تبدیل یک پرسش قدیمی به پرسش جدید

این نوشتار به دو بخش تقسیم شده است. بخش اول همان‌طور که در بحث نیمه اول قرن نوزدهم شرح داده شده بود، به بررسی موضوعات کاپیتال، کاپیتالیسم و تقسیم کار می‌پردازد. هدف از این بخش نشان دادن آن است که چطور سوژه جامعه تجاری تبدیل به مساله کاپیتالیسم شد. بخش دوم نوشتار به بررسی ریشه‌ای‌تر تعدادی از راه‌های اندیشه‌ای درباره سیاست در جامعه تجاری می‌پردازد آن هم قبل از آنکه موضوعات تقسیم کار و جامعه تجاری از سوی مفهوم کاپیتالیسم بلعیده شود. نقطه شروع بحث در اینجا توسط مارکس و پس از آن اندیشه آدام اسمیت صورت می‌گیرد؛ اندیشه‌ای که به‌عنوان نقطه شروعی تاریخی‌تر برای بحث بعدی درباره رابطه بین مفاهیم سرمایه داری و جامعه تجاری ارائه شده است. این بار آن‌قدر که روی بررسی روابط میان عدالت و سودمندی در اوایل قرن نوزدهم در اندیشه سیاسی و اقتصادی اسمیت تمرکز زیادی شده روی خود شخص اسمیت تمرکز نشده است. این بررسی از میراث روشنفکری اسمیت و به‌ویژه مفهوم جامعه سیاسی اسمیت که توسط چندین نفر از پویندگان اولیه‌اش شرح و بسط داده شده بود، در دو فصل مکمل گسترش می‌یابد: یک فصل با موضوع دولت، حکومت و نهادها سر و کار دارد همان‌طور که توسط فیلسوف سیاسی آلمان جورج ویلهلم فردریک هگل بحث شده و فصل دیگر هم با موضوع مزیت نسبی در تجارت بین‌الملل که توسط دیوید ریکاردو اقتصاددان سیاسی بریتانیا بحث شده بود، می‌پردازد. هر دو موضوع شامل اندیشه درباره بدهی عمومی می‌شود؛ موضوعی که بعد از انقلاب‌های ۱۸۴۸ از سوی یک متفکر سیاسی آلمانی زبان اما اتریشی به نام لورنتس فون اشتاین وام گرفته شده بود و به بحث گذاشته شد که سپس بنیان مفهوم دموکراسی اجتماعی می‌شود.

هدف از کل روند، تشریح این موضوع است که چطور و چرا این موضوعات متفاوت از لحاظ مفهومی با هم مرتبط شدند و زمانی که این ارتباطات برقرار شد، این را نشان می‌دهد که چرا این پیامدها به یک تصویر جامع غافلگیرکننده‌ای از جوامع مدرن سیاسی، اضافه شدند. نقطه شروع این روند تمایز اسمیت میان عدالت و سودمندی بود. این تمایز مبنای تمایز هگل میان حکومت و جامعه مدنی شد. هرچند تمایز دوم به دنبال چیزی بود که میان حکومت و جامعه مدنی پل بزند. همان‌طور که هگل نشان داد موضوع نهاد از این لحاظ مهم بود که نهاد، پیوند گمشده میان جامعه مدنی و حکومت بود. گام بعدی از موضوع نهاد برآمد؛ چون یک نهاد مجبور به پرداخت هزینه‌های مدیران نهاد و هم خود نهاد بود. اشتاین که پیرو هگل بود نشان داد که چرا بدهی عمومی و تامین مالی عمومی باعث گام بعدی شد؛ زیرا بدهی عمومی و تامین مالی عمومی محدویت‌های اقتصادی را بر سیاست‌های داخلی اعمال کردند و ریکاردو و پیروانش هم بعدا نشان دادند که این محدودیت‌ها انگیزه‌هایی را به وجود آورد تا راه‌هایی را بیابند که تجارت خارجی را بر مفهوم مزیت نسبی پیاده کنند. کوتاه‌سخن آنکه با شروع بررسی کاپیتالیسم آن هم در کنار موضوعات جامعه تجاری و تقسیم کار، یک سود واقعی تاریخی و تحلیلی به‌دست آمد. قبل از آنکه کاپیتالیسم مساله شود، مشکل جامعه تجاری با موضوع تقسیم کار شروع شده بود. می‌توان با گرفتن یک روند درست، در واقع راهی را پیدا کرد تا پرسش‌های قدیمی جامعه تجاری تبدیل به مجموعه تازه‌ای از پاسخ‌ها به مساله کاپیتالیسم شود.