کودتای اول

کودتای اول: ۳خرداد ۱۳۳۱ - ۷ تیر۱۳۳۱

یادداشت حاضر بر پایه اسناد وزارت خارجه آمریکا که در یک مجموعه دو جلدی (بالغ بر ۱۸۰۰ صفحه) با عنوان «اسناد سخن می‌گویند» توسط دکتر احمدعلی رجایی و سرکار خانم مهین سُروری (رجائی) به فارسی برگردانده شده (تهران: قلم ۱۳۸۳) نگارش یافته است.

 این مجموعه از اسناد چون حاصل مکاتبات رسمی میان سفارت آمریکا در تهران با وزارت خارجه این کشور و نیز وزارت خارجه انگستان و سفارت دولت انگلیس در تهران و علاوه بر آن، سفارت آمریکا در لندن در گردش اداری بوده، از مهم‌ترین منابع مربوط به دوره نهضت ملی ایران به شمار می‌رود. اسنادی که در این نوشتار مورد استفاده قرار گرفته است، همگی در جلد اول از این کتاب قرار دارد.

آن بخش از اسناد وزارت خارجه آمریکا که بازه زمانی کودتای اول (۳خرداد۱۳۳۱ تا ۷تیر۱۳۳۱) را دربرمی‌گیرد، شامل سندهایی به شماره ۱۷۵، ۱۷۶، ۱۷۸، ۱۸۱، ۱۸۲، ۱۸۳ و ۱۸۴ می‌شود که توجه مورخان را به‌عنوان یک ایده و برنامه منسجم برای ساقط کردن دولت دکتر محمد مصدق از طریق کودتا کمتر جلب کرده است.

قاعده بر این است که کودتای اول را برابر با رخدادی که در نیمه شب و در ساعت اولیه روز ۲۵مرداد۱۳۳۲ اتفاق افتاده است، می‌دانند و آن اعزام سرهنگ نصیری به همراهی تعدادی کامیون پر از سرباز، ظاهرا برای ابلاغ فرمان عزل نخست‌وزیر ولی در عمل، قصد بازداشت او مورد نظر بوده است.

 این نیروها به دام سرهنگ ممتاز می‌افتند و دستگیر می‌شوند. کودتا در این مرحله شکست می‌خورد. بنا بر اسناد و مدارک متقن که در دسترس همگان است، کودتای ۲۵مرداد و ۲۸مرداد۱۳۳۲ در چارچوب یک برنامه خاص و منسجم با فرماندهی متمرکز شامل دولت آمریکا، دولت انگلستان و دربار سلطنتی ایران و نیروهای ایرانی پیرامون آن، صورت گرفت. بنابراین رخداد ۲۵ و ۲۸مرداد از نظر نگارنده یک رخداد واحد ولی بنا به ضرورت و شرایط خاص، در دو مرحله به وقوع پیوست. از نظر اینجانب، برنامه‌ریزی برای کودتای اول در بازه زمانی ۳خرداد۱۳۳۱ تا ۷تیر۱۳۳۱ انجام شد.

در برنامه‌ریزی برای کودتای اول بر خلاف آنچه در ۱۵ماه بعد در مرداد ۱۳۳۲ اتفاق افتاد، مبتکر آن شاه و وزیر دربار او، حسین علاء بودند. ذکر این مطلب بسیار حائز اهمیت است، در کلیه مذاکراتی که، چه حسین علاء، البته به نمایندگی از طرف شاه، با هندرسن گفت‌وگو می‌کرده و چه در گفت‌وگوهای حضوری

شاه-هندرسن، همواره و بدون استثنا از واژه کودتا به‌عنوان شیوه برکناری دکتر مصدق استفاده می‌شد.

در مجموعه اسناد یادشده از وزارت خارجه آمریکا، به اسناد پراکنده ولی پر اهمیتی برمی‌خوریم که حاکی از این حقیقت است: بحث برکناری نخست‌وزیر از همان آغاز به‌کار دولت دکتر مصدق مطرح بوده، ولی در هیچ‌یک از آنها از واژه «کودتا» برای ساقط کردن نخست‌وزیر استفاده نشده است. این‌نمونه از اسناد (شماره ۱۸، ۷۹، ۸۴، ۸۹، ۹۳، ۹۶، ۹۸ و ۱۳۸) بیشتر مورد توجه مورخان بوده است. در اینجا به اختصار به معرفی اسناد اخیر می‌پردازم، زیرا اسناد یادشده نشان می‌دهد؛ در مواقعی شاه و نیز در مواقعی دیگر دولت انگلیس یا دولت آمریکا، خواهان برکناری مصدق (در این مرحله، نه از طریق کودتا) می‌شده‌اند.

بررسی این سابقه ناهمدلی شاه با دکتر مصدق، به ما می‌گوید، چرا او از سوم خرداد ۱۳۳۱ به‌طور قاطع درصدد انجام کودتا بر‌می‌آید. اگر چه این کودتا در آخرین حلقه اجرایی‌اش متوقف می‌ماند، ولی اصرار شاه و علاء و برنامه‌ریزی آن‌‌دو برای برکناری نخست‌وزیر از طریق کودتا، چنان جدی است که بالاترین مقامات سیاسی و امنیتی دو کشور آمریکا و انگلیس را سخت درگیر می‌کند.

۱- سند شماره ۱۸ (۷ مه ۱۹۵۱ برابر با ۱۶ اردیبهشت ۱۳۳۰)

گریدی، سفیر وقت آمریکا در تهران برای صرف ناهار میهمان پادشاه است. درست چهار روز پس از معرفی کابینه مصدق به مجلس، در خصوص وامی که آمریکا ابتدا قرار بود در سال۱۳۲۹ به دولت رزم‌آرا بدهد اما در این زمان مصدق خواهان آن بود، گریدی می‌نویسد: شاه به من اصرار کرد روی موضوع وام فشار زیادی نیاورم تا اینکه دولت «موافق‌تر و دلسوز‌تر» سرکار بیاید. (ص۱۶۱)

در همین سند شماره۱۸ گریدی، از ملاقات با گروهی از سناتورها از جمله تقی‌زاده و نیز وزیر دربار، علاء، یاد می‌کند که از آنها به‌ «گروه من» نام می‌برد. او با اعضای گروه یادشده درباره کارهایی که پس از سقوط دولت مصدق باید انجام شود، مذاکره کرده بود. (ص۱۶۲)

۲- سند شماره ۷۹ (۳۰اوت۱۹۵۱ برابر با ۷شهریور۱۳۳۰)

گریدی سفیر آمریکا بنا به درخواست شاه به دیدار او می‌رود: وی (شاه) امیدوار است که تحولات، مصدق را از میدان به در کند و انتخاب «نخست‌وزیر خردمند»ی را ممکن سازد. (ص۲۹۳)

۳- سند شماره ۸۴ (۷ سپتامبر۱۹۵۱ برابر با ۱۵ شهریور ۱۳۳۰)

این سند که در واقع یادداشتی است از وزارت خارجه آمریکا به سفارت این کشور در تهران، به صراحت می‌نویسد؛ یکی از دلایل آمریکا در عقب انداختن پرداخت وام به ایران، ناکام ماندن دولت مصدق در انجام دادن کاری برای کشورش، چه درباره حل اختلاف نفت یا در زمینه تحصیل وام‌های خارجی است. (ص۳۰۱)

اقدام دولت آمریکا در به‌تاخیر انداختن وام به دولت مصدق، درست مطابقت دارد با درخواست شاه از سفیر آمریکا در ۱۶اردیبهشت۱۳۳۰ (سند شماره ۱۸، ص۱۶۱). شاه در سند اخیر، از سفیر آمریکا می‌خواهد وام را به مصدق ندهند تا دولت دیگری برسر کار بیاید.

۴- سند شماره ۸۹ (۲۶سپتامبر۱۹۵۱ برابر با ۳مهر۱۳۳۰)

اتلی (Attlee) نخست‌وزیر انگلستان از سفیر این کشور در تهران می‌خواهد که با «قوی‌ترین لحن» از شاه بخواهد مصدق را برکنار کند. (ص۳۱۲)

خطاب به آنانی که تاریخ دیروز را با معیارهای امروزی خوانش می‌کنند، ا‌گر این رفتار نخست‌وزیر انگلستان با دولت ایران، استعماری نبوده، پس چه نامی بر آن بگذاریم؟

۵- سند شماره۹۳ (۲۷سپتامبر۱۹۵۱ برابر با ۴مهر۱۳۳۰)

حسین علاء در ۳مهر۱۳۳۰ به ملاقات هندرسن سفیر آمریکا می‌رود و او را طرف مشورت قرار می‌دهد. محتوای این گفت‌وگو از منظر حاکمیت ملی حیرت‌آور است. علاء از هندرسن انتظار دارد که تعیین کند شاه چه بکند یا چه نکند. او در این گفت‌وگو با هندرسن در‌پی یافتن راهی است که

 مصدق را برکنار کند. (ص۳۲۵-۳۲۴)

۶- سند شماره۹۶ (۲۸سپتامبر۱۹۵۱ برابر با ۵مهر۱۳۳۰)

در اوایل مهر۱۳۳۰ سفیر دولت انگلیس در تهران از شاه می‌خواهد «به شرط اینکه مصدق برکنار شود و جای او را «دولت منطقی‌تری» بگیرد، پیشنهادهای مساعدتری ارائه خواهد شد.» (ص۳۳۴، پاورقی شماره ۵)

۷- سند شماره۹۸ (۳۰سپتامبر۱۹۵۱ برابر با ۷مهر۱۳۳۰)

سند شماره۹۸ یکی از مهم‌ترین اسناد مجموعه دو جلدی «اسناد سخن می‌گویند» است. این سند چهار صفحه‌ای محتوای بسیاری از رخدادهای سیاسی دوران نهضت ملی را رمزگشایی می‌کند. در صبح روز ۶مهر۱۳۳۰ هندرسن به دیدار شاه می‌رود تا استوارنامه خود را تقدیم کند.

 در این جلسه دکتر فاطمی، وزیر خارجه دولت دکتر مصدق هم حضور داشت. هندرسن در گزارش خود می‌نویسد: ظاهرا به علت حضور وزیر امور خارجه، شاه صحبت را از مساله اختلاف نفت منحرف کرد و بر نیاز مبرم ایران به توسعه اقتصادی تاکید کرد. (ص۳۳۷)

شاه به‌گونه‌ای رفتار می‌کند، گویی که حسین فاطمی، فرد بیگانه است و هندرسن محرم اوست. هندرسن هم که از رفتار شاه متوجه می‌شود به‌دلیل حضور فاطمی نمی‌تواند با او به راحتی گفت‌وگو کند، در بعدازظهر همان روز (۶ مهر) مجددا به دیدار شاه می‌رود. شاه در گفت‌وگوی بعدازظهر با هندرسن که به واقع اولین روز رسمی شروع به‌کار او بود، با چنان استیصالی از مصدق صحبت می‌کرد که گویی یک بچه کوچک در نزد بزرگ‌تر خود شکایت می‌کند: شاه تلاش نمی‌کرد اضطراب و اندوه خود را از آنچه به نظرش ناتوانی وی در برابر اوضاع کنونی بود، پنهان سازد. وی بارها و بارها با ظاهری حاکی از یاس و ناامیدی اظهار می‌کرد که اما من چه می‌توانم بکنم، من دست تنها هستم. (ص۳۳۸)

یکی از غم‌انگیزترین فرازهای این سند آنجاست که «اعلیحضرت» از موقعیت رقت‌انگیز خود در برابر دولت انگلیس لب به سخن می‌گشاید: «من می‌دانم که سیاست‌های مصدق ایران را به سوی نابودی می‌کشاند، من تشخیص می‌دهم که به‌رغم بهره‌کشی انگلستان از ما یا حتی در مواردی خیانت به ما، اگر بخواهیم به‌عنوان یک کشور مستقل بمانیم، باید دوستی و حمایت انگلستان را حفظ کنیم، من می‌دانم که اگر انگلیس با شخص من مخالفت کند، نظام سلطنتی ما که به عقیده من عامل اصلی ثبات در کشور ماست، ممکن است سقوط کند.ولی من چه می‌توانم بکنم؟» (ص۳۳۹)

در ادامه این گفت‌وگو، وحشت شاه از دولت انگلیس به خوبی هویداست. به هندرسن می‌گوید: چون فعلا شرایط به گونه‌ای است که اگر اقدام به برکناری مصدق کنم مرا به‌عنوان «یک آلت دست انگلستان» خواهند دید، ولی امیدوارم که یا مصدق بر سر عقل آید و یا آن‌قدر مرتکب اشتباه شود که از طریق مجلس ساقط شود. شاه ادامه می‌دهد: «ولی این امید به‌ هر حال برای سفیر بریتانیا که امشب با من ملاقات می‌کند، جاذبه‌ای ندارد. هنگامی‌که وی دریابد من فکر نمی‌کنم که باید هم اکنون مصدق را برکنار کنم، خشمگین می‌شود و دولت وی ممکن است شروع به مخالفت با من کند.» (ص۳۴۱-۳۴۰)

شاه در انتهای گفت‌وگوی بعد از ظهر ۶مهر۱۳۳۰ از روی استیصال کامل به هندرسن می‌گوید: «در حال حاضر نمی‌داند به کجا متوسل شود.» (ص۳۴۰)

عجب است! پادشاه مملکت از دست نخست‌وزیر قانونی خود نمی‌داند به کجا متوسل شود!

۸- سند شماره ۱۳۸ (۲۶ دسامبر ۱۹۵۱ برابر با ۴ دی ۱۳۳۰)

هندرسن در ۳۰آذر۱۳۳۰ (۲۲ دسامبر) در یک ملاقات یک‌ساعته با شاه درباره مسائل جاری گفت‌وگو می‌کند.

 در این جلسه برای نخستین‌بار است (البته براساس این مجموعه از اسناد وزارت خارجه آمریکا) که شاه از برکناری دکتر مصدق به وسیله کودتا صحبت می‌کند؛ ولی چون پس از این جلسه و در ملاقات‌های بعدی با سفیر آمریکا، بحث کودتا مطرح نشده است، ترجیح دادم که این سند را جزو اسنادی قرار ندهم که از ۳خرداد۱۳۳۱ (سند شماره ۱۷۵) تا ۷تیر۱۳۳۱ (سند شماره ۱۸۴) به‌طور پیگیر و جدی و با برنامه‌ریزی در سطوح بالای دو دولت انگلیس و آمریکا و البته با ابتکار شاه، سرنگونی دولت مصدق مطرح شده است.

در گفت‌وگوی روز ۳۰ آذر، شاه به هندرسن می‌گوید: «چون هیچ گروه مخالف موثری در برابر مصدق وجود ندارد، پس باید او را به‌وسیله یک کودتا برکنار کرد و پس از کودتا هم باید یک رژیم دیکتاتوری ایجاد کرد.: هندرسن می‌نویسد:

«من هم حرف شاه را تصدیق کردم.» (ص۴۸۵)

این تبانی مشخص میان پادشاه با یک مقام دولت بیگانه، برای سرنگونی نخست‌وزیر قانونی کشور، اگر در جهان آزاد اتفاق می‌افتاد، قطعا نام آن را خیانت به کشور گذاشته و پادشاه را به دادگاه می‌کشاندند.

در این میان جرم مصدق چیست که هندرسن از شاه می‌خواهد او را برکنار کند؟

زیرا مصدق زیر بار پذیرش کمک‌های اقتصادی آمریکا نمی‌رود که در برابر آن کمک‌ها، تضمین‌هایی بدهد که دولت ایران را در برابر دولت آمریکا متناسب با قانون مربوط به دفاع مشترک در یک جنگ احتمالی با بلوک شرق، به جهان به اصطلاح آزاد، متعهد کند. (تفصیل این بحث و انتظارات دولت آمریکا از مصدق در اسناد شماره ۱۳۶ ص۴۷۵، ۱۳۷ ص۴۸۰، ۱۴۱ ص۴۹۴ و شماره ۱۵۰ ص۵۲۹ آمده است.) به همین دلیل هندرسن به شاه مراجعه می‌کند که این نخست‌وزیر چموش را برکنار کند و شاه که از این فرد بیگانه، تندتر است، می‌گوید باید کودتا کرد. (ص۴۸۵)

در انتهای این گفت‌وگو، شاهکار دیگری از پادشاه ایران به نمایش درمی‌آید. به هندرسن می‌گوید: «ایران یک ملت بیمار است و از آن نباید انتطار داشته باشید که به‌طور طبیعی رفتار کند.» (ص۴۸۶)

رهبر یک کشور که باید از ملت و آبروی مردم خود محافظت کند، به سفیر یک کشور بیگانه می‌گوید ملت من بیمار است، شما صبور باشید. (ص۴۸۶)

بعد از این جلسه است که هندرسن در گزارشی به وزارت خارجه آمریکا ملت ایران را بیمار و دکتر مصدق را از بیمارترین رهبران جهان برمی‌شمارد.

 (سند شماره ۱۳۹، ص۴۹۰)

منبع: تاریخ تحلیلی