وضع طبقه حاکم در آستانه مشروطه
زد و خورد دائمی بین خوانین و حکومت مرکزی نیز که یکی دیگر از خصایص دوران فئودالی است در ضعیف کردن خوانین تاثیر فراوان داشت. از مدتها پیش خوانین خود را در برابر یک تحول اجتماعی میدیدند. از یک طرف احتیاج آنها به تجار و سرمایهداری داخلی فزونی مییافت و از طرف دیگر دستگاه دولتی که خواهان مرکزیت بود به تزلزل آنها کمک میکرد و هر وقت که فرصت دست میداد املاک را از دست آنها میگرفت و جزو خالصجات دولتی و با تیولها میکرد و به این ترتیب بر عده دهقانان آزاد و خرده مالکان افزوده میشد و ملوک طوایف جای خود را به مالکان میدادند.همچنین عدهای از خوانین در اثر آشنایی با وضع تازه جهان متوجه شدند که دیگر ادامه حیات به ترتیب سابق غیرممکن است. ملوکطوایف روز به روز خود را بیچیزتر و محتاجتر مییافتند و مجبور بودند دست به چپاول کاروانهای تجارتی بزنند و موجب شوند که سرمایهداری برای نابودی آنها زودتر و شدیدتر دست بهکار شود.
به این ترتیب دوران حیات ملوکالطوایفی در ایران در اثر زد و خوردهای دائمی در داخل خود و با دولت مرکزی، احتیاجات جدید، ایجاد طبقه تاجر داخلی و نفوذ سرمایهداری خارجی و نفوذ ایدئولوژی بورژوازی به پایان میرسید. دربار که در مرکز دستگاه دولتی قرار داشت در نبرد با ضدخوانین و در جنگهای خارجی همانطور که گفته شد قدرت و حیثیت خود را از دست میداد و در میان خرجهای فراوان و درآمد بسیار کم که روز بهروز در اثر فقر و طغیان خوانین کمتر میشد، تحلیل میرفت. تضاد داخلی و مبارزه شاهزادگانی که هریک برای از پا انداختن دیگری میکوشیدند، این ضعف را افزون میساخت. طبقه تازه به دوران رسیده در عین حال که بهوسیله تحصیلکردهها و فرنگرفتههای خویش کمکم میخواست دربار را آنطور که خود میخواهد بسازد و همه جا با شکل قرون وسطایی دربار مبارزه میکرد، به هیجان مردم زحمتکش و بهخصوص زحمتکشان شهر برای تغییر شکل وضع موجود توسعه میداد. این مساله هم خود به تضعیف دربار کمک موثر میکرد. بهطور خلاصه میتوان گفت دربار در میان تجملات قرون وسطایی که دیگر با وضع جدید نمیتوانست به حیات خود ادامه دهد، در میان خصومتها و جنگهای داخلی و خارجی رو به ضعف مینهاد.
ارسال نظر