نگاهی به کتاب از شار تا شهر، نوشته دکتر محسن حبیبی
زنجیره مدرن زندگی
کتاب دارای سه فصل است و هر یک از فصلهای آن شامل بخشهایی مجزا است که بهگونهای زنجیرهوار در پی هم آمدهاند، عناوین سه فصل کتاب عبارتند از: شهرنشینی، شهرگرایی و «شهرسازی» قبل از اسلام - شهرنشینی، شهرگرایی و «شهرسازی» در دوران اسلامی - شهرنشینی، شهرگرایی و شهرسازی در دوران معاصر، ابداع مجدد مفهوم شار. در حقیقت نویسنده فرآیند شهرگرایی، شهرنشینی و شهرسازی ایران را با توجه به منابع و مدارک موجود و حرکت از تحلیلی ریختشناسانه به تحلیل اجتماعی- فرهنگی و سیاسی - اقتصادی، در سه دوره عمده و کلی مورد بررسی قرار داده است. در فصل اول سیر تحول شهرنشینی، شهرگرایی و «شهرسازی» قبل از اسلام که حدودا از قرن نهم قبل از میلاد تا قرن هفتم میلادی را شامل میشود و همچنین تولد و شکلگیری و ساخت و بافت شار مورد ارزیابی قرار گرفته است. این دوره منطبق بر شروع تمدن شهری ایرانی بوده و با حمله اعراب به ایران و فتح ایران بهدست آنان پایان میپذیرد. در فصل دوم این سیر تحولی در دوره بعد از اسلام مدنظر قرار داده شده است. این دوره با استقرار اولین حکومتهای مستقل داخلی در ایران شروع شده و تا سال ۱۲۰۰ قمری (۱۱۶۵ شمسی/ ۱۸۷۶ میلادی) عصر صنعت و شروع سلسله قاجار ادامه مییابد.
بهرغم آنکه در بدو تشکیل دولت اسلامی ایجاد هرگونه قشربندی اجتماعی بر مبنای قوم، نژاد، سنت و... نفی میشود، به هنگام تشکیل امپراتوری متمرکز و سپس غیرمتمرکز اسلامی، رجوع به سازمات اجتماعی کهن شهری در سرزمینهای مفتوحه بهسرعت انجام میپذیرد. گواینکه دیگر از تشکیل محلات بر حسب نظام کاستی یا شهروندی خاص خبری نیست ولی در مقابل با ایجاد محلاتی بر حسب قوم و قبیله، نژاد، مذهب، زبان، فرقه و... مواجه هستیم. در شکلگیری مفهوم جدید شاهد ترکیبی از سه جامعه شهری، روستایی و ایلیاتی هستیم. به عبارتی دیگر برای اولینبار در تاریخ شهرگرایی و شهرنشینی... لااقل در محدوده سرزمینهایی که فرهنگ اسلامی - ایرانی در آنها جاری بوده و تمدن پارسی در آنها ریشه داشته است، با محلاتی از شهر روبهرو میشویم که ساکنان آن - یعنی جامعه شهری - پیوندی چندسویه و درهم تنیده با ساکنان روستاهای همکیش، هممذهب، همزبان، همقبیله و... خود - یعنی جامعه روستایی - دارند و این جامعه نیز بلافاصله خود را به قوم و قبیلهاش رجوع میدهد، به جامعه ایلی که معمولا چندین روستا و در بسیاری موارد منطقهای را در حیطه روابط تولیدی و فرهنگی خود دارد.
حضور مستقیم و ترکیبی این سه جامعه در محله - و از آن طریق در شهر - با حضور مستقیم آنانی که در راس هرم اجتماعی - و از آن طریق قدرت - این سه جامعه جای دارند، در دولت اسلامی و حکومت محلی شدتی دوچندان مییابد. تقابلها و تضادهای این عاملین برای کسب قدرت بیشتر در حکومت عملا در تقابلها و تضادهای مملو از خشونت محلات شهری با یکدیگر بروز میکند. وجود محلات در تضاد و در تقابل، از خصیصههای بارز شهر دوره اسلامی صرفنظر از مکان آنها هستند. محلاتی که هر یک مسجد، بازارچه، مدرسه، آبانبار، قنات، حمام و... خاص خود را داشتند و حتی در مواقعی برای خود، علاوه بر دروازهای خاص که به بیرون شهر بازمیشد، دروازهای نیز برای ورود به محله میداشتند. ارتباط محله با سازمان اجتماعی عشیرهای خود بسیار بیشتر از رابطه آن با محلات مجاورش بود. چنین شکلگیری کالبدی که منبعث از تفاوتها و گهگاه تضادهای شدید اجتماعی-فرهنگی است، مفهومی جدید از محله را سبب میشود. محلات در ستیزه متولد شده و نقش تاریخی و سهمگین خود را در سراسر تاریخ پر فراز و نشیب شهر بازی خواهند کرد.
در فصل سوم کتاب سیر تحول شهرنشینی، شهرگرایی و شهرسازی در دوران معاصر بررسی میشود. این دوره با استقرار حکومت قاجار در ایران شروع و تا سال ۱۳۵۷ شمسی (۱۹۷۹ میلادی) ادامه مییابد. در این دوره با ابداع و باز ابداع مفهوم شار، تولد مفهوم «شهر» و قلب ماهیت مفهوم شار، مواجه هستیم. طی دوره قاجار تحولی عمده در مفاهیم تاریخی شکل میگیرد، تحولی که نه بر مبنای دگرگونی شرایط تاریخی درونی بلکه بر مبنای تغییرات شرایط برونی رخ میدهد. حضور نیروهای متقابل در همه ارکان دولت و جامعه (همچون تقابل بین سلطهگران (هیات حاکمه و وابستگان به دولتهای خارجی) و اقشار تحت سلطه (عامه مردم)) سبب میشود تا هیچگاه دولت و سازمان دیوانی به مفهوم بومی و کهن آن، فرصت تشکیل نیابد. بنابراین در دوره قاجار با وجود دولت متمرکز، سازمان دیوانی و دولتی مسلط بر امور تولید، توزیع و مبادله بازسازی نمیگردد.
سازمان تولیدی کشور پس از فروپاشی دولت صفوی و ایلغارهای قرن دوازدهم هجری همچنان آشفته و در هم ریخته بازمیماند. تاسیسات و تجهیزات زیرساختی از هم پاشیده شده باقی میمانند. دو جامعه شهری و روستایی به وسیله جامعه ایلی خودباخته در مقابل شکستهای دولت قاجار، از هرگونه سازماندهی درونزا بازمیمانند. وحدت کار اجتماعی کهن و تاریخی درونی در مقابل تقسیم کار اجتماعی تحمیل شده از سوی شرایط بیرونی رنگ میبازد، برای اولینبار در تاریخ طولانی خود، کشور از تحول و توسعه درونزا و بومی بازمانده و دگرگونیهای ناشی از شرایط برونی را پذیرا میشود.
از توصیفی که سیاحان از ریخت شهر و ساخت کالبدی آن ارائه میدهند، میتوان نتیجه گرفت که در سراسر قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم میلادی، بافت شهر و سازمان فضایی آن تفاوتهای عمدهای (از نظر ساختی و ماهوی) را با شهر دوره صفوی (مکتب اصفهان) نشان نمیدهند. بازار کماکان لولای اصلی و ستون فقرات شهر است و چون همیشه علاوه بر نقش اقتصادی - تجاری خود، مکان تظاهرات تمامی اشکال و شکلبندیهای اجتماعی-فرهنگی نیز است. دسترسیهای جدا شده از بازار در مرکز محلات یکدیگر را تلاقی میکنند و محلات بهعنوان مکانی نیمه مستقل در دل شهر به حیات خود ادامه میدهند. این محلات گو اینکه وابستگی کهن به روستاهای همکیش، هم عقیده، هم نژاد... را از دست ندادهاند، ولی کماکان بهعنوان جوامعی در خود باقی ماندهاند. نتیجه اینکه دگرگونیهای عمدهای در سیمای شهر و سازمان فضایی آن رخ نداده است. به عبارت دیگر، بهرغم آنکه سازمان اقتصادی در چنبره سازمان اقتصادی جهانی گرفتار آمده است، ولی سازمان فضایی آن هنوز دگرگونیهای عمدهای نیافته است. اگر دولت قاجار را عصر تقابل در نظر بگیریم، میتوان دولت پهلوی را عصر تضادها برشمرد؛ تضاد بین فرهنگ ایرانی و فرهنگ غربی، تضاد بین ذهنیت جامعه و عینیت تحمیل شده بر آن، تضاد بین سنتی و جدید، تضاد بین آشنا و بیگانه و در نهایت تضاد بین شهر (که در این دوره بهعنوان مظهر تمدن شناخته میشود) و روستا (بهعنوان نماد عقبماندگی)، در حقیقت در حکومت پهلوی ما با «شهر وابسته» روبهرو هستیم.
«شهر وابسته»، «شهر سوداگر» به سرعت به شهر «تقلید»، «شهر فریب»، «شهرنیرنگ»، و «شهر سراب» تبدیل میشود. این شهر در پی تثبیت، تحکیم و تشویق مفاهیم کاملا بیرونی است و نه تنها در پی آشتی آن با مفاهیم درونی نیست، بلکه در پی حذف مفاهیم درونی و تحول و توسعه ناشی از آنها است. دخالت سنگین در بافت و ساخت شالودههای شهری موجود تنها به معنای ایجاد شالودهای جدید پی گرفته نمیشود، این دخالت در پی نفی شالوده موجود است. امری که تنها در فرآیندی از ارزشها و بیارزشها قابل تبیین است. «شهر تقلید» و «شهر فریب» این دوران بیآنکه از مضامین شهر صنعتی حرکت کند به تقلید شکلی مصادیق آن میپردازد. بیآنکه شرایط گذار به «نوگرایی» (مدرنیسم) را طی کرده باشد یا اینکه عناصر و عوامل موثر در آن را در خود داشته باشد یا حتی آنها را وارد کرده، و درونی نموده باشد، و بیآنکه مبانی نظریهای این تحول را درک کرده باشد، مظاهر و شکلهای مطروحه آن را نه تولید، بلکه تقلید میکند. فضای شهری عرضه شده در پی چنین تقلید بر باددهنده، چیزی جز فریب و نیرنگ نخواهد بود. عینیتی خالی از ذهنیت، شکلی تهی از محتوا و ذاتی نایافته از هستیبخش.
شهر مکان آرزوها میشود و روستاها یکی پس از دیگری برای رفتن به سرزمین آرزوها ترک میشوند، مراکز ایالتی اولین مرحله در عبور به سرزمین آرزوها - تهران - رشد بسیاری مییابند و تهران توسعهای حیرتانگیز را تجربه میکند. با گردهم آوردن ۵/ ۴ میلیون نفر در محدودههای تعیین شده طرح جامع، در سال ۱۳۵۵ ه.ش. (۱۹۷۶ م.)، تهران به کشوری در درون کشور تبدیل میشود. ناکجاآباد دولت پهلوی شکل فضایی-کالبدی خویش را در تهران عرضه میدارد؛ تهران شهر آرزوها سرابی بیش نیست. محسن حبیبی در فصل پایانی کتاب نگاهی بر شهرسازی پس از انقلاب میاندازد. به اعتقاد وی شهر طی سالهای کنونی ترکیبی است از سه قسمت عمده: بافت قدیمی از هم پاره شده، با کالبدی گسسته که به سرعت درحال تخلیه شدن و اضمحلال است؛ مساکن کثیف، غیربهداشتی و غیرانسانی با بافتی کاملا خودبهخودی، خالی از هر گونه تمهیدات زیستمحیطی و نشأت گرفته از سوداگری بر زمین در حاشیه شهر، و سرانجام محلات متجدد «با نوعی معماری کجسلیقه، پرخرج و پرطمطراق، آن هم با بافتی خودبهخودی و خالی از هر اندیشه کالبدی-فضایی. شهر در هر سه قسمت خالی از ضابطه و قاعده شهرسازی و معماری منطبق بر زمان است.
در کتاب از شار تا شهر نویسنده در پی تحلیل فرآیندی است که گذشته دور و نزدیک ما را از شار به شهر رسانیده است و آینده این دگرگونی را نیز رقم خواهد زد. بازگشت به تاریخ نه به معنای منجمد شدن در آن و تفسیر آن، بلکه تحلیل و جمعبندی آن است. مراد ایجاد شار گذشته نیست، بلکه منظور شناخت شهر امروز و شهر فردا است. مساله در مسلح شدن به ابزار نظریهای برای حرکت از گذشته به آیندهای است که در امروز جاری است.
ارسال نظر