از «ایده» تا «اجرا»
یک هنرمند یا یک مهندس در واقع به تخیل در مورد یک مساله خاص بهصورت کنترل شده میپردازد. در نهایت نوآوری را میتوان بهصورت خلاقیت که کاربردی هم هست تعریف کرد. یک نکته که باید به آن اشاره کرد، این است که تخیل کنترل نشده و بیهدف به نوآوری نمیرسد. همچنین توجه داشته باشید که اکثر ایدههای جدیدی که بهوجود میآیند به مرحله کاربردی نمیانجامند و ما باید این را بپذیریم که نه هر چیز جدید خوب است و نه هر چیز خوب جدید.
ایدههای خوب از کجا سرچشمه میگیرند؟ بهترین روش برای داشتن یک ایده خوب این است که ایدههای زیادی داشت و این مهمترین نکته در صحبت امروز من است. این را هم در نظر داشته باشید که احتمال زیادی وجود دارد که قسمتهای متفاوتی از چند ایده بد با هم ترکیب شوند و یک ایده خوب بسازند. همواره به افراد و چیزهایی که میتوانند شما را شگفتزده کنند، توجه کنید. حتی اگر این شگفتزدگی برای شما لذت بخش نباشد. دانش و رشد از اینجا آغاز میشود. اگر ما همواره به کارهای تکراری که میکنیم، ادامه دهیم خودمان را محدود به یک حباب کوچک کرده ایم و در آن خواهیم ماند. نکته بعدی به دانستن کارهایی که نمیشود انجامشان داد برمیگردد. بسیاری از اوقات افرادی که در یک زمینه تجربه دارند به ما میگویند که یک کار امکانپذیر نیست و این نه تنها لطف نیست، بلکه بسیار هم بد است. ما باید یاد بگیریم که چطور میشود دانستههایمان را فراموش کنیم. نکته بعدی این است که ما باید همواره شجاعت این را داشته باشیم که سراغ چیزهایی برویم که هیچ اطلاع قبلی در زمینه آن نداریم و از اینکه کاملا خارج از محدوده راحتی مان قرار بگیریم نهراسیم و حتی آن را با تمام وجود پذیرا باشیم.
باید بهدنبال ارتباط بین چیزهایی که در ظاهر هیچ ربطی به هم ندارند بگردیم و سعی کنیم این امور را به گونهای به هم وصل کنیم. توانایی ربط دادن چیزهایی که ظاهرا هیچ گونه ارتباطی با یکدیگر ندارند، توانایی است که بهعنوان هوش مطرح میشود. آخرین نکته این است که همواره مقدار زیادی وقت آزاد داشته باشید. این خیلی خوب است که حوصلهتان سر برود. وقتی بچههایم به من میگویند که حوصله شان سر رفته در جواب میگویم که این خیلی عالی است. حالا میخواهم در مورد چیزهایی که نوآوری را میکشند، صحبت کنم. اولین آنها این است که همواره به کاری مشغول باشید که در واقع همان نداشتن وقت آزاد است. ما نباید به دنبال یک راه حل عالی از همان ابتدا باشیم. اگر هر ایدهای را که به ذهنمان میآید، با منفینگری حذف کنیم به جایی نمیرسیم. ما باید اجازه بدهیم که بعضی از ایدههایی که داریم گسترش پیدا کنند.
باید پوست کلفت باشیم و نباید از اینکه در مقابل همکارانمان بد جلوه کنیم، بهراسیم. اگر میخواهید تغییری در دنیا بهوجود بیاورید، این نکته ضروری است. تحلیل بیش از حد خوب نیست و این خیلی وقتها به نابودی یک ایده یا حتی خیلی چیزهای دیگر در زندگی روزمره میانجامد. نباید تنها به ایدههای خودمان توجه کنیم. بعضی از آدمها اینگونه هستند که میگویند هر چیزی که من ابداع نکردهام، بهدرد نمیخورد و این بسیار بد است. همچنین نباید فکر کنیم که جواب همه چیز را میدانیم. کسانی که هر سوالی از آنها میپرسیم، بلافاصله برایش جوابی دارند در نوآوری بسیار ضعیف خواهند بود. نباید بهصورت غالب رفتار کرد و باید در مقابل آنهایی که اینگونه هستند، ایستاد و نکته آخر گفتن اینکه اگر این انجامپذیر بود یک نفر دیگر تابهحال آن را انجام داده بود.
دو روش در مورد رسیدن به باور نوآورانه هست. از بالابه پایین و از زیر به رو. از بالا به پایین یعنی اینکه شما میدانید که چه کاری میخواهید بکنید. مثلا میخواهید موسسهای ایجاد کنید که یک کار خاصی را انجام دهد. شما هدف نهاییتان را میدانید و اول آن را به قسمتهای کوچکتری تقسیم میکنید.
مثلا برای ساختن این دستگاه من به این پنج چیز نیاز دارم یا برای ایجاد موسسهای که میخواهم بنیانگذاری کنم، باید این قسمتها را داشته باشم و هر کدام از این قسمتها زیرشاخههای خودشان را دارند والی آخر. روش از زیر به رو به این صورت است که شما مهارت خاصی دارید و فکر میکنید چه کارهایی را میتوان با این انجام داد. یا اینکه مثلا شما یک پدیدهای را مشاهده میکنید و به جای اینکه بیخیال آن شوید، به تفاوت آن با چیزهای دیگری که دیدهاید میپردازید و اینکه چه کارهایی میتوان با این روش انجام داد و کجاها این دانش میتواند مورد استفاده قرار گیرد. نوآوری در واقع ترکیب مجموعهای از هر دو نوع این طرز تفکرها و پیدا کردن وجه اشتراک این شاخهها است. هر چه این تفکرها بیشتر باشد، وجه اشتراکهای بیشتری را میتوان پیدا کرد.
استراتژی برای رسیدن به باور نوآورانه را میتوان به این مراحل تقسیم کرد. اول وقت آزادی داشته باشید و سعی نکنید که در آن مدت با تلفن هوشمند خودتان مشغول شوید. به راه حل مسائل خیلی زود مراجعه نکنید. یک راه برای کشتن نوآوری مراجعه به گوگل است. سعی کنید که یک راهحل برای یک مساله، بدون اینکه بدانید که آن را واقعا چگونه میشود انجام داد پیدا کنید. هر وقت چیزی از کودکان امروزی میپرسید آنها میگویند بگذارید که من آن را در گوگل جستوجو کنم.
باید اول تلاش کنیم که خودمان آن را حل کنیم. در بدترین حالت ما مدتی را صرف کردهایم تا مسالهای را که قبلا دیگری حل کرده است، دوباره حل کنیم. فرض کنید شما مجددا مراحل اختراع چرخ را طی کردید. حالا شما تصویر بهتری از اینکه چرخ چگونه کار میکند دارید و اینکه چه مراحلی باعث شد که انسانها چرخ را اختراع کنند. استراتژی بعدی این است که منتظر جواب ایدهآل نباشید. مسیر رسیدن به یک نوآوری خیلی بینظم است. همیشه سعی کنید افراد و چیزهایی را که شما را شگفتزده میکنند، پیدا کنید و تنها به دنبال افراد و چیزهایی که شما را تایید میکنند نباشید. شگفتزده شدن در واقع تعریف ریاضیاتی اطلاعات است. هرچه میتوانید بهدنبال روشهای مختلف برای حل یک مساله باشید و سعی کنید از هر چیزی که میبینید یا میشنوید الهام بگیرید. آنها ممکن است اکنون به کار شما نیایند؛ ولی ۲۰ سال دیگر برای شما الهام بخش شوند. استراتژی جالب دیگر این است که بهصورت دورهای بین حالتی که سعی میکنید هر چقدر که میشود ایده پیاده کنید و حالتی که به این ایدهها مراجعه میکنید و آنها را با دقت بیشتر بررسی میکنید رفت و آمد داشته باشید.
ارسال نظر