زمانی که در محلی نزدیک رم ذخایری از زاج پیدا شد که برای ثابت کردن رنگ لازم بود، خاندان - مدیچی برای استخراج آنها با دستگاه پاپ قرارداد بست. به این ترتیب، مجتمعی از بانکداری، تجارت و صنعت برپا شد و در نتیجه این فعالیت‌ها ثروتی هنگفت به جریان افتاد. این گفته که، از ۱۴۳۴ تا ۱۴۷۱، مبلغی که خاندان مدیچی صرف امور خیریه، ساختمان های عمومی و مالیات‌ها کردند بیش از ۶۶۳۷۵۵ فلورن طلا بوده است و لورنتسوی شکوهمند «شادمان بود از اینکه آن پول به این خوبی صرف شده است» اشاره‌‌ای است ضمنی به ثروت آن خاندان. در عصر لئوناردو، دو چهره بسیار خودنمایی می‌کنند. آنان نماد آن عصر در ماجراجویی برای دستیابی به قدرت هستند: یکی بانکدار است و دیگری سربازی حرفه‌ای - تاجر ونیزی و اتللو. جنگ نیز راهی دیگر برای دستیابی به پول بود.

سربازان اغلب می‌توانستند پول و سلطه بر پول را برای سرکردگانشان فراهم آورند و بانکداران و بازرگانان دولت به شهرهای رقیب آماده بودند تا پولشان را صرف جنگ برای دفاع و حمایت از خود و گسترش امتیازات ویژه شهرهایشان کنند. دولتمردان - که ماکیاولی نیز یکی از آنان بود - می‌خواستند برای حفظ دارایی‌های شهر سپاهی مرکب از شهروندان تشکیل دهند؛ ولی در دورانی که تجارت رواج داشت، طبیعی‌تر بود که جنگ را هم وسیله تجارت قرار دهند و به این منظور عده‌‌ای مزدور را استخدام کنند. فئودالیسم، خانواده‌های اصیل بسیاری را از خود به جا گذاشته بود که به جز جنگ برای هیچ کاری آمادگی نداشتند، در آن زمان آنان همراه با گروه های وابسته به خود وارد این معرکه شده بودند. به این ترتیب بود که تجارت ناخوشایند ولی احساسی سربازان مزدور مطرح شد. سرباز مزدور از هر ملیتی وجود داشت: خاندان بورژیا اهل اسپانیا و پاسداران پاپ تا آن زمان اهل سوئیس بودند. سرباز مزدور برای هر ملتی می‌جنگید: تریوولتسیو ایتالیایی بود، ولی برای فرانسه جنگید، لودوویکو اسفورتسا را شکست داد و میلان را چپاول کرد.

در آغاز رنسانس، یعنی در ۱۵۲۷، سربازان مزدور آلمانی و اسپانیایی که از شارل پنجم امپراتور امپراتوری مقدس روم حقوق می‌گرفتند، رم را با بی‌رحمی خوفناکی چپاول کردند. در تاریخ خاندان اسفورتسا می‌توانیم مسیر زندگی سربازان موفقی را که تنها هدفشان گردآوری ثروت بود، ببینیم. جاکوپو نخستین فرد این خاندان، راهش را در گروه‌های گوناگون از سرکردگان سربازان مزدور گشود تا آنکه سرانجام خودش رهبری را به عهده گرفت. او مردی بود نیرومند و خشن، با ظاهری روستایی، اعتماد کسانی را جلب می‌کرد که در استخدامشان بود و حس وفاداری آنهایی را برمی‌انگیخت که برایش می‌جنگیدند؛ ولی در واقع به این دلیل ترقی کرد که تمام هوش و حواسش متوجه حرفه‌اش بود. او و دیگر سرکردگان بار دیگر جنگ را به فن نظام‌مند استفاده از مهارت‌ها بدل کردند که ماکیاولی بعدها آن را به سنت نظامی رومی ارتباط داد و در کتابی به نام هنر جنگ به بیان آن پرداخت.

 

سنت روشنفکری در غرب (از لئوناردو تا هگل)

تالیف: ج. برونوفسکی/   ب.مازلیش،

ترجمه: لی‌‌‌‌لا سازگار، انتشارات آگاه