کاپیتالیسم – داستان پشت یک کلمه
پیش فرضهای «جامعه تجاری»
اسمیت از واژه «جامعه تجاری» بهطور مکرر استفاده نمیکرد، بلکه در دو مناسبت از این واژه استفاده کرد. او عادت داشت ویژگیهای جامعه را بر اساس تقسیم کار شرح دهد.
او در یکی از این مناسبتها نوشته بود، «در یک جامعه متمدن و تجاری، بهتر است به آموزش عوام توجه بیشتری کرد تا برخی از گروههای مردمی و ثروتمندان» زیرا گروههای مردمی «برخی ردهها و ثروت» معمولا قبل از آنکه شروع به کار کنند، آموزش را دریافت میکنند؛ اما «عوام» در سنهای پایین شروع بهکار میکنند و کاری که آنها انجام میدهند، غالبا زمان زیادی میبرد، روتین و مکرر است و برای آنکه با رشد دانش، درک و کنجکاوی سازگار شود، آموزش در این زمینه میتواند آن را میسر کند. اسمیت نوشت، چیزی مانند سیستم مدرسه محلهای اسکاتلند که مردم تامین مالی آن را بر عهده دارند، مورد نیاز است تا آموزش اولیه را در یک «جامعه متمدن و تجاری» فراهم آورد.
اگر همانطور که گاهی اوقات فرض میشود، یک جامعه تجاری مترادف با «کاپیتالیسم» باشد در این صورت در کجا تقسیم کار، به کار میآید؟
یکی از اهداف اصلی این نوشته آن است تا نشان دهد شواهد زیادی وجود دارد که کاپیتالیسم و تقسیم کار دو موضوع کاملا متفاوت هستند و فکر و ایده آنها شروع متفاوتی داشتهاند. البته خیلی راحت میشود این دو را یکی تلقی کرد؛
زیرا تقسیم کار و کاپیتالیسم یقینا رابطه خیلی نزدیکی با هم دارند؛ اما آنها کاملا با یکدیگر مرتبط نیستند چه به صورت مفهوم کاپیتال و چه به صورت جمله «انباشت اولیه کاپیتال» که معمولا ارائه میشود.
با توجه به ریشههای آنها، کاپیتال و انباشت کاپیتال با جنگ، فتح و بردگی شروع شده و کاپیتالیسم محصول بردگی یا بهطور آلترناتیو محصول فئودالیسم یا در دیگر خوانشها، تجزیه و تمایز تولید خانگی به مالکیت سرمایه توسط مردان و بازتولید پرولتری توسط زنان بوده است.
اما اگر فتح و پیروزی سبب کاپیتال شده در این صورت روشن نیست چرا کاپیتال به جای آنکه سبب فتح بیشتر شود، باعث تقسیم کار شد. جوامع اولیه و جنگجو برای انباشت سرمایه نیازی به تقسیم کار ندارند؛ زیرا برای آنها کاپیتال یعنی گرفتن. در این مفهوم همانطور که معاصران اسمیت یعنی مونتسکیو و روسو، هر دو مطرح کردهاند، انباشت، توزیع و بازتوزیع کاپیتال در اصل جنبه دیگری از استبداد بود.
یک مستبد میتوانست با تحمیل بردگی انباشت کاپیتال داشته باشد و متعاقبا میتوانست از آن کاپیتال تا زمانی که مستبد بعدی جای او را بگیرد، لذت ببرد.
بنابراین پویایی کاپیتالیسم و بردگی از پویایی تقسیم کار متفاوت بود. اولی نیازی به درگیر شدن با بازار را نداشت؛ اما دومی داشت.
خود اسمیت از ضرورت آوردن یک توصیف جداگانه از ریشههای تقسیم کار کاملا آگاه بود. همچنانکه خود او شرح داده بود، میل بازار - محور به مبادله کالا تجارت
کلید تقسیم کاری بود که از ظرفیت بشر برای سخنوری و اقناع، رشد یافته بود.هر کسی که میتوانست با دیگری صحبت کند که کاری را انجام دهد، ناخواسته تقسیم کار را انجام میداد.
اسمیت در یکی از سخنرانیهای اولیهاش که درخصوص فلسفه قانون سخنرانی میکرد، گفت: «اگر ما درباره این تمایل مبادله کالایی که بنا نهاده شده به کندوکاو اصل ذهنی بشر برویم به وضوح استعلای طبیعی هر فردی را میبینیم که بهدنبال اقناع است.» همانطور که چند تن از معاصران او بیان کردند این ظرفیت اولیه و بهشدت فردی را یک فرصت میبینند و آن را به یک مزیت بزرگی تبدیل میکنند که میتواند متعاقبا کلیتر و پایدارتر باشد.
یکی از قابل تاملترین حدسها توسط یکی از هواداران پرشور فرانسوی او به نام مارکوس دکوندارس زده شد که در شروع کتابی که پس از مرگش به نام «طرحی از پیشرفت ذهن بشر» منتشر شد، آورد.
او در آنجا آورده که مکانیسم علّی اصلی زیربنای شکلگیری تقسیم کار، اولا به اندازه گروههای خویشاوند انسانی و ثانیا به تغییرات در سنینی که در آن مردم فوت میکنند بستگی دارد تا آنکه به ظرفیت فردی یا زبان اقناعکننده مرتبط باشد.
در این شرایط، مرگ زودهنگام یک پدرسالار، غیبت دیگر بزرگسالان مدعی نسبت به کالاهایی که فرد فوت شده برجای گذاشته و حضور یا غیبت تعداد زیادی از کودکان بیپناه میتوانست برای برخی به راحتی درآمد و برای دیگران سختی بهبار آورد.
بنابراین جمعیتشناسی میتواند منجر به کسری یا مازاد در اندازهها و ترکیبات مختلف شود و آنها به نوبه خود میتوانستند هم مبنای تقسیم کار و هم انباشت کاپیتال یا گاهی اوقات هر دو شوند.