شکایات و عرایض زنان عهد ناصری
اکثر عرایض، از سوی افراد فقیر یا ضعیف جامعه بود. ۲۳درصد کل شکایات توسط افرادی است که نسبت به متعدی، از قدرت کمتری برخوردار بودند. خوانین محلی، حکام، اشرار و یاغیان که مردم عادی و بیپناه را تحت فشار میگذاشتند، ۹۱درصد عریضهها از طرف مردان و ۹درصد از سوی زنان بود. یکی از علل اختلاف در تعداد عریضههای مردها و زنها، این بود که بسیاری از شکایتها مشترک بود، یعنی درباره وضع یک خانواده بود که شامل زنان نیز میشد. گاه شاکی به داشتن عائله و زن و فرزند و مسوولیت خانوادگیاش اشاره میکرد. از ساری نوشته بودند با فوت میرزا محمدخان، مواجب او را قطع کردهاند. چرا نان جمعی صغیر و کبیر قطع شود؟... از رشت برای سی چهل نفر صغیر درخواست کمک میکردند. در چند مورد نیز زنان شاکی به تکفل عدهای صغیر اشاره دارند. گاهی مردها از جانب زنها شکایت میکردند. از زنجان ملاعبدالحسین نامی نوشت که: «زنم دختر حیدرقلیخان انگورانی است. برادرانش حقالارث او را نمیدهند....»
شاید یک دلیل دیگر، برای اندک بودن شکایات زنان، آن بود که زنان خود را دارای حق و حقوق نمیدانستند و در برابر ظلمی که به آنها میشد، خاموش میماندند. آنچه در حال حاضر جالب توجه است، این است که با اوضاع آن زمان، مردم، چه زن و چه مرد، جرأت چنین تظلماتی را بر ضد بزرگان داشتند. به نظر میرسد شاه چنین مجال و اجازهای را داده بوده، چون میخواسته از وقایع مطلع شود. شاه شخصا به عرایض پاسخ میداد و احتمالا در این کار، مسامحه هم میکرد. بعضی مواقع شاه مساله را به حاکم یا به محضر شرع ارجاع میداد و میخواست به تحقیق بپردازند و عدالت را اجرا کنند. شکایات زنان، دو نوع بود. بعضی از این شکایات، با شکایات مردان تفاوت نداشت و از ظلم و اجحاف کلی و صدماتی که بر اثر غارت اموال خورده بودند، شکایت میکردند. سلطنت خانم در ارومیه، از حاجی رجب علی میرپنجه و خسرو خان سرتیپ، شکایت کرده بود که حق وراث را نمیدهند و طاووس خانم، همشیره او را با خنجر کشتهاند.
پیرزنی ۸۰ ساله نیز از لاریجان نوشت که شوهر و دو پسرش خدمتگزار دیوان بودهاند و بعد از فوت آنها، به علت ضعف مزاج و پیری نتوانسته به «خاک پای مبارک شرف یاب» شود و بابت مواجب شوهر و دو پسر چیزی تقاضا کند. از بیجار زنی نوشت کنیزک بیکسی است که اموالش را غارت کرده و اجزای حکومت نیز «حکم مبارک» را اجرا نکردهاند. نوع دیگر شکایات و تظلمات زنان مربوط به مسائل خاص زنان میشد و حاکی از ظلمی بود که به دلیل زن بودن بر آنها روا میشد. مثلا زنی از نهاوند نوشت که شوهرش دو زن دارد و موقع نزاع، او و دخترش را از خانه بیرون کرده و بعد از فوت شوهر، زن دیگر که پسری هم داشت، کل مال را متصرف شده است. از خراسان خبر دادند زنی با خدمه خود شکم هوویش را دریده است و در گزارش اضافه شده بود که «قاتله» هم دو روز بعد فوت کرده. زنی از کردستان نوشت که شوهرش او را از خانه بیرون کرده و نه نفقه میپردازد و نه او را طلاق میدهد. زنانی از طالش و گرگانرود نوشتند که سه سال است شوهرانشان در تهران متظلم شدهاند و اینها در به در و بیچیز و بیخان و مان مانده و بچههایشان اغلب تلف شدهاند.
از سمنان مردی شکایت کرد که یک نفر «صاحب دولت» زوجه او را محرک شده که تو را خواهم گرفت. ضعیفه هم معادل یکصد تومان اموال جان نثار را از خانه بیرون برده. استدعا دارد امر و مقرر شود که عیال چاکر را بدهد به دستم که قوه عیال گرفتن مکرر ندارم. از سبزوار نیز مردی شکایت کرد که در ماموریت کنگاور، زنش را که عاشق جوانی شده بود، طلاق داده، آنها نیز اموالش را بردهاند. از ساری مردی شکایت کرد که ۶ماه است میرزا على محمد جولا، زن و عروس او را به خانه خودش برده و مدعی شده این دو معقوده فلانی و پسرش نیستند و هرچه علما سعی کرده بودند او را نصحیت کنند، بی فایده بوده و استدعای اجرای عدالت کرده بود. زنان فعال و زحمتکش پرشماری بودند که با وجود مشکلات، درصدد حفظ دارایی و اداره اموال خود بودند، مانند زنی که از شاهرود نوشت ۲۵۰رأس گوسفند داشته که در خاک نردین و جاجرم میچریدند، امسال همه را راهزنان برده و خود او و شش، هفت صغیر بی نان و درمانده شدهاند.
همچنین زنان قریه اوریج از بسطام نوشتند که مردانشان برای تحصیل معاش، اول میزان (مهرماه) به استرآباد و مازندران میروند و «رعیتی آینده با ما کنیزان است و از پولی که مردان ما میفرستند مالیات اوریج را میدهیم» و شکایت کرده بودند که امسال بیشتر از معمول از آنها مالیات میخواستهاند و استدعای رفع تعدی داشتند. زنی از اصفهان شکایت کرد که رعیت او را به قدری اذیت کردهاند که دیگر متحمل کاری نمی شود... اطلاعات این عرایض، چه درباره وضع کلی ولایات و چه درباره زنان خیلی محدود است. بدون شک مسائل دیگری نیز بوده که در اینجا منعکس نیست؛ ولی بهطور کلی آنچه موجود است، تصویرگر گوشههایی از موقعیت زنان در ایالات مختلف است.