طبقات فراموش شده
اما پارادوکس ماجرا این است که افزایش فشار بر طبقه متوسط و پایینتر از متوسط در جوامع غربی حاصل ناکارآمدی مدل اقتصادی لیبرال نیست، بلکه حاصل موفقیت آن است. در دهه اخیر اقتصاد فرانسه شبیه اقتصاد دیگر کشورهای اروپایی و آمریکا به تولید ثروت ادامه داده و ما اکنون بهطور متوسط ثروتمندتر هستیم. اما مشکل اینجاست که همزمان با خلق ثروت، فقر، بیکاری و عدم امنیت نیز افزایش یافته است. بنابراین سوال اصلی این نیست که آیا اقتصاد جهانی شده و لیبرالیسم کارآ هست یا نه، بلکه این است که با این الگوی اقتصادی که نمیتواند به رفاه تمامی اقشار و طبقات جامعه منجر شود، چه باید کرد؟
در فرانسه مانند دیگر کشورهای غربی، طی چند دهه، ثروت به سمت ثروتمندان حرکت کرده و اکثریت جامعه یا وضعیت بهتری پیدا نکردهاند یا فقیرتر شدهاند. این روند ربطی به نظریههای توطئه ندارد بلکه حاصل الگویی است که در آن ساختار اشتغال دگرگون شده است. در واقع یک جغرافیای اجتماعی جدید پدید آمده است که در آن ثروت و اشتغال بهطور فزاینده در شهرهای بزرگ متمرکز شده و این بدان معناست که مناطق روستایی، غیرصنعتی و شهرهای کوچک و متوسط هر روز وضعیت بدتری پیدا کردهاند اما بخش بزرگی از مردم در همین مناطق فرانسه یا بریتانیا و آمریکا زندگی میکنند.
بدین ترتیب برای نخستینبار نیروی کار در مناطقی که شغل ایجاد نمیشود، زندگی میکنند و این تحول به بروز شوک اجتماعی و فرهنگی منجر میشود. جنبش جلیقه زردها در همین مناطق حاشیهای جامعه فرانسه متولد شده و دقیقا در همین مناطق است که موج پوپولیسم غربی به راه افتاده است. ساکنان مناطق حاشیهای در آمریکا به پیروزی ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری این کشور کمک کردند، ساکنان مناطق حاشیهای ایتالیا زمینه به قدرت رسیدن حزب پوپولیست این کشور را فراهم کردند و اکنون در فرانسه تظاهرات به راه افتاده و تظاهرکنندگان خواستار کنارهگیری رئیسجمهوری هستند.
ساکنان این مناطق مدتهاست احساس میکنند به فراموشی سپرده شدهاند و دولتها و احزاب حاکم به فکر حل مشکلات آنها نیستند. بدین ترتیب ظهور جنبش جلیقهزردها حاصل افزایش قیمت بنزین نیست، بلکه ریشه این اعتراضات در جایی دیگر است. خشم عمیق مردم فقیر و نادیده گرفته شده، حاصل سیاستهای اقتصادی دولتهای غربی در چند دهه اخیر است. در اکثر کشورهای توسعهیافته نابرابریهای اقتصادی و اجتماعی در چند دهه اخیر افزایش یافته و نکته اصلی این است که طبقه متوسط و پایینتر از متوسط، دیگر توان تحمل فشار بیشتر را ندارند.
تجمع روزافزون ثروت در دستان طبقه توانا و ثروتمند، به حاشیه راندهشدن بسیاری از مردم، فقدان الگوهای جدید اقتصادی برای رفع نقایص الگوهای کنونی و سرگرمی احزاب و شخصیتهای سیاسی با مسائلی که دردی از طبقات پایین جامعه درمان نمیکند، زمینهساز تغییرات سیاسی و اجتماعی در جوامع غربی است. در آمریکا شعارهای پوپولیستی نظیر «اول آمریکا» مورد توجه رایدهندگان قرار گرفت و در ایتالیا مخالفت حزب پوپولیست با سیاستهای اتحادیه اروپا سبب شد مردم به سمت آن جذب شوند. اکنون در فرانسه مخالفتهای مردمی با برنامههای دولت که هیچ ربطی به مشکلات فوری مردم ندارد، آغاز شده و حتی اگر این تظاهراتها کاهش یابد، خشم طبقات پایین جامعه از میان نخواهد رفت مگر آنکه سیاستهای دولت تغییر کند. مردم فرانسه مانند مردم دیگر کشورهای غربی مشاهده میکنند که بار پرداخت مالیاتهای سنگین بر دوش آنهاست. اما از مزایای این مالیاتها برخوردار نیستند.
در حوزههای دیگر نیز شکافهای بزرگی بین طبقه نخبه و حاشیهنشینهای فرانسه وجود دارد و آن نخبگان با در اختیار داشتن پول و قدرت در مسیری حرکت کردهاند که سودی برای طبقات پایین جامعه ندارد. جلیقه زردها خواهان دیده شدن، احترام و نقش داشتن در برنامهریزیهای کلان اقتصادی و اجتماعی هستند.
ارسال نظر