اقتصاد وفور در عصر دیجیتال

ریشه مشکل این است که اقتصاد سنتی به انتهای مسیر رشد رسیده است. اقتصاد سنتی عموما بر استفاده از سوخت‌های فسیلی مبتنی است و بشر در دهه‌های اخیر بهره‌برداری از منابع طبیعی را به اوج رسانده و این در حالی است که ظرفیت‌های قابل بهره‌برداری رو به کاهش است و شاهد تخریب محیط‌زیست و از بین رفتن بسیاری از زیستگاه‌ها هستیم.

در یک اقتصاد مبتنی بر سوخت‌های فسیلی، محدودیت‌های ذاتی در حوزه تولید و حمل و نقل کالا و همزمان کاهش مواد زائد وجود دارد. کالاهایی که در بسیاری از صنایع تولید می‌شود با لطمه وارد شدن به طبیعت در اختیار مصرف‌کنندگان قرار می‌گیرد و منابع آب، هوا، درختان، اقیانوس‌ها و... در حال تخریب شدن هستند. واقعیت این است که روش کنونی تولید و بهره‌برداری از منابع نمی‌تواند برای مدتی طولانی ادامه پیدا کند. در این میان نوعی دیگر از اقتصاد وجود دارد که بسیاری از کارشناسان از آن هراس دارند. این نوع جدید از اقتصاد، بر فناوری پیشرفته مبتنی است.

انقلاب‌های اقتصادی هنگامی روی می‌دهند که سه فناوری در هم ترکیب می‌شوند یعنی هنگامی که منابع جدید انرژی، نوع جدیدی از حمل و نقل و نوع جدیدی از ارتباطات در ترکیب با هم مبنای یک اقتصاد جدید را به‌وجود می‌آورند. آخرین انقلاب اقتصادی حاصل ترکیب نفت، اتومبیل و ارتباطات الکتریکی بود. اقتصاد جدید حاصل ترکیب انرژی‌های تجدیدپذیر، حمل و نقل خودران و ارتباطات دیجیتال است. ماهیت انقلاب جدید بسیار متفاوت است. ما در حال انتقال از یک اقتصاد مبتنی بر کمیابی به اقتصاد وفور هستیم. این جهان جدید که حاصل بهره‌برداری وسیع از فناوری پیشرفته است، تغییرات انقلاب‌گونه متعددی در اقتصاد کنونی به وجود می‌آورد.

بزرگ‌ترین شبکه اجتماعی جهان یعنی فیس‌بوک خبرنگار یا تولیدکننده محتوا ندارد و بزرگ‌ترین شرکت تاکسی جهان یعنی اوبر اتومبیلی در تملک خود ندارد. تمامی آنها نهادهای مبتنی بر نرم‌افزار هستند. نرم‌افزار در واقع دانش و روندهایی است که با اتوماسیون ترکیب شده است. تمام اینها در جهان مجازی فعالیت می‌کنند. هوش مصنوعی صرفا نوعی پیشرفته‌تر از نرم‌افزار است.

بزرگ‌ترین مشکل فوری که با آن مواجه هستیم انتقال از اقتصاد کنونی به اقتصاد جدید است. دستیابی به جهانی از وفور، یک هدف ایده‌آل است، اما روند رسیدن به این هدف با مشکلات و موانع خاص خود مواجه خواهد بود. در واقع حرکت به سمت اقتصاد جدید و حاکمیت هوش مصنوعی فورا امکان‌پذیر نیست و ممکن است دو نسل زمان ببرد. از پیش برخی تبعات این انتقال نمایان شده است. قبیله‌گرایی و حمایت‌گرایی به تدریج گسترش پیدا می‌کند. این دو پدیده حاصل آن است که بسیاری از اعضای جامعه نمی‌توانند از لحاظ اقتصادی در این انتقال مشارکت کنند. هنگامی که منابع کمیاب می‌شوند ایده به اشتراک‌گذاری کنار گذاشته می‌شود.

همچنین کنار گذاشته شدن اقتصاد سنتی با موانعی مواجه می‌شود. طبیعت بشر این‌گونه است که دلیل بسیاری از تغییرات را درک نمی‌کند. بسیاری از مردم علاقه‌ای به استفاده از فناوری جدید ندارند و حتی از آن می‌ترسند. البته باید بین فناوری‌های جدید، آن دسته که با روح بشر بیشترین سازگاری را دارند، انتخاب شوند. اقتصاد وفور فلسفه‌ای جدید است که بر پایداری و عدالت اقتصادی تاکید می‌کند. تخمین زده می‌شود که اقتصاد مبتنی بر سوخت فسیلی صد هزار میلیارد دلار ارزش دارد و همزمان با کنار گذاشته شدن این اقتصاد، میزانی بالا از ثروت از میان می‌رود. بخش بزرگی از ثروت جهان در ابزارهای مالی که به این اقتصاد پیوند خورده است سرمایه‌گذاری شده است اما شاهد اشکالات بزرگی در ساختارهای سوددهی اقتصادی کنونی هستیم. برای مثال بازده‌های کنونی منفی هستند و منفی باقی خواهد ماند. در واقع سوددهی ثروتی که به ابزارهای مالی کنونی اختصاص یافته با موانعی مواجه است.

حرکت جمعی بزرگ به سمت سرمایه‌گذاری در ارزهای دیجیتالی نشانه‌ای از به بن‌بست رسیدن روش‌های کنونی خلق ثروت است. هوش مصنوعی یک اقتصاد وفور به‌وجود می‌آورد. برای درک پیامدهای هوش مصنوعی باید اقتصاد وفور را درک کنیم. جرمی ریفکین، اقتصاد جدید را «انقلاب صنعتی سوم» توصیف می‌کند. این اقتصادی است که در آن حاشیه هزینه تولید (هزینه تولید یک محصول یا خدمت جدید) به صفر می‌رسد. او می‌گوید: «نسل جدید که در این نوع اقتصاد رشد می‌کند درکی بسیار متفاوت از مفاهیم اقتصادی دارد. این نسل، دیگر اتومبیل‌ها را عامل حرکت نمی‌داند، دسترسی بسیار مهم‌تر از مالکیت است، مشارکت و به اشتراک‌گذاری در شبکه‌ها یک قدرت است و انزوا یعنی مرگ.»

نسل جوان کسانی هستند که بیشترین تاثیر را از تغییر ساختارهای اقتصادی خواهند پذیرفت. این نسل برای ادامه حیات باید با قواعدی سازگار شود که با قواعد قبلی بسیار متفاوت هستند. اساسا روانشناسی کمیابی با روانشناسی وفور بسیار متفاوت است. کمیابی به حرص و رقابت منجر می‌شود در حالی‌که وفور اشتراک‌گذاری را موجب می‌شود. اقتصاد وفور نیز با اقتصاد کامیابی تفاوت دارد. گسترش هوش مصنوعی استفاده بهره‌ور از منابع را امکان‌پذیر می‌کند و زمینه‌های بسیار وسیعی را برای سرمایه‌گذاری و کسب سود فراهم خواهد کرد.

در واقع افزایش بهره‌وری از طریق استفاده از ابزارهای هوش مصنوعی عاملی برای کاهش نابرابری‌های اقتصادی است. از سوی دیگر، هوش مصنوعی سیستم را غیرمتمرکز می‌کند و این به معنای آن است که مردم احساس خواهند کرد کنترل بالاتری بر زندگی خود در جنبه‌های مختلف دارند. همچنین افزایش شفافیت که حاصل بهره‌گیری از هوش مصنوعی در بخش‌های مختلف اقتصاد است از فساد مالی می‌کاهد و همه می‌توانند مسیرهای مصرف منابع را بدون دخالت عوامل انسانی که مجرایی برای فساد است، درک کنند. هوش مصنوعی از طریق توزیع کارآمد انرژی از مصرف منابع می‌کاهد و به حفظ محیط زیست کمک می‌کند. در حوزه ساختارهای مالی، هوش مصنوعی در ترکیب با بلاک‌چین هزینه سرمایه‌گذاری‌ها و بهره‌گیری از ابزارهای مالی را کاهش می‌دهد. صنعت مالی ۲۰ درصد اقتصاد آمریکا را تشکیل می‌دهد و هوش مصنوعی می‌تواند هزینه مدیریت ابزارهای مالی را کم و شفافیت را زیاد کند.

بدین ترتیب حرکت به سمت هوش مصنوعی، البته با درنظر گرفتن تمامی جوانب آن، یک ضرورت است که اقتصاد سنتی را از بن‌بست‌های مختلف آن رها خواهد کرد و زمینه برابری اقتصادی، شفافیت، بهره‌وری و وفور را ایجاد می‌کند.