکنند و از گروه نیز جدا نشوند. بعد از این توضیحات وارد آب شدیم و رسما رودخانه‌نوردی‌مان را آغاز کردیم. به جز چند دقیقه اول که مجبور شدیم بعضی از همسفران را با آب پاشیدن به داخل رودخانه بکشانیم، در تمام مدت همه‌ مسافرانم مسیر را از داخل رودخانه ادامه دادند. هوای گرم و آب خنک رودخانه در کنار سکوت و آرامش محیط که تنها با صدای پرندگان و خنده‌ ما می‌شکست بسیار دوست‌داشتنی بود.  در راه اتفاق‌های جالبی برایمان می‌افتاد. در قسمت‌هایی از مسیر، عمق رودخانه بیشتر می‌شد و برای مسابقات آب بازی توقف می‌کردیم. برای گذر از کنده‌ درخت تنومندی که مثل یک پل مسیر را بند آورده بود، نفسمان را حبس کردیم و از زیر آب مسیر را ادامه دادیم. از سایه درختان تنومند گذشتیم، گونه‌های گیاهی گوناگون را دیدیم و بعد از حدود یک ساعت، به منطقه‌ مسطحی که با نور آفتاب گرم شده بود رسیدیم و برای ناهار توقف کردیم.

دست مهربان خورشید

حالا گرمای هوا عجیب می‌چسبید. نور خورشید سنگ‌ها را داغ کرده بود و به ما کمک می‌کرد تا قبل از ناهار کمی خشک شویم. همگی در مسیر نور خورشید به نظاره‌ بخار شدن آب روی لباس‌هایمان نشستیم. کمی بعد زیراندازهایمان را پهن کردیم و به رسم همیشگی در کنار هم ناهار خوردیم. بعد از ناهار برای مسافرانم کمی از پوشش گیاهی منطقه‌ گفتم و اینکه ارزشمندی این گونه‌ها باعث شده از سال‌ها پیش بحث ثبت جهانی آنها مطرح باشد.  حدود دو ساعت همان جا ماندیم. پانتومیم بازی کردیم، چای خوشمزه و گرم خوردیم و بعد از کمی استراحت زباله‌ها را جمع کردیم و حوالی عصر برای بازگشت آماده شدیم.

عبور از میان موج‌ها

هر چه به سمت عصر می‌رفتیم هوا خنک‌تر می‌شد و باید زودتر از رودخانه عبور می‌کردیم. اما شوق مسافرانم که بعد از ناهار و کمی استراحت دوباره به آب برگشته بودند نمی‌گذاشت به این زودی‌ها از رودخانه عبور کنیم. باز در قسمت‌های عمیق‌تر برای آب‌بازی توقف کردیم و موج‌های بلندی که از پرش‌های همسفرانم به داخل آب ساخته می‌شد تماشایی بود. از کنار درختان گذشتیم، بخش‌های خروشان‌تر را رد کردیم و کم کم عمق رودخانه آنقدر کم شد که فقط آب از زیر کفش‌هایمان می‌توانست بگذرد. بالاخره به محل توقف ماشین رسیدیم و برای دوباره دیدن خانه، به جاده بازگشتیم.