ناپلئون بر ساحل نیل؛ یورش به خاورمیانه
وجود امپراتوری عثمانی دیواری بلند در برابر اروپاییان کشیده بود. شرق برای آنها آمیزهای از بیگانگی، افسونگری و وحشت بود. سردار جوانی در فرانسه در واپسین سالهای قرن هجدهم رویای آن را داشت که به مصر رود و سوار بر فیل از آن سازههای عظیم و مهیب باستانی دیدن کند. آن سردار جوان کسی نبود مگر ناپلئون بناپارت، مردی که هنوز به سی سالگی نرسیده بود. مصر بهطور رسمی متعلق به امپراتور عثمانی بود، اما حاکمان آن «مملوکان» بودند. وقتی یکی از جناحهای مملوکان که متحد سلطمان عثمانی بود در نبرد قدرت برای فرمانروایی بر مصر مغلوب شد، از فرانسه درخواست کمک کرد و بهانهها یک به یک برای ماجراجویی ناپلئون در مصر فراهم شد. فرانسه انقلابی میخواست طلایهدار آزادی ملتها از یوغ ستمگران باشد و نور روشنگری و خردورزی را به نقاط تاریک جهان ببرد. ناپلئون نیز در این میان میخواست در شمایل امپراتوران، در شمایل سزار و فراعنه، از خود برای ملت فرانسه بت بسازد. سرانجام هیات حاکم بر فرانسه (دیرکتوار) با این لشکرکشی موافقت کرد و ناپلئون آماده عزیمت شد.
ناپلئون نیروهایش را سوار بر کشتی کرد و روی به سوی مصر نهاد، بدون آنکه بیندیشد با ناوگان نیرومند بریتانیا در مدیترانه چه کند. اما شروع این لشکرکشی خوش بود. در دوم ژوئیه ۱۷۸۹ اسکندریه به اشغال ناپلئون درآمد و در «نبرد اهرام» حاکمان مصر (مملوکان) را درهم کوبید. اما خوشی خیلی زود تمام شد، تنها یک ماه بعد نیروی دریایی بریتانیا به فرماندهی دریاسالار نلسون ناوگان فرانسه را در ساحل مدیترانه (در نبرد ابوقیر) نابود کرد و اکنون ناپلئون و سپاهیانش عملا اسیر بودند. ناپلئون بسیار تاکید میکرد حافظ دین و عقاید مسلمانان است و حتی گاه با لباس مسلمانان در انظار حاضر میشد، اما مشکلات ادامه یافت. پس از سرکوب شورشی در قاهره سلطان عثمانی دست از بیاعتنایی کشید و آماده نبرد با ناپلئون شد. ناپلئون هم مثل همیشه بهترین دفاع را در حمله دید! به قلب خاورمیانه تاخت و در عمق سوریه پیش رفت و تا شهر عکا (اسرائیل امروزی) پیش رفت، اما دروازههای شهر عکا آخرین منزلگاه او بود. محاصره شهر بیفایده بود و در مسیر عقبنشینی گام نهاد. این عقبنشینی چیزی از آن عقبنشینی سال ۱۸۱۲ از روسیه کم نداشت، حتی خود ناپلئون مسیرهای طولانی را پیاده طی میکرد تا اسبها بماند برای انتقال مجروحان. ضمن آنکه در سوریه دست به آدمکشیهایی زد، از جمله ۳۰۰۰ اسیر عثمانی را گردن زد و بعدها خود اعتراف کرده بود: «این تنها بیرحمی زندگی من بود.»
سرنوشت تاریکی در انتظار این سپاهیان بود. ۲۳ اوت ۱۷۸۹ ناپلئون که بسیار برایش مهم بود در این روزها خود را به فرانسه برساند، پنهانی با چند تن از یارانش به فرانسه بازگشت و سپاهیان را به فرمانده کِلبر سپرد (مخالفانش این کار او را «فرار از جنگ» تعبیر میکردند). در مارس ۱۸۰۱ با اقدام مشترک بریتانیا و عثمانی این سپاهیان بازمانده نیز شکست خوردند و بازماندگان اجازه یافتند به فرانسه بازگردند. از ۳۰ هزار مردی که به مصر آمده بود، ۲۰ هزارشان در مصر جان باختند و این پایان رویای «فیلسواری بر ساحل نیل» بود. لشکرکشی ناپلئون به مصر مهم است زیرا نخستین یورش اروپای مدرن تحت عنوان پرچم آزادیخواهی به خاورمیانه است!
ارسال نظر