کاپیتالیسم – داستان پشت یک کلمه (قسمت ۶)
سیر تاریخی کاپیتالیسم و تقسیم کار
این نشان میدهد که کاپیتالیسم میتواند سیالتر از آن چیزی باشد که به نظر میآید؛ درحالیکه تقسیم کار میتواند عمیقتر از آن چیزی باشد که دیده میشود. همچنین این موضوع نشان میدهد که آدام اسمیت با درکی که از جامعه تجاری داشت تا مفهوم آتی کاپیتالیسم، یک چیز اساسیتری را درباره نسبتها و کیفیتهای آن شناخته بود که قادر به درک آن شده بود. خیلی سخت نیست که جایگزینهای کاپیتالیسم را بشناسیم یا از آنها حمایت کنیم. این جایگزینها در طول زمان سوسیالیسم، کمونیسم، انجمنگرایی، تعاونگرایی، سوسیالدموکراسی، کاپیتالیسم حکومتی یا ناسیونال سوسیالیسم بودهاند. اگر کاپیتال بخشی از کاپیتالیسم است که میتواند به انواع بسیاری از دیگر مالکیتها مثل یک هدف یا هدف همسان سازمان یا یک فرد تعلق داشته باشد، پس دلیلی ندارد که جایگزینهای دیگری به وجود نیایند.
اسم ما متعلق به خود ماست و ما فرهنگمان را متعلق به خودمان حس میکنیم حتی اگر بهوضوح مشخص نباشد که محتوای این فرهنگ چیست یا بر حسب تفکرات رایج چه چیزی میتواند کمک کند که چه چیزی را متعلق به خودمان بدانیم. کوتاهسخن آنکه همه جا حاضر بودن ملکیت وجه دیگر عدم تعیین مالکیت است. هرچند به نظر خیلی سخت میآید که برای تقسیم کار جایگزینی را شناسایی کنیم. در بهترین حالت، به نظر میآید که این مفهوم یک یا دو مترادف داشته باشد، مثل مفهوم صنعتیگرایی یا حتی مفهوم هگلی جامعه مدنی. نبود جایگزینها نشان میدهد که اجتناب از غایت تقسیم کار فیالواقع سختتر از تصور جایگزین کردن کاپیتالیسم باشد. همانطور که اسمیت تاکید کرده بود، بازار اولین علامت تقسیم کار بود، نه کاپیتال.
بازارها شامل کالاها و قیمتهاست؛ کاپیتال شامل مالکیت و ملکیت است. خیلی راحت میتوان شکلهای زیادی از ملکیت را نشان داد؛ اما نشان دادن شکلهای زیادی از قیمت خیلی آسان نیست. در واقع، با تامل میتوان مدعی شد که فکر کردن درباره تقسیم کار در اروپا و ایالات متحده در شروع قرن بیستم با اندیشههای امیل دورکیم، گابریل ترید، جورج زیمل، جورج یلینگ و ماکس وبر، پایان یافت. از آن زمان به بعد، جامعه شناسی، علم اقتصاد، علوم سیاسی و مردمشناسی از یک طرف و از طرف دیگر آرایههای چندگانه مطالعات نقادانه در فلسفه، روانشناسی، ادبیات، زیباییشناسی و دیگر موضوعات دیگر وجود دارد. در طول زمان، کاپیتالیسم، تقسیم کار را بلعید. در نتیجه، بررسیهای زیادی از علم سیاست درخصوص جامعه کاپیتالیستی وجود دارد؛ اما این بررسیها درخصوص جامعه تجاری بسیار کمتر است.
هرچند از آنجا که مفهوم جامعه تجاری هم از مفهوم کاپیتالیسم متفاوت بوده و هم قبل از آن آمده، بنابراین میتوان با سوال علم سیاست درخصوص جامعه تجاری شروع کرد که این میتواند راهی برای بازگرداندن تعدادی از عناوینی باشد که از سوژه کاپیتالیسم به دست آمده، آن هم به خاطر تمایل مکرر برای آمیختن جامعه تجاری و تقسیم کار با کاپیتالیسم و ملکیت.این کار نه فقط سروکار داشتن با کاپیتالیسم و تقسیم کار را به مثابه سوژههای محق سختتر میکند بلکه در سیر تاریخی مختلف اندیشه درباره اینکه چگونه آنها با یکدیگر کنش داشتهاند یا با هم درگیر بودهاند، مشکلتر میسازد. شاید برداشتن یک گام به عقب راهی باشد برای برداشتن یک گام به جلو و پرتاب کردن نور تازه و متفاوت بر حضور جداگانه کاپیتالیسم و تقسیم کار در تاریخ تفکرات سیاسی مدرن.