خاطرات چارلز براور از ۶ دهه فعالیت در دیوان بینالمللی دادگستری - لاهه
ضربه صدام به سد بخمه
تخریب یک سد توسط نیروهای صدام
بزرگترین پرونده من نزد UNCC، درباره سد بخمه بود، یک پروژه ساختوساز عظیم بر رودخانه بزرگ زاب که در دورترین نقطه شمالی عراق، از میان کوهها یک دره ایجاد کرده است، تقریبا ۲۰مایلی مرز ترکیه. اگر این سد واقعا ساخته میشد، با سه وظیفه آبیاری، تولید برق آبی و کنترل سیلاب، از سد هوور در نوادا هم بلندتر و هم پهنتر میبود. اما ساخت آن هرگز تحقق نیافت.
این پروژه که اولینبار در دهه۱۹۷۰ طراحی شد، بهدلیل جنگ ایران و عراق، معلق مانده بود. ساختوساز بالاخره پس از آتشبسی که با میانجیگری سازمان ملل در سال ۱۹۸۸ حاصل شد، آغاز شد. پیمانکار اصلی، شرکت ترکیهای انکا بود که توسط شاریک تارا، یک مهاجر از بوسنی و هرزگوین در یوگسلاوی سابق تاسیس و همچنان تحت مدیریت او بود.
این پروژه بهصورت مشارکت مشترک ۵۰-۵۰ با شرکت بوسنیایی هیدروگرادنجا اجرا شد. انکا بیشتر کارگران خود را از ترکیه وارد کرد و یکی از اولین پروژههای ساختمانی در محل، روستایی با ۳۵۰خانه برای کارگران و خانوادههای آنها بود که شامل یک مسجد به سبک ترکیهای بر فراز تپه نیز میشد. کار تا اوت۱۹۹۰ ادامه یافت؛ زمانی که نیروهای صدام به کویت هجوم بردند.
البته سد بخمه از کویت بسیار دور بود؛ با این حال، این پروژه بهخاطر تنشهای منطقهای متوقف شد. ترکیه، حمایت خود از به ائتلاف ضد صدام را اعلام کرد، تجارت خود را با عراق متوقف کرد، مرزهای طولانی خود را بست و خط لوله نفت بین دو کشور را قطع کرد. کارگران ترک شرکت انکا از ترس اقدامات انتقامجویانه شدیدی که ممکن بود صدام انجام دهد، خود را تحت تعقیب پلیس مخفی صدام یافتند. صدام پیش از این حتی علیه مردم خود از سلاحهای شیمیایی استفاده کرده بود و اکنون از اتباع خارجی بهعنوان سپرهای انسانی استفاده میکرد، مانند کسانی که در هتلهای شرایتون در بغداد و بصره زندانی شده بودند.
در واقع، چهار نفر از کارمندان شرکت آمریکایی بشتل که ما نیز در نهایت وکالتشان را در این دعوا برعهده گرفتیم، دقیقا برای همین منظور از محل سد بخمه ربوده شدند.
همانطور که کمیسیون غرامت سازمان ملل (UNCC) بیان کرد: «کارگران، با این باور که در داخل یک کشور دشمن که در آستانه درگیری با کشور خودشان قرار داشت، گرفتار شدهاند، تمام توجه و تلاش خود را به حفظ جان و فرار از عراق معطوف داشتند.» بهعبارت دیگر، بهطور کاملا منطقی، آنها فرار کردند.
پس از جنگ، هیچ پروژهای برای بازگشت به آن وجود نداشت. وقتی ائتلاف به رهبری بوش، صدام را سال بعد از کویت بیرون راند، شرایط آتشبس موجب شد که نیروهای عراقی از شمال عمدتا کردنشین کشور خارج شوند. با استفاده از این فرصت، جنگجویان جداییطلب کرد وارد شدند، محل را غارت کردند و عملا پروژه سد بخمه را منتفی کردند.
شرکت انکا در کمیسیون غرامت سازمان ملل (UNCC)، درخواست خسارت کرد برای هزینههای تخلیه کارکنان خود از عراق، از دست دادن مواد غارتشده و سودهای احتمالی که از دست داده بود.
عبی کوهن اسماتنی، همکار بسیار مستعد من و دست راستم در هر پرونده بزرگی که در شرکت رسیدگی میکردم، از همین پروژه شروع کرد و به تحقیق درباره تاریخچه انکا و دخالت آن در پروژه سد پرداخت. کار او در نهایت به آنچه ما «رمان» نامیدیم تبدیل شد، کامل با شخصیتهای رنگارنگ، مکانهای عجیب و غریب، خطرات مکرر، کشمکشهای سطح بالای دولتی و حماسه خانوادگی چندنسلی.
پروژه سد بخمه از ابتدا هیچگاه پروژهای راضیکننده نبود. موقعیت آن به سطح سیاره مریخ شبیه بود و با وجود تنها یک جاده دسترسی و یک خط تلفن، عملا میتوانست مکانی کاملا دورافتاده باشد. انتقال میلیونها فوت مکعب بتن به آن بالا و خود کار بتنریزی، امری دشوار بود و این قبل از در نظر گرفتن کمبودهای مکرر مواد ضروری بود. مقامات عراقی درباره قیمتها بهشدت با شرکت انکا مذاکره میکردند، به موقع پرداخت نمیکردند و بهطور کلی با انکا و سایر پیمانکاران بد رفتار میکردند. علاوه بر این، هرچند جنگ با ایران به پایان رسیده بود، اما درگیریهای جمعیت کرد محلی با دولت بغداد همچنان ادامه داشت. در نتیجه، سد بخمه برای برخی به نماد بزرگی از حکومت تبدیل شده بود. بنابراین امنیت دائما یک دغدغه بزرگ بود.
در یک مقطع، عبی و همکار ما آن دی.اسمیت با مانعی روبهرو شدند. در یکی از سفرهایمان به استانبول، آنها را فرستادم تا با معاون اجرایی شرکت انکا دیدار کنند و به او توضیح دهند که چگونه باید به مجموعهای از پرسشهایی که کمیتههای کمیسیون غرامت سازمان ملل متحد مربوط به ادعاهای سد بخمه به انکا مطرح کرده بودند، پاسخ دهیم. موضوع سادهای از نحوه ارائه مدارک بود؛ اما او صراحتا از پذیرش مشاوره آنها خودداری کرد.
پس از یک روز پر از ناامیدی، عبی و آن به هتل ما بازگشتند و مطمئن بودند که معاون اجرایی بهدلیل اینکه آنها زن بودند، در برابر آنها مانعتراشی کرده است؛ نگرشی که متاسفانه هنوز در بسیاری از نقاط جهان شایع است. بهعنوان وکیل اصلی تیم ما، من مدتها با این آقای خاص کار کرده بودم و عبی و آن مطمئن بودند که او همان مشاوره را اگر از من بشنود، خواهد پذیرفت. بنابراین روز بعد خودم با او نشستم تا موضوع را روشن کنم و او واقعا همان مشاوره را از من پذیرفت!
در موضوع دیگری، من در همان دفتر معاون اجرایی نشسته بودم وقتی که او با همتای خود در شرکت شریک انکا در کنسرسیوم سد بخمه، یعنی هیدروگرادنجا، تماس گرفت. متاسفانه، هیدروگرادنجا در سارایوو، پایتخت بوسنی قرار داشت که در آن زمان تحت محاصره صربهای بوسنیایی به رهبری راتکو ملادیچ بود.
«بله، خب» صدای مدیر بوسنیایی را با آرامش قابل توجهی شنیدم که میگفت: «پنجرهها شکسته شدهاند، گرمایش نداریم؛ اما ما هنوز اینجا هستیم و تا جایی که ممکن است کار میکنیم.»
عبی، آن و من در نهایت به هیدروگرادنجا نیز کمک کردیم. بهدلیل محاصره ادامهدار، تنها افرادی که میتوانستند به راحتی وارد و خارج از سارایوو شوند، نیروهای حافظ صلح سازمان ملل (UNPROFOR) بودند. تیم حقوقی هیدروگرادنجا در شامی در یک راتسکلر به سبک آلمانی (یک سالن آبجو که معمولا در زیرزمین شهرداری قرار دارد) به ما گفتند که چگونه با رشوه دادن به کارکنان فرانسوی UNPROFOR، توانستند خود و صدها پوند اسناد را به استانبول ببرند.
این داستان، یکی از کمترین داستانهای تلخ آنها بود. شنیدن تجربیات شخصی آنها از جنگ بوسنی یکی از تجربیات ناراحتکننده زندگیام بود. تصور کنید سالها کنار یک خانواده زندگی کردهاید و ناگهان آنها تصمیم میگیرند که بهخاطر مسلمان بودن شما، دیگر نمیخواهند شما را بپذیرند و بهطور مستقیم شما را به خیابان پرتاب میکنند. این اتفاق برای چندین نفر از کارکنان هیدروگرادنجا رخ داده بود.
آنها همچنین به ما گفتند که مدیرعاملشان برای حفظ امنیت کارکنان و جلوگیری از اخراج آنها، پروژههای جایگزینی در خارج از کشور را برعهده گرفته بود. من از او برای مراقبت از کارمندانش قدردانی میکنم؛ اما متاسفانه، این پروژههای جایگزین در لیبی قذافی انجام شدند که بدون تعجب، مانند صدام بهعنوان بدهکاری که دیر پرداخت میکند، شناخته شده بود. اما دستکم، لیبی در آن زمان (هنوز) منطقهای جنگزده نبود.
در نهایت، هیدروگرادنجا در کمیسیون غرامت سازمان ملل متحد نتیجه بهتری نسبت به انکا کسب کرد. از ادعای ۲۶۴میلیون دلاری انکا، کمیسیون تنها ۶۲میلیون دلار به انکا اعطا کرد. بیشتر کمبود درآمد از سودهای از دست رفته بود که انکا دقیقا صفر دلار دریافت کرد! با توجه به تمام مشکلاتی که پیش از تهاجم به کویت وجود داشت و هیچ ارتباطی با آن نداشت -جغرافیای دورافتاده و بیرحم، عدم قابلیت اطمینان تحویل مواد، ناپایداری کردستان عراق، دعواهای مداوم با وزرای صدام و غیره- کمیسیون تشخیص داد که انکا نمیتوانسته از این پروژه سود کسب کند؛ با جنگ یا بیجنگ. این نتیجه پس از این همه زحمت ناامیدکننده بود؛ اما اینطور به نظر میرسد که ناملایمات پروژههای عظیم ساختاری هستند.
میراث کمیسیون غرامت
در مجموع، کمیسیون غرامت سازمان ملل متحد نقطه عطفی در توسعه عدالت بینالمللی به شمار میرود. فهرست پروندههای آن که نزدیک به ۳میلیون مورد بود، به مراتب بیشتر از تقریبا ۴هزار پروندهای بود که در دیوان دعاوی ایران و ایالات متحده مطرح شده بود.
بخشی از این تفاوت، بازتاب رشد چشمگیر در تجارت بینالمللی و سرمایهگذاری در یازده سال بین ۱۹۷۹ تا ۱۹۹۰ بود که به معنای درگیر شدن تعداد بیشتری از اتباع خارجی در تعارض بود. کمیسون تا زمانی که کار خود را به پایان رساند، بیش از ۵۲.۴میلیارد دلار به حدود ۱.۵میلیون قربانی این مخاصمه اعطا کرده بود. پروندههای آن شامل ادعای برجستهای از کویت برای خسارت زیستمحیطی به ارزش بیش از یکمیلیارد دلار بود.
کمیسیون غرامت سازمان ملل متحد کار خود را در سال۲۰۰۵ به پایان رساند؛ درحالیکه دیوان دعاوی ایران و ایالات متحده هنوز تا به امروز درگیر رسیدگی به پروندههای عظیم و نهایی خود است.
کمیسیون توانست بهدلیل اینکه عراق، پس از برانگیختن خشم شورای امنیت سازمان ملل و شکست در جنگ، هیچ انتخابی در این مورد نداشت و در کمیسیون صدایی نداشت، بهطور نسبی سریعتر پیش رود؛ به این معنا که مقامات عراق نمیتوانستند به شیوهای که ایرانیان انجام دادهاند، وقتکشی کنند: این موضوع در تضاد کامل با بنبستی است که منجر به ایجاد دیوان ایران شد. اما دستاورد بزرگ کمیسیون بدون درسهای گرفتهشده از پیشینیانش و وجود کادری آماده از کارکنان مستعد که قادر به اجرای این درسها بودند، ممکن نبود.
در نهایت، علاوه بر ایجاد حسی از عدالت برای قربانیان، گزارشهای کمیسیون غرامت سازمان ملل متحد ثبت جنایی بیسابقهای از تخریب و هدررفتنی که جنگ به بار آورده بود، ایجاد کرد ؛ثبتی که باید بهعنوان یادآوری جدی برای هر حاکمی که در پی دنبال کردن سیاست تهاجمی است، عمل کند.
بخشی از وجود من با توجه به دستاوردهای فراوانش، میخواست برای عضویت در کمیسیون غرامت سازمان ملل متحد اقدام کنم؛ اما در نهایت، من پروندههای زیادی را پیش از این نهاد رسیدگی کرده بودم و کارکنان حقوقی آن نیز بهطور غیررسمی اغلب از من مشاوره میخواستند که من بهدلیل تعارض منافع نمیتوانستم در آن جای بگیرم. با این حال، خوشبختانه این به آن معنا نبود که نمیتوانم در دیگر دادگاهها عضو شوم؛ و از بخت خوش من، یک جایگاه در دیوان دعاوی ایران و ایالات متحده قرار بود به زودی خالی شود.
منبع: کتاب دردست انتشار، «قضاوت درباره ایران »
نوشته قاضی چارلز براور
ترجمه دکترحمید قنبری