سیفزاده: جامعه آمریکا پوپولیسم ترامپی را برنمیتابد
روابط ایران و امریکا در حالی که در دوره اوباما در مسیر تعاملی و روندی عقلایی پیش می رفت و برجام را می توان مهمترین محصول این روند دانست، حضور فردی منحصر بفرد با تفکراتی جدید باعث شد این مسیر فضای جدیدی را در پی داشته باشد. حضور ترامپ در امریکا نه تنها در داخل امریکا بلکه در فضای بین المللی اتفاقی نو و ساختارشکنانه بود. او نه تنها سابقه ای سیاسی نداشت بلکه رفتارهای او نشان داد مردی پوپولیست است که به هیچ آداب و اصول درونی و بیرونی قائل نیست. یکی از مهمترین مسائلی که پس از روی کار آمدن او به خطر افتاد، توافق هسته ای ایران با قدرتهای بزرگ جهانی است. این سوال مطرح است که چنین فردی با چنین خصوصیانی تا چه زمانی می تواند در ایالات متحده حکومت کند و آیا نوع سیاست ورزی او در این کشور تحمل خواهد شد؟ در این باره با سیدحسین سیفزاده گفتوگویی متفاوت و خواندنی داشتهایم که از نظر میگذرانید:
آمدن شخصی مانند پمپئو را باید به بی برنامگی و شکست سیاست خارجی ترامپ در مسائل مختلف ربط داد؟ یا فقط اختلاف ترامپ و تیلرسون بر سر ایران؟
با اعلان جایگزینی مایک پمپئو ضد ایران به جای تیلرسون اقتصادی در جایگاه وزارت خارجه، به دو لحاظ ،کفه علیه جمهوری اسلامی سنگین شده است: ضدیت با برجام (از طریق اقدام برای بستن حفره های امنیتی آن)، و سابقه ریاست بر سیا.
در مورد برجام، او دل نگرانی خود را از پایان دوران محدود برجام از سوئی، و ادامه برنامه ساخت موشک و فعالیتهای منطقه ای ایران (در حمایت از اسد، حزب الله، حوثیهای یمن، حماس) و فعالیتهای سایبری ایران از سوی دیگر اعلان داشته است. سخنان اخیر ولیعهد عربستان مبنی بر امکان اتمی شدن آن کشور در همچشمی با ایران نیز بر موضع تند پمپئو افزوده است. در خصوص مقابله با ایران، همانند سخنرانی ضد ایرانی چند ماه قبل که دنیس راس در انستیتو واشنگتن داشت، او اعلان کرده که علیه سیاستهای جمهوری اسلامی "ما دست به کار شده ایم...اولین کاری که رئیس جمهور (ترامپ) کرد ایجاد ائتلاف بین کشورهای خلیج فارس و اسرائیل بود تا به قول خودشان در مقابل توسعه طلبی ایران مشترکا" بایستند."
در پاسخ به سوالات یک خبرنگار (ZARATE)، پمپئو اخیرا" گفته مایل است تا هزینه اقدامات "توسعه طلبانه" ایران را بالا برد. او تائید کرد که وزارت خزانه داری هم اکنون نیروهای -القاعده ای- را در اختیار دارد، که در ایران بوده اند، و به نحوی می توانند به سوالات کمیسیون 11 سپتامبر در خصوص همسوئی ایران با نیروهای القاعده پاسخ دهند. همچنین ما بر آنیم تا میزان همکاری جمهوری اسلامی با بعضی نیروهای داعش، جبهه النصره، و القاعده علیه منافع امنیت آمریکا را تعیین کنیم.
پمپئو بخشی دیگر از "نگرانی" خود را ناشی از "همکاری نظامی جمهوری اسلامی با کره شمالی معرفی می کند. این نگرانی جدید نیست، بلکه در اکتبر 2017 عنوان شده است. به لحاظ فقدان کنترل مبادلات بین دو کشور، او مدعی است که غرب لازم است نگذارد جمهوری اسلامی و کره شمالی به مبادله توانائیهای صنایع هسته ای و تسلیحاتی خود مبادرت کنند.
در فرصتی دیگر، پمپئو با انگشت گذاشتن بر نقش سپاه پاسداران و اطلاعات در اشاعه نگاه امنیتی در دو حوزه سیاست داخلی و خارجی جمهوری اسلامی، اشاره دارد. در حوزه داخلی، وی مدعی می شود که این دو نهاد "یال و کوپال تئوکراسی خودکامه در ایران را شکل می دهند، بوِیژه که بازخواست پذیری سپاه فقط در مقابل رهبر است" نه نهادهای مردمی. در حوزه خارجی، او این دو نهاد را پیشتاز امپراتوری "مخربی" می نامند که خواهان اشاعه قدرت و نفوذ ایران در خاورمیانه است. در مجالی دیگر، پمپئو ایران را ملت-دولتی می داند که "بزرگترین حامی تروریسم" است.
در مصاحبه با مارگارت برنان (MARGARET BRENNAN)، پمپئو تاکید دارد که مخالفت او با جهت گیریهای ایدئولوژیک ایران سابقه طولانی دارد و به زمان نمایندگی سه دوره ایش از تکزاس در کنگره بر می گردد. او مدعی است که اوباما از "موضع ضعف با ایران مذاکره کرد و ما از موضع قدرت این کار را پی خواهیم گرفت. اوباما مذاکره ای را پیش برد، که در آن "امکان مجهز شدن ایران به سلاح اتمی هست." در سوریه هم، اوباما از حرف خود عقب نشست، و در مقابل کاربرد سلاح شیمیایی توسط اسد علیه مردم کوتاه آمد. "ما مایلیم این امکان را از بین ببریم."
در این دنیای بی مرز، به نظر پمپئو،"بازیگران پیچیده ای چون روسیه و چین و دشمنان کمتر پیچیده ای چون ایران و کره شمالی، همانند گروههای تروریستی، و سازمانهای جنایت پیشه و هکرها جملگی خواهان بهره گیری از این وضعیت در هم ریخته اند." به عنوان رئیس سیا، او اظهار می دارد که "ما از نزدیک با اسرائیلی ها کار می کنیم، تا تصویر دقیق اطلاعاتی از" اقدامات ایران، و راههای مقابله با آن را پیدا کنیم. در مجالی دیگر، او دامنه حمله خود را گسترش داده و مدعی می شود که "ایرانیها خدای تقلب هستند."
برخی منابع می گویند ممکن است ترامپ شخصیت های رسانه ای را در جا به جائیهای خود مورد استفاده قرار دهد. به نظر جیمز هوهمن و دو همکارش، به نظر می رسد که ترامپ به این نتیجه رسیده که از مشاهیر خطیب و رسانه به جای متخصصین استفاده کند. البته به نظر این دانش پژوه، ادعای این سرمقاله نویسان در باره جان بولتونی که در چند کابینه جمهوریخواهان شرک داشته، و زمانی را در اتاقهای فکری محافظه کار واشنگتن کار می کرده صادق نیست. طی صحبت شخصی که با جان بولتون در حاشیه یک کنفرانس سالها پیش در مرکز مطالعاتی امریکن اینترپرایز داشتم، از نگاه ضد ایرانی وی با خبر شدم. با گرایشی که در طیف های مختلف از سیاستمداران دموکرات و جمهوریخواه علیه جمهوری اسلامی ایجاد شده، و آمدن جان بولتون به جای ژنرال مک مستر به عنوان مشاور امنیت ملی، موقعیت ضد جمهوری اسلامی در کابینه ترامپ تشدید خواهد شد و بر جزمیت و تصلب موضع گیری علیه جمهوری اسلامی خواهد افزود.
رشد پوپولیسم و برآمدن ترامپ در این فضا را چگونه ارزیابی می کنید؟
پاسخهای گوناگونی برای سوال شما وجود دارد. اگر نظر افرادی چون اینجانب را به عنوان یک معلم دانشگاه و عضوی از حوزه عمومی (دانشگاه-کانون وکلاء و رسانه های عمومی) بخواهید، نقل قول زیر در نوشته جنیفر روبین برای واشنگتن پست، بسیار گویاست، او می گوید:
رئیس جمهور ترامپ در سوار شدن بر موجی جهانی از پاپیولیسم راستگرایانه، همراه با بیگانه ستیزی، اقتدارگرائی، حمایت گرائی و ملی گرائی (رومانتیک به نفع ) سفیدپوستان ظهور کرده، و همانند استخوانی است در گلو و خاری در چشم کشور... پاپیولیسم، فلسفه حکمروائی نیست، بلکه پوست خربزه ای است که نهایتا" موجب سقوط او و همپالکیهایش در حزب جمهوریخواه خواهد شد.
به نظرتان آیا پوپولیست ها تا وقتی از قدرت ساقط نشوند، پوپولیسم همچنان در حال رشد خواهد بود و جامعه روشنفکری قدرت تقابل با آن را ندارد؟ در امریکا و در رابطه با ترامپ چطور فکر می کنید؟
بر خلاف جامعه مدنی ضعیف شده و حوزه عمومی به بند کشیده شده در بسیاری از کشورهای دنیا، در غرب و بویژه آمریکا، با تحمل بعضی از هزینه های حیثیتی و اقتصادی، کشور از دام پاپیولیسم ترامپی نجات پیدا خواهد کرد، همانطوریکه از شر پاپیولیسم بوش دوم نجات پیدا کرد.
در حال حاضر، به نظرم منتقدین جمهوریخواه ترامپ خواهان استیضاح شدن ترامپ هستند. باشد که با رئیس جمهور شدن پنس، بتوانند قدرت را حفظ کنند. اما به نظر میرسد دموکراتها از این نتیجه منفی آگاهند و مایلند با کش دادن موضوعات اطراف ترامپ، برای حداقل یک دوره هم که شده هم کنگره و هم ریاست جمهوری را از سیطره جمهوری خواهان در آورند. یادمان باشد که الیگارکهای قدرتمند اقتصادی در آمریکا در قالب جامعه مدنی، و اعضاء حوزه عمومی اجاره نخواهند داد که جامعه لیبرال آمریکا برای مدتی طولانی در دام پاپیولیسم بماند.
چنانکه در پاسخ به سوال اول گفته شد، پاپیولیسم مهار نشده نظام سیاسی (منظور ملت-دولت است) را نابود خواهد کرد. پاسخها در جوامعی که از دوران انتقال و انقلابی گری و سیاست خیابانی فرا رفته اند ولی مدرن نشده و به دموکراسی (لیبرال یا متکثر) نرسیده اند، وضعیت مهار پاپیولیسم برخلاف آمریکا و غرب است.
در چین و روسیه، با اقتدارگرائی میزان پاپیولیسم در جامعه مدیریت می شود: چین با مادام العمر کردن ریاست جمهوری و روسیه با دستکاری انتخابات. در زمان پهلوی ها، به اقتضاء نهادینه شدن تقابل جامعه (که به درجه شهروند ملی نرسیده) با حکومت غیر پاسخگو و بازخواست ناپذیر، منافع انگلیس یا آمریکا موجب می شد تا با کودتا و غلبه اقتدارگرائی پاپیولیسم و انقلابی گری خیابانی مهار شود. اما در چین پس از مائو و روسیه پس از یلتسین، اقتدارگرائی افتخار آفرین (چین) و غرور آمیز و بی دستاورد (روسیه) مبنائی ملی دارد، و وابسته به خارج نیست.
در گزارشی که از رادیو عمومی (فراجناحی) آمریکا پخش شد، اخیرا" خانم مونیکا اوستاتیوا (MONIKA EVSTATIEVA) در مقاله ای نشان داده چگونه به همت صدها نیروی جوان فعالی که در سه شیفت کاری در شرکتی اینترنتی در ساختمانی چهار طبقه ای در شماره 55 خیابان Savushkina St. در حومه شهر سنت پیترزبورگ کار می کنند، سیاست اقتدارگرایانه روسیه در دو عرصه داخلی و خارجی مدیریت می شود، تا آن کشور را از فرو افتادن در دام پاپیولیسم دوران شوروی حفظ می کند.
در نقل قولی که از این خانم در خصوص مشاهداتش در مرکز اینترنتی فوق وجود دارد، آمده است، برای خراب کردن رئیس جمهور اوکراین، دوست (روسی) من سرنخ را بدستم داد. او به من گفت که من باید مطالبی را بنویسم که ظاهری طبیعی دارد. به طور مثال باید بگویم من یک اشپز هستم. وقتی در خیابان قدم میزدم و فکر میکردم، به نظرم این واقعیت متبادر شد که واقعا" رئیس جمهوری طرفدار غرب اوکراین چه انسان پستی است.
نقل قول فوق نشان می دهد که نیروی سیاسی جامعه باید صرف شستشوی مغزی مردمی شود، که هنوز به معنای مدرن شهروند مولد و ملت دارای حاکمیت انسانی نشده اند. علت این برون فکنی روسی در اینست که همانند ایران (و برخلاف آمریکا و آلمان)، روسیه هم در دام غروری افتاده که یا قدرت نظامی اصالتا" به سرقت رفته از آلمان و اروپای شرقی اش می نازد، و یا به گذشته خود. به کلامی دیگر این برون فکنی دگرستیز ناشی از حقارت علمی و ناتوانی در تولید علمی است که گذار جامعه به توسعه را برای ایجاد رفاه و سعادت تامین کند. البته که باید اذعان کرد که پرش آلمان از دام غرور به افتخار آفرینی مولد و توام با غرور را آمریکا تسهیل کرد. به یمن قرار گرفتن ژاپن در روی خط صحیح تولید افتخار بدون غرور، چین و کره جنوبی همراه با دیگر غولهای کوچک آسیایی بر آن شدند که افتخار آفرینی بی غرور را پی گیرند.
اگر در ایران احمدی نژاد از قدرت کنار نمی رفت رویکردهای پوپولیستی او همچنان ادامه داشت، و جامعه نیز تحت تاثیر او بود؟ حتی در حال حاضر هم او احساس می کند می تواند با روشهای پوپولیسیتی بر مردم تاثیر بگذارد.
همانند ترامپ، احمدی نژاد هم محصول تلاش برون فکنانه و دگرستیزجامعه ماست. بر خلاف آمریکا، به نظرم دگرستیزی اهورایی-اهریمنی ریشه در فرهنگ حتی قبل از اسلام ایران دارد. اما شکل پاپیولیستی آن از زمان صفویه در ایران به برجستگی رسید. ناکامی تلاشهای 200 ساله ایران برای استقلال و توسعه سیاسی بر حدت و "حلاوت" پاپیولیسم" افزوده است. مروری تاریخی بر این برهه، نشان می دهد که که ایرانی هنوز در عشق رسیدن به فضای متنی لازم برای توسعه، نتوانسته علم لازم را کسب، و استراتژی مناسب را تدوین کند. البته که در این ناکامی در رسیدن به توسعه ایران تنها نیست. بسیاری از کشورها چنین اند. حتی در آمریکا، تمایل به قدرت سازی، موجب نهادین شدن لیبرال-دموکراسی، با رهبری نخبگان قدرتمند است. به کلامی دیگر، جایگاه تخصصی سیاست در کمتر کشوری شناخته شده است. در نبود معرفت سیاسی، طبیعی است که رهائی بخشی جلوه نوجوانی و پاپیولیستی به خود گیرد.
در مقابل تضعیف آگاهانه رشته های انسانی در بسیاری از کشورهای شبیه ایران، صرفا" در بعضی از کشورهای اروپای شمالی چون نروژ و لوکزامبورک، درکی معرفتی از سیاست احتمالا" بین اکثریت مردم وجود داشته باشد. منظور از این سیاست در تعریف این معلم سیاسی، "کارگردانی، ارزشها، منافع، مواضع و استراتژیهای متناقض است". این در حالیست که در ایران سیاست به معنای توان دروغگوئی تعبیر می شود. به اقتضاء درکی سطحی از سیاست، متاسفانه، گاه سیاست اقتدارگرا و امنیت-محور ماکیاولی نیز به همین وجه تعبیر می شود. این در حالیست که در جامعه رو به مدرن ایتالیا، ماکیاول قبل از همه شاهزاده را مسئول تامین امنیت خود و جامعه می دانست. مدرنیسم او فاقد جلوه قراردادگرائی است، که پس از مفهوم سازی بدن از اراده سیاسی در مقابل هوس، ابتدا توسط هابز، سپس توسط لاک و نهایتا" توسط ژان ژاک روسو به صورت نظریه فلسفی در آمد. اما انتخابات اخیر در ایتالیا نشان داد که پاپیولیسم در این کشور پیشتاز مدرنیته هم دست بالایی دارد.
در ایران چطور؟
در ایران، برجسته شدن موضع احمدی نژاد و پاپیولیستهای تصرف کننده جایگاههای علمی نشان می دهد از یکسو، و فرار نخبگان از سوی دیگر، نشان می دهد که نه فلسفه ایرانی جایگاه محکمی دارد، و نه جامعه دانشگاه را به عنوان مرکز علمی قبول دارد. به رغم خدماتی که دانشگاه در خانه سازی، صنعت، شهرسازی، پزشکی، کشاورزی....و مدیریت کرده است، عقب افتادگی جامعه به وجهی است که دانشگاهی را نیز نیازمند داشتن قیم دانسته اند. گستره پاپیولیسم در حدی است که گروههای خطابه گرای جامعه از سوئی و گروههای تفریح نمایشی و رادیوئی نیز بیشتر مطلوب جامعه است، تا دانشگاه.
دعای "انشالله که پولت نصیب دکترها نشود" از اصلاحات رایج در یک جامعه پاپیولیستی است. مجموعه مجریه های نهم و دهم مخلوق جامعه پاپیولیستی ایران بودند، و نه معکوس آن. استعفای زودهنگام دکتر نجفی در چند روز قبل از نوروز 1397 از شهرداری تهران( و نه شهری دور افتاده)، و سرنوشت افرادی چون بازرگان، آیت الله منتظری، و با فاصله زیاد رفسنجانی و سپس موسوی و حتی روحانی نشان می دهد که احمدی نژاد موجد پاپیولیسم نبود، بلکه بر موج آن سوار شد، و الحق که مورد حمایت بسیاری از اصولگرایان بود. چنانکه گفته شد، پاپیولیسم در ایران تاریخی گسترده دارد، و به دوران اولین حکومت دینی توسط اردشیر بابکان میرسد. پاپیولیسم غالب ساسانی با کرتیر مغ تغذیه شد، اما نهایتا" با ایجاد حب وبغض فرقه ای اهورائی-اهریمنی موجب سقوط ایران، و کشته شدن پادشاه توسط آسیابانی شد، که به او پناه برده بود.
پاپیولیسم بعد از اسلام، به طور مهارشده در زمان ال بویه بازتولید شد. اما پس از "دو قرن سکوت"، توسعه نگاه معرفتی ایرانی تا قرن ششم از شیوع آن جلوگیری کرد. متاسفانه بعد از حمله مغول، پاپیولیسم صوفیانه موجب حفظ وحدت ایران توسط صفوی شد، اما فقدان لوازم مورد نیاز برای مهار آن موجب شکل گیری نگاه بحارالانواری و شاه سلطان حسین شد. همانند امروز روسیه و چین، نادرشاه با اقتدارگرائی ایران را از پاپیولیسم شاه صفوی نجات داد، اما در زمان قاجار گرفتار تقلیدگرائی و توجیه عادت سازی شد. در انقلاب مشروطه، پاپیولیسم موجب اعدام رهبر مخالفان مشروطیت شد. با گسترش پاپیولیسم به جای دموکراسی، کودتای رضاشاه موجب مهار روند پاپیولیسم شد. البته که همسوئی منافع ایران با انگلیس موجب تسهیل شد، تا این کودتا مورد تائید هژمون وقت، یعنی انگلیس، هم باشد.
در کشورهایی مانند امریکای لاتین نیز به همین منوال است و به نظر می رسد پوپولیسم قدرت خود را از دست نمی دهد.
با نگاه نظری که در بالا ارائه شد، امریکای لاتین گرچه با بازیهای ناشی از دکترین مونرو ریاست جمهوری آمریکا به استقلال ظاهری رسید، اما در دام پاپیولیسمی افتاد که با سیمون بولیوار قرن 19 ونزوئلایی هیاهوی خود را آغاز کرد، و با چه گوارای آرژانتینی و کاستروی کوبایی هنوز این جامعه پیشامدرن را در حال گذار، و پساسنتی و نه حتی مدرنیستی، نگه داشته است.
پاپیولیسم به عنوان یک دام فریبنده، توسط عوامفریبها و یا مغرورین بی مایه، عمدتا" جایگاه مطلوبی در جوامع در حال گذار و پیشامدرن دارد. در کشورهای غربی، گذار به مدرنیته انجام شده، و لیبرالیسم فلسفی راه را برای جا افتادن ابزار تحقق رهائی و آزادی (یعنی علم تجربی) فراهم کرده است. متنی بودن علم تجربی در قالب یک یا چندین دانشگاه برجسته در کشورهای توسعه یافته ظهور یافته است. دانشگاهها به عنوان مهمترین نهاد حوزه عمومی هم راهنمای جامعه مدنی و حکومت در غربست، و هم راهنمای کانون وکلا و رسانه ها در افشاء سوء استفاده احتمالی پاپیولیستها و عوامفریبها. بلائی که رسانه های آزاد در آمریکا بر سر ترامپ آورده اند، مجال نفس کشیدن را از او گرفته است. مشاهده سی ان ان و همچنین ان بی سی نشان می دهد که چگونه عوامفریبی های ترامپ هر روزه مورد بحث و گفتگو، و حتی تمسخر، قرار می گیرد. آیا در کره شمالی و کوبا چنین امکانی وجود دارد. لیبرالیسم در آمریکا در خدمت قدرت ملی است، اما به نفع بنیادی سرمایه داران یک درصدی، و زندگی متوسط 60 درصدی، و کمک بگیران با در آمد زیر فقر. لازم به ذکرست که بر خلاف تبلیغات پاپیولیستی در ایران، خط فقر در آمریکا به شرح زیر است:
2018 Poverty Guidelines
2018 Federal Poverty Level
Family Size |
FPL ۱۰۰% |
FPL ۱۳۸% |
1 |
$12,060 |
$16,642 |
2 |
$16,240 |
$22,411 |
3 |
$20,420 |
$28,179 |
4 |
$24,600 |
$33,948 |
برای جلوگیری از سوء استفاده های احتمالی پاپیولیستی، لازم به ذکرست که "اگر در امد خانواده ای بین 100% تا 400% خط فقر فدرال به شرح جدول فوق باشد، آن خانواده می تواند از کمکهای دولت برای تامین هزینه های زندگی، و حتی پوشش بخشی از هزینه بیمه، استفاده کند. به علاوه لیبرالیسم به معنای یک نگاه فلسفی نهادین فضای رقابت گاه کشنده ای را ایجاد می کند، که برای بازی در آن، انسانها نیازمند کسب معرفت علمی، یا مهارت کاری هستند. در لیبرالیسم، انسانها به خود واگذاشته می شوند، و در نتیجه در شرایط عصر پساصنعتی، به سرعت ممکنست افراد غافل از بازسازی خود شغلشان را از دست بدهند، و در نتیجه افراد بی خانمان شوند. برای حفظ کرامت انسانی، افراد بی خانمان می توانند از پناهگاه استفاده کنند. اما گاه اعتیاد به الکل و یا موارد مخدر موجب می شود که فرد بی خانمان نتواند در پناهگاه راه پیدا کند.
روابط ایران و امریکا را در این شرایط چگونه می بینید؟ به نظرتان ترامپ دشمنی و فشار بر ایران را نیز مستمسکی برای دیده شدن در داخل و از بین بردن فشار های داخلی بر دولت خود قرار داده است؟
بخش دوم سوال شما بیشتر خاص جوامع در حال گذار است، نه لیبرال دموکراسی جا افتاده آمریکائی. در جوامع در حال گذار و با انسداد اطلاعاتی و سانسور رسانه ای، می توان مردم را فریب داد. در آمریکا، نیکسونی که توانست با سیاستهای مدبرانه اش آمریکا را از شر جنگ ویتنام نجات دهد، و بین چین و شوروی تفرقه بیندازد، نتوانست در قدرت بماند. بوش اول نتوانست از جنگ عراق برای خود محملی برای برد در دوره دوم انتخاباتی استفاده کند. حملات تروریستی 2001 و ظهور القاعده و بن لادن به بوش دوم کمک کرد تا با افراط گرائی در قدرت بماند، و با گرفتار ماندن در دام حب-بغض پاپیولیستی، قدرت آمریکا را خرج هیبت آن کند، و نه ارتقاء منزلت آن.
اما در مورد بخش اول این سوال، من تصورم اینست که جمهوری اسلامی نه از تجربه تلخ شاه در ایجاد حقانیت با تلاش قاپ زنانه بهره گرفته و نه از ضررهای ناشی از پاپیولیسم خارجی ستیز برای به حاشیه بردن نیروهای لیبرال و سکیولار. به منظور ایجاد حقانیت شرعی-پایه سنتی، و نه عقلائی-منطقی ملی، جمهوری اسلامی خود را نیازمند هژمون ستیزی و اسرائیل ستیزی می بیند.
هژمون ستیزی برای نشان دادن موقعیتی متفاوت از دو پادشاه پهلوی است، و اسرائیل ستیزی برای تقویت ریشه های خاورمیانه ای روحانیت. این در حالیست که در سه کتابی که درباره سیاست خارجی ایران برای مرکز تحقیقات استراتژیک تهیه کرده بودم، به آثار منفی این دو گرایش ایدئولوژیک ضد استراتژیک اشاره کردم. به جای این نگاه اهورائی-اهریمنی، ایران می توانست همانند کشورهای بسیار کوچک نروژ و لوکزامبورک، اهداف خود را صرف استقلال ملی، توسعه و رفاه ملت خود کند، و نه هژمون ستیزی که مورد سوء استفاده رقیب هژمونهایی چون روسیه و چین قرار می گیرد. شعار "مرگ بر آمریکا"ئی که هر جمع هر هفته از سراسر ایران شنیده میشود شدیدا" به گرایشات ضد ایرانی در آمریکا دامن می زند. جمهوری اسلامی با اعمال این سیاست ضد آمریکائی نه تنها موجب شکست کارتر اخلاقی شد، بلکه موجب تحقیر اوبامای اصولی نیز شد. چنانکه ژنرال ژوزف وتل (General Joseph Votel) در تاریخ 27 فوریه 2018 در برابر کمیته خدمات مسلح کنگره اعلان داشت: "مهمترین تهدید برای منافع (نه خود آمریکا) و همکاریهای منطقه ای ما در" خاورمیانه، یعنی از مصر تا پاکستان و از قزاقستان تا یمن و جود دارد، ایران است.
در دکترین استراتژیک ترامپ، مواضع خصمانه او نسبت به ایران برجسته شده است. چنانچه این خصومت با گرایش نظامی موجود در دکترین نظامی ترامپ تقویت شود، نتایج مطلوبی بدست نخواهد آمد:
کوتاهی در تضمین اهداف دفاعی هم موجب کاهش نفوذ جهانی آمریکا خواهد شد، هم انسجام بین متحدین و شرکاء را از بین خواهد برد، و هم با کاهش امکان دسترسی به بازارها، به کاهش رفاه و سطح زندگی خواهد انجامید.
سخنان تند ترامپ در پیام نوروزی وی در طول نزولی آن استراتژی است. اینکه رهبران جمهوری اسلامی همانند رفسنجانی تا خاتمی و روحانی کشور را از خطر دور دارند، یا به تبعیت پاپیولیستها، به دام برخورد نظامی با اسرائیل و یا عربستان بکشانند، بستگی به سیاست ورزی رهبران سیاسی دارد. متاسفانه چنانکه در زمان ریاست جمهوری کارتر و رقابت ریگان و همچنین پس از اخراج نیروهای عراقی از ایران، پاپیولیسم غالب موجب نقض منافع و امنیت ملی شد، کلید شعله ور ساختن جنگ و یا کلید رفع خطر در اختیار ایران است. شایعات دوگانه ای در آمریکا وجود دارد:1) آماده شدن عربستان و اسرائیل برای جنگ با ایران، 2) سفر اخیر وزیر خارجه عمان به ایران برای تسهیل "برجام 2" با ترامپ. سخنان روحانی در همشان کردن عمان با ایران در خصوص "مسئولیت سنگین... در قبال مسائل منطقه ای" در مقابل "دو ستون" ایران و اسرائیل نشان از راه عبور دشوار ایران در مسائل جهانی و منطقه ای امروز است. اینکه آیا برخلاف 6 دهه پیش، و همسو با اوائل دهه 90، پاسخ گفتاری و رفتاری تند نسبت به وزیر خارجه فرانسه پوششی برای نقش آفرینی ریز -قدرت عمان در مسائل بین المللی ایران هست یا خیر، مساله ای است که در آینده روشن خواهد شد.
اما دربارۀ اسرائیل، دور از ذهن نبود که انقلاب دینی به رهبری فقهای شیعی و استقرار نهادهای بنیادی جمهوری اسلامی با جایگاه هژمونیک فقهای مزبور زمینه ساز معکوس شدن نتایج مورد دلخواه جمهوری اسلامی در سطح منطقه نشود. اگر بیگانه شدن نیروهای مدرن و روشنفکر موجب مهاجرت نخبگان و جا یافتن در دنیای غرب شد، شعارهای انقلابی علیه کشورهای سنتی و سنی مذهب عرب موجب ظهور تروریستهای افراطی ضد نظم موجودی شد، که برایشان مبارزه علیه ایران شیعی متقدم بر مبارزه علیه حکومت های سنتی رجحان داشت. در چنین وضعیتی، معرفی ایران به عنوان سنگر مبارزه علیه اسرائیل توانست گروههای فتح و مصلحت جوی حماس را متنعم از کمکهای بی حد و حساب ایران کند. گرچه با افزایش خواسته های اسرائیل، باری دیگر حماس به سوی ایران آمده، اما سابقه نشان داده که در زمان تساوی کمک دهی، ارزشهای نظم اولیه ای (قومی-فرقه ای) موجب همسوئی آنان با اعراب سنی، و علیه ایران، خواهد شد. تا به حال، این بازیگری فلسطینی چندین بار در مورد ایران اجراء شده است.
به دلایل ایدئولوژیک، جهت گیری منطقه ای جمهوری اسلامی هم موجب وحدت کشورهای عربی به رهبری عربستان سعودی برای همکاری با اسرائیل و علیه ایران شد، و هم موجب ابقآء تندروئی چون نتانیاهوی، که معتقد به تشکیل "دو دولت در یک سرزمین" نیست.
خلاصه کلام، شعارهای مرگ بر امریکا در نماز جمعه ها، و پیشتازی نظامیان بر سیاست پیشگان در ایران از سوئی، و سیاست داخلی را دنباله سیاست خارجی تهاجمی کردن جمهوری اسلامی مقوم نگاه پاپیولیستی توده های گردن قرمز آمریکائی به نفع ترامپ شده است. متاسفانه، سیاستهای پاپیولیستی در ایران است که کشور را در جایگاه دو سر باخت قرار داده است، و نه گه باخت و گه برد، و برد-برد که در قاموس نگاه نهضتی ایرانی جایگاهی ندارد.
اگر به جای مذاکره مخفی با ریگان، با کارتر همراهی می شد، و اگر به جای خوار کردن اوباما با گفتار و یا عمل (رد پیشنهاد او برای دوستی، و در نتیجه وا داشتن او به اعمال تحریمهای سنگین)، با این ریاست جمهور متین و روشنفکر همکاری می شد، به احتمال قریب به یقین بیش از 800 میلیارد دلار در آمد نفتی دو مجریه نهم و دهم، ایران را می توانست در جایگاه دو ستون امنیتی دهه 1970 خود قرار دهد، اما این بار نه به عنوان نائب هژمون آمریکا، بلکه به عنوان یک بازیگر مستقل، که علاقمند به همکاری و همبستگی بین المللی، برای ارتقآئ منافع ملی، و صلح و ثبات منطقه ای است. با همین مقدار کمک آمریکا به بانکهای خود در سالهای 2008-9، اقتصاد آمریکا، و به تبع آن اقتصاد جهانی، را از بحران رکود خارج کند.
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.
ارسال نظر