اما چه زمانی تولید مدرن برای اولین‌بار شروع به گسترش به کشورهای درحال‌توسعه کرد؟ آیا تنها در جریان «جهانی‌‌‌‌‌سازی دوم» بود که به‌‌‌‌‌طور جدی در دهه ۱۹۸۰ آغاز شد؟ یا آیا ریشه‌‌‌‌‌های صنعتی‌شدن فراگیر را می‌توان در دوره طولانی جهانی‌‌‌‌‌‌زدایی یافت که در سال‌۱۹۱۴ آغاز شد و شاهد دو جنگ‌جهانی، رکود بزرگ، فروپاشی امپراتوری‌‌‌‌‌های رسمی و غیررسمی و جایگزینی واردات بود؟ یا ممکن است گسترش تولید مدرن حتی زودتر از آن، در «اولین جهانی‌شدن» در اواخر قرن نوزدهم آغاز شده باشد؟  در هر دو دوره جهانی‌شدن، یکپارچگی اقتصادی بین‌المللی ممکن است به کشورهای درحال‌توسعه کمک کرده باشد تا فناوری‌های جدید را وارد کنند، از هزینه‌های پایین‌تر نیروی کار خود بهره‌‌‌‌‌برداری کنند و مواد خامی را وارد کنند که از آن بهره‌‌‌‌‌مند نبودند. از طرف دیگر، تجارت ممکن است رقابت کشورهای درحال‌توسعه را با صنایع مستقر در کشورهای ثروتمندتر دشوار کرده باشد. در آن‌صورت، فروپاشی تقسیم کار بین‌المللی قرن ۱۹ - که اقتصادهای اصلی صنعتی را به صادرات تولیدات و واردات مواد غذایی و مواد خام رساند- ممکن است به‌نفع رشد صنعتی در جهان درحال‌توسعه باشد.  وقف عوامل و منابع تاثیر عمیقی بر سیاست صنعتی در کشور‌ها داشت. کشورهایی که نیروی کار فراوان و منابع و سرمایه کمیاب دارند، می‌توانند در پایین‌ترین سطح نردبان وارد شوند و محصولاتی را بر مبنای نیروی کار ارزان و فشرده تولید و صادر ‌کنند. کشورهای حاشیه‌ای با کمبود نیروی کار و دستمزدهای بالا نمی‌توانستند از این استراتژی بهره‌برداری کنند و بنابراین به بازار داخلی تحت تعرفه متکی بودند. در جایی‌که اقتصاد با نیروی کار کمیاب تنها یک بازار داخلی کوچک داشت، رشد صنعتی دشوار بود. در این کشور‌ها علاوه‌بر مشکل کمبود نیروی کار و نیروی کار ماهر، نهادهای اجتماعی نیز مانع از مشارکت نیروی کار در توسعه صنعتی می‌شد.  صنعت مدرن برای اولین‌بار در اقتصادهای با دستمزد بالا ظهور کرد: بریتانیا، شمال‌غرب اروپا و آمریکای‌شمالی. به گفته آلن، این تصادفی نیست زیرا دستمزدهای بالا، سرمایه ارزان و انرژی فراوان به‌کارآفرینان انگیزه داد تا به‌دنبال فناوری‌های مدرن، صرفه‌‌‌‌‌جویی در نیروی کار و سرمایه و انرژی باشند.  این فناوری‌های جدید فقط در مناطقی مقرون‌به‌صرفه بودند که وقف عوامل آن با آنچه فناوری‌ها برای آن طراحی شده بودند مطابقت داشت، اما با گذشت زمان، فناوری‌ها به حدی بهبود یافتند که حتی در جایی‌که فاکتورها کاملا متفاوت بودند، استفاده از آنها منطقی بود. علاوه‌بر این، بخش‌های کلیدی مانند نساجی نسبت به سایر بخش‌های صنعتی، مانند صنایع سنگین سرمایه‌‌‌‌‌بر، بیشتر به نیروی کار متکی بودند، بنابراین با گذشت زمان، نیروی کار ارزان به یک مزیت در توسعه تولید مدرن تبدیل شد، حداقل در اقتصادهایی که سایر نهاده‌‌‌‌‌های موردنیاز به اندازه کافی وجود داشت.  ما در این گزارش از داده‌ها و تحلیل‌های بیشنوپریا گوپتا در مقاله حرکت از صنایع‌دستی به صنایع ماشینی استفاده کرده‌ایم.