دیپلماسی و قدرت در عصر قاجار و پس از آن
بازی روسها در ایران
بیشک نقش روسیه در تاریخ ایران از ابتدای قرن نوزدهم به بعد بر کسی پوشیده نیست؛ بااینحال نقشآفرینی روسیه، بهویژه در دورانی که به جنگ جهانی اول منتهی شد، تقلیلگرایانه و کلیشهوار روایت شده و از همان دریچه مالوف و نامآشنای «بازی بزرگ» به آن پرداخته شده که در آن ایران کشوری حائل و نیمهمستعمره میان دو قدرت بزرگ بریتانیا و روسیه گرفتار آمده و قربانی سیاست زور و قدرتطلبی آنهاست. روایتی که بسیاری از ایرانیان آن را میپسندند و خود را بیش از آنکه عنصری فعال و مشارکتجو در تعیین سرنوشت خود ببینند، قربانی بازی قدرتهای بزرگتر میدانند. گاهشماری این کلانروایت در متن تحولات مرکز - پیرامون با شعلهور شدن دو جنگ آغاز میشود که ابتدای قرن نوزدهم میان دو کشور برافروخته شد و در پی آن دو عهدنامه ننگین و تحقیرآمیز بر ایران که بازنده هر دو جنگ بود تحمیل شد و با توطئههای روسها در سطح کلان ادامه یافت و ایرانیان طی این ایام میکوشیدند با به جان هم انداختن روسیه و بریتانیا راه خود را بگشایند و در نهایت نیز سال۱۹۰۸ به مخالفت روسیه با نظام پارلمانی در ایران ختم شد. تزارهای روس از الکساندر اول تا نیکلاس دوم، ژنرالهای روس که در کشور خود بلندآوازه و در ایران بدنام هستند، بهویژه چهرههایی چون آلکسی پتروویچ یرمولوف، ایوان فدروویچ پاسکوویچ و شاعر و دیپلمات مشهور، الکساندر سرگوویچ گریبایدوف که سرنوشت غمبار او سال۱۸۲۹ در تهران رقم خورد، بازیگران روسی این روایت هستند. ولیعهد عباسمیرزا اولین اصلاحگر رسمی ایران در عهد قاجار، فتحعلیشاه، ناصرالدینشاه و میرزاتقیخان فراهانی که به امیرکبیر مشهور است نیز بازیگران ایرانی این روایتند. جنگ و دیپلماسی با بسامد بالا موضوعات عمده و تحلیلهای تغییرناپذیر این دوران است.
هدف اصلی این کتاب آن است تا از رهگذر بررسی تعاملات گسترده میان ایرانیان و روسها از ابتدای عهد قاجار تا اواسط قرن بیستم این روایت را فربهتر سازد و پیچیدگیهای آن را آشکار کند. نویسندگان مقالات این مجلد نفوذ روسیه در ایران میان سالهای ۱۸۰۰ تا ۱۹۵۰ را نهفقط روایتی از دخالتهای بیامان و یکجانبه سلطه روس بر ایران نمیدانند، بلکه آن را در قالب فرایندی تعاملی و پیچیده بررسی کردهاند؛ روایتی که بیشتر ناظر بر تعاملات غیرمستقیم و درعینحال تعهدات سازنده هم هست. مقالات آنها در پی گشودن دریچههای جدیدی بر قدرت و نفوذی است که در ایران آن روزگاران اعمال میشد، نفوذ و قدرتی که فقط از رهگذر نمایندگان رسمی دولت روسیه اعمال نمیشد، بلکه شهروندان روس، بازیگران دولتی و غیردولتی که با استعدادها و ظرفیتهای گوناگون در ایران حضور داشتند در آن نقشآفرینی میکردند. این مقالات از تمرکز بر سیاستگذاران دولتی، دیپلماتها و نظامیان بلندپایه آغاز کرده، در ادامه اقدامات و نقش آنها را در کنار مقامات میانمرتبه، همچنین شهروندان عادی مطالعه میکند که در آشوب جنگ، انقلاب و اشغال گرفتار آمدند، به نمادی از تعاملات میان دو کشور ایران و روسیه تبدیل شدند و برخی به مهاجرت ابدی اقدام کردند و هویت تازهای برگرفتند.
مقالات این مجموعه طوری گزینش شدهاند که مواجهۀ دو کشور ایران و روسیه را در قالب یک پیوستار بلندمدت بررسی کند و آن را تا پس از سال ۱۹۰۸ پوشش دهد که روسها پرخاشجویانه در امور داخلی ایران دخالت کردند و مجلس شورای ملی را به توپ بستند.هدف از این نحوۀ گزینش، پیوند روابط روسیه با ایران در عصر تزار با نقش اتحاد جماهیر شوروی در مسائل سیاسی و اجتماعی ایران در دوران پهلوی است.در نیل به این هدف به همان اندازه که تامل در پیوستگی و تداوم این رویدادها اهمیت دارد، تدقیق و تفحص در گسستها و شکافها نیز حائز اهمیت فراوان است.
هر یک از مقالات این مجلد با در نظر گرفتن فعالیت شهروندان روس، نظامیان، افسران اطلاعات، بانکداران، کارآفرینان و معماران فعال در ایران، وجهی از وجوه تعاملات میان ایران و روسیه را زیر ذرهبین میگیرد.برخی مقالات با تمرکز بر یک فرد خاص، دیپلمات، مشاور یا یک عامل سیاسی و با بهرهگیری از دادههای زندگینامهای افراد، همچون منشوری توانمند، روابط میان ایران و روسیه را تجزیه میکند و در برابر دیدگان خواننده میگذارد.برخی دیگر از مقالات روشی ساختاری دارند و یک بُعد از ابعاد نظامی، اقتصادی و درهمتنیدگیهای فرهنگی میان دو کشور را بررسی میکنند. این مقالات با بهرهگیری از منابع آرشیوی و کتابخانهای ایرانی و روسی و با استناد به انبوهی از مستندات به دستآمده تابلوی نقاشی بسیار رنگینی از نقش چندگانه و کثیرالوجوه روسها در تاریخ ایران مدرن را ترسیم میکند.
مقالات این مجموعه هرچند از منظر گاهشماری زمانمند روایت میشوند، در ارائه مطالب روش تحلیل محتوای کیفی و مضمونی دارند.
فصل اول وقایع و رویدادهای قرن نوزدهم را بررسی میکند، دورانی که رویارویی و برهمکنش نظامی و سیاسی میان دو کشور فزونی گرفت و تنشآلود شد و شرایط سلطه روسیه و تسلیم ایران پس از شکستهای نظامی را فراهم آورد.
همچنین ویژگیهای مرزی و ادعای سرزمینی در گستره مرزهای نفوذپذیر میان دو کشور یکی دیگر از علل بروز این شرایط بود. مقالات فصل اول درکل اینطور نتیجهگیری میکنند که دخالت و درهمپیچیدگی روسیه در ایران پیش و پس از انقلاب بلشویکی امری پیچیده و هزاررنگ است؛ طوریکه ممکن نیست بتوان آن را به الفاظی چون ددمنشانه، ظالمانه یا سلطهجویانه تقلیل داد. حقیقت آن است که نویسندگان گوناگون باور دارند روسیه زیرکانه و حسابگرانه سلطه و نفوذ خود را بر ایران گسترش داد. این سیاست بر مبنای اصول تنگنظرانه و متعصبانه شکل نگرفته بود. به هر روی، ایران مهمترین همسایه روسیه در جنوب این کشور بوده و هست و اتخاذ سیاستهای توسعهطلبانه روسها حتی پس از استقرار اتحاد جماهیر شوروی بیش از آنکه صبغه ایدئولوژیک داشته باشد، ماهیتی عملگرایانه و واقعبینانه داشته است. موریل آتکین نویسنده اولین مقاله این فصل و درواقع این کتاب است و ریشه روابط روسیه و ایران را از اواخر قرن ۱۸ و اوایل قرن ۱۹ بررسی کرده است. او در این مقاله میگوید برای روسیه این دوران، زمانه ناخوشایندی بود تا نفوذ خود را بر سرزمینهایی فراتر از جنوب قفقاز بسط دهد. بههرحال، سیاست خارجی روسیه در آن ایام مسائل بزرگتر و نگرانکنندهتری در سایر مناطق جهان داشت؛ جنگهای پیدرپی روسیه با رقیب دیرینه، یعنی امپراتوری عثمانی، مسائل تقسیم لهستان، انقلاب فرانسه و جنگهای ناپلئونی ازجمله این مسائل بود. جانشینان پتر کبیر از دههها پیشتر سیاستهای جاهطلبانه او را برای اشغال سرزمینهای جنوبی دریای کاسپین و مناطق جنوب قفقاز رها کرده بودند. روسیه در آن ایام با دولت تازهبسامان قاجار مرز مشترکی نداشت، همچنین نیروی دریایی ضعیف روسیه در دریای کاسپین و تسلط نداشتن بر بسیاری از سرزمینهای جنوبی دسترسی به ممالک محروسه ایران را برای روسیه دشوار کرده بود. با وجود تمام این تحولات، روسیه مدعی پادشاهی گرجستان شرقی و چندین شاهزادهنشین جنوب قفقاز بود. چشمدوزی به این مناطق در نهایت به شعلهور شدن دو جنگ میان روسیه و پادشاهان تازه به قدرت رسیده قاجار منجر شد؛ زیرا قاجارها نیز مدعی آن سرزمینها بودند و آن را از آنِ خود میدانستند. آتکین در این مقاله تشریح میکند که شکست قاجارها در هر دو جنگ سبب شد تا الگویی از مناسبات سیاسی و تجاری میان روس و ایران پایهریزی شود که تا پایان دوران روسیه تزاری پابرجا بود و قوام یافت. روسیه بهدلایل گوناگونی مبادرت به چنین اقدامی کرد. این کشور تمایل داشت در جایگاه یک قدرت برتر منطقهای به رسمیت شناخته شود. همچنین امیدوار بود با تصاحب برخی مناطق مورد مناقشه بتواند از این سرزمینها در مقابله با سایر دشمنان در جبهههای دیگر استفاده کند. بنابراین روسیه تمایل داشت فارغ از مشکلاتی که با آن دست به گریبان بود و جدای از جاهطلبیهای شخصی و شیوه عملکرد افسرانی که در میدان حضور داشتند، سیاستی منسجم داشته باشد تا در زمان لازم، براساس همان سیاست اقدام کند. سولی شاهوار و امیل آبراموف در مقاله بعدی مناقشات و درگیریهای ایران و روس برای تسلط بر قفقاز را در سالهای پایانی قرن ۱۸ و اوایل قرن ۱۹ بررسی کردهاند. این دو محقق در قالب موردپژوهی عمیقی شرایط تالش یا لنکران را بین سالهای ۱۷۴۷ تا ۱۸۲۶ واکاوی کردهاند. تالش و لنکران دو خاننشینی بودند که جنوبغربی کاسپین را در آغوش داشتند. آنها با مطالعه منابع دست اول روسی و مراجعه به رویدادنامههای فارسی در مناسبات و تحرکات سیاسی حاکمان این دو خاننشین مداقه کردند، خاصه بازیهای سیاسی میرمصطفیخان (۱۷۸۶-۱۸۱۴) را تبیین کردهاند. میرمصطفیخان میکوشید سلطه حداکثری خود را در سرزمینهای مرزی حاکم کند که آماج تجاوزات و یورش قاجارها، روسها و حتی قدرتهای فرامرزیتر نظیر فرانسه ناپلئونی بود. سالهای ابتدایی قرن نوزدهم روابط ایران و روسیه زیر سایه سنگین شخصیت الکساندر سرگیویچ گریبایدوف، شاعر و دیپلمات افسانهای روس قرار گرفت که سرنوشت غمبار وی سال ۱۸۲۹ در تهران رقم خود و به دست اهالی تهران کشته شد. نام گریبایدوف در وطن خویش بیشتر با عنوان شاعری بلندآوازه سر زبانهاست تا دیپلمات روس. این در حالی است که مردمان ایران وی را نماد ظلم و ستم روس بر ایران میدانند. فیروزه ملویل نگاه منفی تغییرناپذیر ایرانیان به گریبایدوف را در مقاله خود بررسی کرده، اما از آن مهمتر با استناد به مطالب و اسناد بایگانی جدید و مطالعات تازهچاپ روس نور جدیدی بر این واقعه افکنده و روایت روسیه را از این رویداد بر آن افزوده است. وی در این مقاله بهجای آنکه ماموریت گریبایدوف را مستقل و مجزا مطالعه کند، آن را در سایه اقدامات و توطئهچینیهای سایر نمایندگان قدرتهای سیاسی که همزمان با وی در تهران بودند، بررسی کرده است. وی در این مقاله توضیح میدهد که گریبایدوف در تبانی با جان مکدونالد، نماینده بریتانیا در ایران علیه دیگر رقبای مکدونالد، یعنی هنری ویلاک و دکتر جان مکنیل همکاری میکرده است.
سالهای میانی قرن نوزدهم روسهای بسیاری از روسیه فرار میکردند و به ایران پناه میآوردند. النا آندریوا در مقاله خود این رویداد را بررسی کرده است. وی با بررسی اسناد و مدارک روسی، همچنین مطالعه سرگذشت برخی فراریان خاص کوشیده است واکنش دولت روسیه را به حضور روسهایی که به ایران میگریختند و در این کشور خدمت میکردند بررسی کند. سربازان و نظامیان روس که از ارتش فرار میکردند و به ایران پناه میآوردند با استقبال گرم و میهماننوازانه مقامات ایرانی مواجه میشدند. این قضیه چنان بلوایی در حلقه نظامیان و دیپلماتهای روسی برپا کرد که امپراتور نیکولاس اول ناچار شد خود شخصا در این مساله ورود کند.
نویسنده در این مقاله تاکید دارد واکنش پرخاشگرانه و نامتناسب روسیه به این پدیده و فشار کمرشکنی که دولت روسیه بر دولت قاجار وارد آورد تا تمام فراریان را دستگیر و به روسیه عودت دهد، یکی دیگر از علائم وضعیت ناپایدار و ناامن روسیه است که میکوشد با رفتار ستمگرانه علیه ایران و شرق ناکامیها و شکستهای خود را برابر سایر قدرتهای غربی بپوشاند و جبران مافات کند تا از این رهگذر ثابت کند با سایر قدرتهای اروپای غربی همتراز است.
موضوع دخالتها و نفوذ روسیه در ایران در فصل دوم بیشتر واکاویده میشود و این مهم در سلسلهمقالات ارائهشده تا ابتدای قرن بیستم خاصه تا آغاز جنگ جهانی اول بررسی خواهد شد. سه مقاله ابتدایی فصل دوم نقش حیاتی و سرنوشتساز قفقاز را بهعنوان زایشگاه اندیشه و سکوی پرتاب بسیاری از اقدامات میان امپراتوریهای همجوار بررسی میکند. سایر مقالات این فصل نیز به تجاوزات سیاسی، نظامی و تجاری روسیه در ایران میپردازد.
هوری بربریان به ما نشان میدهد چگونه قفقازِ تحت حاکمیت روس، قفقازی که از دیرباز چهارراه امپراتوریهای همجوار، کالاها، مالالتجاره و افکار مردمان بود بهیکباره زایشگاه اندیشههای انقلابی شد که در طلیعه قرن بیستم جوانه زد و بین سالهای ۱۹۰۵ تا ۱۹۰۹ جانشینیهای متعددی را یکی پس از دیگری در ایران و روسیه و عثمانی رقم زد. قفقاز کاملا منحصربهفرد سرزمینی چندزبانه بود با فرهنگها و ادیان متعدد که از بسیاری جهات نیروی حاشیهای امپراتوریهای بزرگ به شمار میآمد. بااینحال این سرزمین خاصه در سالهای پایانی قرن نوزدهم و ابتدای قرن بیستم به جاذب و منتقلکننده فرهنگی به زمین بازی و گاه میدان نبرد افکار و اندیشههای انقلابی سوسیالیستی و ملیگرایی تبدیل شد و این اندیشهها بهتدریج در ایران و آناتولی در خلافت عثمانی بسط یافت.
آیرینا پاولولا، ابعاد اقتصادی درهمتنیدگی روسیه و ایران را در آستانه ورود به قرن بیستم به ما نشان میدهد. این موضوع به همان اندازه که حائز اهمیت است، مغفول نیز مانده. او در این مقاله به نقش و کارکرد وامهای اعطایی دولت روس به ایران در دهه ۱۸۹۰ میپردازد و برای این مهم روابط و مناسبات بانک استقراضی ایران و روس را حلاجی میکند که یکی از شعب بانک دولتی روسیه در ایران بود. تاسیس این بانک فصل جدیدی از مناسبات را میان ایران و روس باز کرد. این بانک به ایران وعده داد تا در بخشهای اقتصادی ازقبیل جادهسازی، احیای تجارت و بازرگانی، پایدار و بلندمدت سرمایهگذاری کند. نویسنده این مقاله بهویژه بر حمایت بانک استقراضی از تاسیس سینمای ویژه شاه و نزدیکان وی پرده برمیدارد، آن را بهترین نمونه از نقش بانک برای تسهیل نفوذ فرهنگی و اقتصادی روسیه در ایران دوران قاجار برمیشمارد.
نیکلای کوژانوف در مقالۀ پایانی این کتاب روایت دیگری از انگیزههای روسیه برای اشغال نیمه شمالی ایران در جنگ جهانی دوم ارائه میدهد. او در ابتدا تاکید میکند مهمترین انگیزه دخالت شوروی و اشغال نیمه شمالی کشور در دوران جنگ جهانی دوم با روایت رسمی دولت ایران تفاوت دارد و شوروی به این دلیل که ایران «جاسوسان آلمانی» را از کشور اخراج نکرده بود، مبادرت به اشغال کشور نکرد. مهمترین دغدغه بریتانیاییها در آن مقطع حفاظت از منافع شرکت نفت ایران و انگلیس بود و شوروی نیز با تمام توان میکوشید برای ارسال تسلیحات و مایحتاج نظامی به جبهههای نبرد با آلمان از مسیر ایران راه مطمئن و ایمنی باز کند. بااینحال شوروی، برخلاف رقیب بریتانیایی خود، کوشید از مقابله نظامی با همسایه جنوبی خود دوری کند. روزهای آغازین تابستان ۱۹۴۱ مسکو بارها دولت ایران را تحت فشار گذاشته بود تا به نیروهای متفقین اجازه دهد با استفاده از امکانات زیرساختی خود کمکهای غذایی و نظامی آمریکا را به اتحاد جماهیر شوروی کنند؛ اما به موفقیتی نسبی دست یافته بود. دولت ایران در نهایت با عبور کالاها و تسلیحات غیرکشنده موافقت کرده بود. اتحاد جماهیر شوروی با وجود آنکه درباره انتقال سلاح و ادوات جنگی با پاسخ منفی ایران روبهرو شده بود، برای حمله و دخالت نظامی به این کشور تردید داشت. اما این شک و تردید در نهایت به یقین تبدیل شد؛ زیرا مخبران و جاسوسان شوروی به مقامات مسکو اطلاع دادند بریتانیا بدون اجازه و کمک شوروی قصد دارد یکجانبه به ایران حمله کند. شوروی از بیم آنکه مبادا رقیب دیرینه سلطه خود را بر تمام ایران مستولی کند، تصمیم گرفت مشترکا با بریتانیا به ایران یورش آورد و کشور را اشغال کند.
منبع: کتاب «روسها در ایران:دیپلماسی و قدرت در عصر قاجار و پس از آن»به کوشش: رودی متی و النا آندرییوا
ترجمه: دکتر محسن عسکریجهقی