درک قیمت و بازار

در اواخر قرن هجدهم تغییرات زیادی در گزارش‌هایی که مرتبط با منشأ تقسیم کار و رابطه آن با انباشت کاپیتال (سرمایه) بودند، به‌وجود آمد. در اینجا فقط کافی است بر دو موضوع تاریخی –تقسیم کار و کاپیتال - و تمایز تحلیلی آنها تاکید شود. از نگاه اسمیت یک جامعه تجاری، جامعه‌ای بود که اساسا بر هستی تقسیم کار بنا شده بود و حداقل در وهله اول بنای آن بر هستی پیشینی کاپیتال نبود.

این موضوع، موجب شد تقسیم کار و نه کاپیتال (سرمایه) زمینه ظهور تازه تاریخی و مبنای واقعی جامعه تجاری شود. هرچند کاپیتال مرکز هستی جامعه تجاری بود، اما همچنان‌که «اسمیت» و «کوندروسه» خاطرنشان کرده بودند، رابطه‌اش با تقسیم کار جزو اساسی‌تر آن بود. تقسیم کار برخلاف خود کاپیتال، پیش‌فرض بازارها شد و بازارها هم به نوبه خود ملزم به تعیین قیمت‌ها شدند.

بازارها و قیمت‌ها بی‌محابا و ظالم بودند؛ چون برخلاف کاپیتال، قیمت‌ها و بازارها از آن نوع چیزهایی نبودند که واقعا بتوان مالکشان شد.

قیمت‌ها و بازارها مثل تمایز قدیمی لاتینی میان «قدرت مطلق» (imperium)  و «مالکیت مطلق» (dominium) که معمولا برای فهم مالکیت به‌کار می‌رود، نشان می‌دهد که آنها را می‌توان به‌طور مشخص در معرض فرمان‌ها و قواعد (imperium) قرار داد؛ اما هنوز از آن نوع چیزهایی نیستند که بتوان به‌طور فیزیکی صاحبشان شد یا همانند یک منزل یا مزرعه یا حتی یک بدن که می‌توان آن را صاحب (dominium) شد، در اختیار گرفت. این موضوع چندین سوال جذاب را درباره فهم کاپیتالیسم به‌وجود آورد. این مفهوم یعنی کاپیتالیسم از کجا آمد؟ از چه زمان و از کجا شروع شد؟ به مفاهیم کاپیتال یا کاپیتالیست چه چیزی اضافه شد که هر دو پیش از پدیدار شدن مفهوم کاپیتالیسم از مدت‌ها قبل وجود داشتند؟ مفهوم کاپیتالیسم چه فرقی با مفهوم جامعه تجاری اسمیت داشت؟ اگر فرقی وجود داشت که به نظر می‌آید وجود هم داشت، آیا این به آن خاطر نبود که کاپیتالیسم روی چیزی متفاوت و بدیهی‌تر از تقسیم کار مثل مالکیت شخصی کاپیتال بنا شده بود؟ اگر کاپیتالیسم یک فرضیه مالکیتی بود، آیا مفهوم جامعه تجاری یک فرضیه تقسیم کار بود و اگر چنین بود فکر کردن درباره آن یا هر دو چه تفاوتی را ایجاد می‌کرد؟ آیا کاپیتال زمانی به‌صورت عنصری دیده می‌شد که می‌توانست بازارها را خنثی کند؟ و اگر کاپیتال منبع ثبات نبود پس بازارها را چگونه اداره می‌کردند؟ در روشنایی شناخت اسمیت از یک جامعه تجاری با تقسیم کار و شناخت بعدی جامعه تجاری با کاپیتالیسم، اگر کاپیتال و تقسیم کار به‌طور کامل متمایز می‌شدند و به‌گونه‌ای با آنها برخورد می‌شد که آنها را نه تنها می‌شد توضیح داد که چگونه با هم در تعامل باشند، بلکه چرا به راحتی با هم ترکیب و مخلوط شده‌اند، پس در این صورت تاریخ کاپیتالیسم به چه شکلی درمی‌آمد؟

هدف از این نوشتار این است که به این سوالات جواب دهد و نشان دهد که قبل از کاپیتالیسم دوره‌ای بود که تمایز مفهومی میان کاپیتال و تقسیم کار، روشن‌تر از حالا بود و این تمایز در ابتدا مبنای تعدادی از راه‌ها شد که به چه صورت از کاپیتال برای اداره، خنثی‌سازی، دورزدن و زندگی راحت با قدرت بازار، استفاده کنند. بنابراین، به‌طور مشخص با جواب دادن به فهرست اولیه سوالات به مثابه انداختن نور روی مفهوم کاپیتالیسم است. اما همچنین از این پاسخ‌ها هم می‌شود برای انداختن نور بیشتر روی چندین مفهوم دیگر که به‌طور برابر و وسیع در تاریخ اندیشه سیاسی به‌کار می‌رود، استفاده کرد.  این مفاهیم شامل عدالت، حقوق، مالکیت و شخصیت و علاوه بر اینها سطوح خیلی متفاوت خاص و عامی  است که ماده را از غیر ماده جدا می‌کند. همچنین این موضوع واقعیت را از آرمان و انضمام را از انتزاع که معیار جوامع پیچیده سیاسی است، دربرمی‌گیرد. همه اینها به‌خاطر ترکیبات شخصی و غیرشخصی که هردوی آنها را شامل می‌شود با سوژه‌های کاپیتالیسم و تقسیم کار مرتبط هستند. تقسیم کار و کاپیتالیسم هرچند از مردم و مالکیت برآمده‌اند؛ اما هردوی آنها هم بر بازارها و قیمت‌ها متکی هستند.

در نگاه اول به نظر می‌آید که این مفاهیم خیلی عمیق‌تر از مفهوم مردم و مالکیت هستند؛ زیرا مردم و مالکیت درگیر موضوعاتی مانند حقوق و مسوولیت می‌شوند و پاسخ‌گویی را به‌صورتی که خیلی غیرمستقیم‌تر یا بلافاصله با بازارها و قیمت‌ها مرتبط هستند، دربرمی‌گیرد. در واقع متضاد اینها بیشتر مد نظر است.