میرزا حسین خان سپهسالار تصور می‌کرد اگر انگلیس به ایران وام دهد یا سرمایه‌گذاری کند خود را ملزم به دفاع از آب و خاک این کشور خواهد کرد و به همین دلیل تلاش می‌کرد این اتفاق بیفتد. از طرف دیگر اما برخی مخالف بودند و ... سپهسالار برای حفظ جان خود از انگلستان کمک خواست... انگلستان به‌عنوان قدرت بزرگ صنعتی آن زمان و یکی از منابع اصلی سرمایه در جهان، برای مشیرالدوله و برخی دیگر از مشاوران شاه جاذبه خاصی داشت. اینان عقیده داشتند که مشارکت مالی و اقتصادی انگلیسی‌ها در ایران این حسن را خواهد داشت که چون سپری استقلال ایران را از تهدید روس‌ها حفظ خواهد کرد.»

وی در بخشی دیگر به صراحت، نظر خود را در مورد سپهسالار چنین بیان می‌دارد: «صدراعظم جدید یکی از سردمداران مکتب انگلیسی‌خواه محسوب می‌شد و عقیده داشت که دوستی و حمایت انگلیس برای حفظ استقلال ایران در برابر توسعه‌طلبی‌های روسیه ضروری است.»

از خلال کلام رایت، عمق سیاست‌های انگلستان و علت اصرار آنها برای بردن شاه و اطرافیان به فرنگ و همچنین اوج دقت‌نظر و تیزبینی روحانیت را می‌توان دید؛ اما افسوس که به‌‌رغم همه مخالفت‌هایی که روحانیت و رجال مستقل سیاسی و حتی انیس‌الدوله، همسر بانفوذ و فرهیخته شاه، با این سفر داشتند، سرانجام نجواهای مشیرالدوله کار خود را کرد و بر همه فریادها غالب آمد.میرزاحسین‌خان به این تعهد خود به انگلستان نیز وفا کرد و همراه شاه به فرنگ رفت و به پاس خدمات بی‌نظیر خود، در جریان سفر به انگلیس نشان ستاره هند ــ که از نشان‌های ارزشمند امپراتوری بریتانیا محسوب می‌شد ـ را از دست ملکه انگلیس دریافت کرد. به هرحال، حائز اهمیت است که روشن شود آیا امثال میرزاحسین‌خان واقعا نوکر و سرسپرده و وابسته قدرت خارجی بودند یا مانند بسیاری از همفکران بعدی گمان می‌کردند همراهی با سیاست‌های انگلیس به نفع کشور است و استقلال میهن را تضمین می‌کند. یعنی خائن یا خاطی بودن این افراد باید معلوم گردد؛ گرچه در مسائل مهم و کلان سیاسی و اجتماعی مثل قرارداد رویتر و رژی و وثوق‌الدوله ــ کاکس و از حیث تاثیرگذاری بر مصالح کشور، به لحاظ کارکرد، تفاوتی میان این دو نیست و برای همین هم بود که روحانیت آگاه با این سفر مخالف بود؛ زیرا در پس پرده، نقشه‌های شومی را که برای استحاله ناصرالدین‌شاه و دربارش کشیده شده بود و تاثیرسوئی را که این سفر می‌توانست بر استقلال سیاسی و اقتصادی و فرهنگی ایران داشته باشد، می‌دید.

باید گفت مخالفت روحانیت بهترین گزینه به شمار می‌رفت. البته روس‌ها و عواملشان هم با آن قرارنامه مخالف بودند اما نه به خاطر مردم و کشور ایران بلکه، صرفا به منظور حفظ منافع خودشان. پس این تقارن هیچ اتهامی را متوجه روحانیت - مبنی بر اینکه در این رویکرد متاثر از روسیه بوده باشند- نمی‌کند.حال این پرسش مطرح می‌شود که در آن شرایط خطیر آیا وظیفه علما این بود که چون روس‌ها مخالف قرارداد هستند پس سکوت اختیار کنند و اجازه دهند با اجرای آن، منافع کشور نابود شود (تا در سایه آن سکوت احتمالا در آینده از سوی بعضی نویسندگان متهم به طرفداری از روس‌ها نشوند) یا روحانیت ناگزیر بود به آنچه که به صلاح کشور می‌دید عمل کند و به خوشایند یا مخالفت هیچ دولت خارجی هم کاری نداشته باشد؟ کماآنکه نمی‌توان گفت در ماجرای امتیازنامه رژی نیز میرزای شیرازی، از آن‌جا که مخالفت او با این قرارداد به نفع روس‌ها تمام می‌شد، باید در مقابل اعطای امتیاز تنباکو سکوت می‌کرد و از حفظ استقلال ایران صرف‌نظر می‌نمود.

به هر حال، در ماجرای قرارداد رویتر نیز، هنگام سفر شاه به فرنگ و در غیاب او، موج مخالفت‌ها علیه قرارداد به رهبری زعیم دینی وقت، مرحوم آیت‌الله حاج‌ملاعلی‌کنی که ناصرالدین‌شاه به او بسیار احترام می‌گذاشت و از وی فوق‌العاده بیم و ملاحظه داشت، به شکل فزاینده‌ای آغاز شد به‌حدی‌ که شاه ناچار شد در بازگشت خویش تسریع کند. علت مخالفت‌ها نیز، به قول کرزن، این بود که حقوق حیاتی یک ملت را به سوداگران خارجی واگذار می‌کرد.

اظهار ابوالقاسم طاهری زمانی‌که شاه به رشت وارد شد، شورش مخالفان صدراعظم چنان شدت یافته بود که سپهسالار از آن جا که جان خود را در خطر می‌دید، در رستم‌آباد گیلان استعفا کرد. شاه ابتدا استعفای او را پذیرفت، ولی پس از چندساعت پشیمان شد و دوباره مهر ویژه و قلمدان گوهرنشان صدارت را برای میرزاحسین‌خان پس‌فرستاد و به وی پیغام داد که باید همچنان به‌عنوان صدراعظم انجام وظیفه کند. اما دو روز بعد در منجیل مجددا استعفا را پذیرفت و میرزاحسین‌خان را به حکمرانی رشت منصوب نمود و دیگر او را به همراه خود به تهران نیاورد.

شاه از رشت حرکت کرده و به نزدیکی قزوین رسیده بود. میرزاحسین‌خان بر جان خود بیمناک‌تر و ناصرالدین‌شاه از ترس برهم خوردن پایتخت هراسان‌تر شده بود.

سپهسالار احتمال می‌داد که شاه برای رهایی خویش از این غائله او را قربانی کند، لذا دست به دامان سفارت انگلیس شد. دیکسون، پزشک سفارت که ملتزم رکاب بود، از اردوگاه شاه در آقابابا به تامسون وزیرمختار انگلیس چنین نوشت: «صدراعظم معزول بسیار دل‌شکسته به‌نظر می‌رسید. در حالی‌که اشک در چشمان وی حلقه زده بود، به من اظهار داشت که از جان خودش ایمن نیست، به شخص شاه اطمینان واثق دارد و شاه نیز نسبت به وی مهربان است، اما می‌ترسد که مبادا روحانیون، شاه را به کشتن وی برانگیزند لذا صدراعظم به‌ویژه از من خواهش کرده است که این مطلب را برای شما بنویسم. وی خواسته است که پس از عرض سلام خاطرنشان سازم که صدراعظم ایران همواره دوست انگلستان بوده و شخص ملکه وی را به دریافت نشان ستاره هند مفتخر ساخته است. لذا شخص وی باید از هرگونه گزند و خفتی مصون ماند. میرزاحسین‌خان از جنا‌بعالی و همکاران وزیرمختار خواهش کرده است که دسته‌جمعی نامه‌ای نزد شاه بفرستید و از اعلیحضرت قول بگیرید که جان صدراعظم ایمن بماند و نسبت به وی بی‌حرمتی نشود. وی توصیه کرده است که عبارات نامه بسیار احتیاط‌آمیز نوشته شود تا به احساسات رقیقه اعلیحضرت برنخورد.»