گذری به کتاب خواجه نظامالملک طوسی
اندیشهورز ایران زمین
در واقع، این دفتر نظریه بنیادین آن رساله را درباره جریان عمده اندیشه سیاسی ایران در دوره اسلامی دنبال میکند. کتاب حاضر در ۳ فصل دستهبندی شده است؛ فصل نخست «سوانح احوال خواجه نظامالملک و وضع زمانه او»، فصل دوم «اندیشه ایرانشهری و تداوم فرهنگ ایران زمین» و فصل سوم «مقام سیاستنامه در تاریخ اندیشه سیاسی ایران.» در این دفتر به وجوه دیگری از سوانح احوال خواجه و سیاستنامه او اشاره شده است و در این اشارهها، هدف بررسی معنای سوانح احوال خواجه نظامالملک طوسی برای تاریخ ایران و جایگاه سیاستنامه او در تاریخ اندیشه سیاسی در ایران است. در فصل اول، سخنان بسیاری در گزارشهای تاریخی از سوانح احوال خواجه ذکر شده است؛ درباره آغاز کار دیوانی ابوعلی، سخنان تذکرهنویسان، بیشتر از آنکه پایهای در واقعیت داشته باشند، افسانه است. خواجه بزرگ ابوعلی حسن بنعلی اسحاق، مشهور به نظامالملک، از دهاقین طوس و وزیر آلب ارسلان، اتابک و وزیر ملکشاه سلجوقی بود.
رفتار خواجه نظامالملک به سبب فقدان نظریه اخلاق منسجم که از ویژگیهای پایان عصر زرین فرهنگ ایران به شمار میرفت، رفتاری پر تنش و متضاد بود؛ در مواردی با توجه به مصالح سیاسی عمل مینموده است و در برخی نوشتههای تاریخی نیز گزارشهای مربوط به رفتار خواجه آمده است که نشانی از رفتار عقلایی کارگزار دولتی بزرگی دارد. از مهمترین جنبههای فعالیت او گسترش مرزهای قلمرو سلجوقیان بود. با چیرگی ترکان بر ایران زمین و در زمان خواجه نظامالملک نهاد وزارت اهمیتی بیسابقه یافت. تاکید مکرر خواجه بر اهمیت وزیر در فرمانروایی، اینکه به نظر او در مواردی شالوده حکومت تنها به یک تن وابسته است و در دستگاه حکومتی سلجوقیان، خود او همان شخص است، نشاندهنده این است که در نظر خواجه نظریه شاهی آرمانی و بهطور کلی فرمانروایی ایرانشهری نیازمند جابهجایی اساسی است؛ بنابراین خواجه نظامالملک در تعارض با نظریه شاهی آرمانی ایرانیان باستان، با تحریر سیاستنامه بر پایه تجربه نزدیک به ۳۰ سال وزارت خود و دریافتی از سنت اندیشه سیاسی ایرانشهری نظریه سلطنت مطلقه را تدوین کرد و نظام سیاسی متمرکز را جایگزین نظام قبیلهای پیش از آن ساخت که نزدیک به هزار سال، یعنی تا فراهم آمدن مقدمات جنبش مشروطهخواهی، شالوده نظر و عمل حکومت در ایران زمین به شمار میآمد.
خواجه در قلمرو اندیشه سیاسی، رعایت عدالت را مقدم بر اجرای شرع میداند و بر آن است که پایداری ملک به رعایت عدالت وابسته است. خواجه نظامالملک با تاکید بر توامان بودن دین و دولت، دیانت را با توجه به مختصات سیاست و در میدان جاذبه نظر و عمل سیاسی درک میکند. این ارزیابی خواجه از اوضاع و احوال زمانه خود در اوج قدرت سلجوقیان، با توجه به تحول آتی آن که بلافاصله پس از مرگ ملکشاه در سراشیب انحلال و زوال گریزناپذیر افتاد، مبین آگاهی ژرف خواجه از ماهیت قدرت سیاسی زمان او است. در واپسین سالهای زندگی خواجه، میان او و فرمانروایان ترک و به طور کلی، میان آداب کشورداری ایرانیان و شیوه فرمانروایی ترکان، چنان شکافی پدید آمده بود که حتی مصلحتاندیشیهای خواجه و کوششهای او برای پرکردن آن شکاف نمیتوانسته است سبب ساز باشد. در گزارش مربوط به چگونگی قتل خواجه اختلاف چندانی در منابع به چشم نمیخورد.
سرانجام، خواجه روز شنبه دهم رمضان سال ۴۸۵ در سفری به نهاوند، به ضرب کارد یکی از فداییان اسماعیلی به قتل رسید. در فصل دوم، نخست به نکتههایی درباره مساله تداوم فرهنگی، به عنوان شالودهای برای طرح دیدگاه فلسفی تاریخ ایران زمین و نیز به برخی از وجوه کوششهای ایرانیان به منظور حفظ میراث باستانی، در قالب کتاب و رساله اشاره شده است. در این فصل، نگارنده کوشش کرده است دستاوردهای پژوهش درباره سوانح احوال خواجه و بررسی رساله او را به تاریخ اندیشه در ایران بسط دهد ومفهوم تداوم تاریخی و فرهنگی را به عنوان یکی از مفاهیم تاریخ ایرانزمین مطرح کند؛ از این رو، نظریهای درباره تداوم ایرانزمین از نظر تاریخی و تاریخاندیشه مطرح و برخی از وجوه آن نظریه به اجمال در این دفتر بسط داده شده است.
از بررسی تاریخ و تاریخ اندیشه در ایران میتوان دریافت که تاریخ ایران از دوره باستانی آن تا سده اخیر از ورای گسستهایی که در آغاز دوره اسلامی و از آن پس با چیرگی ترکان بر ایران زمین و یورش مغولان تا فراهم آمدن مقدمات جنبش مشروطهخواهی ایجاد شد، تداوم خود را حفظ کرده و جوهر تاریخی و فرهنگی آن استوار و ثابت مانده است؛ مفهوم تداوم تاریخی و فرهنگی ایران در صورتی میتواند با واقعیتهای تاریخ و تاریخ اندیشه در ایران سازگار باشد که در پیوند با زوال اندیشه و انحطاط تاریخی مورد توجه و بررسی قرار گیرد و به عنوان مکمل این مفهوم به کار گرفته شود، زیرا اندیشه فلسفی، بنیاد و شالوده هر تمدن و تامل اندیشه در آن است و تاریخنویسی نیز به عنوان تاملی در تحول تاریخی یک قوم، اگر بر شالوده اندیشهای فلسفی استوار نشده باشد، روبه زوال خواهد رفت؛ چنانکه تقدیر تاریخنویسی در دوره متاخر تاریخ ایران جز این نبوده است. پیشینه تاریخنویسی در ایران از بسیاری جهات منحنی زوال اندیشه در ایران را دنبال کرده و مانند تاریخ اندیشه عصر زرین و دوره زوال خاص خود را داشته است.
اندیشه تاریخی هم زمان با دورهای که به دنبال انتقال نوشتههای یونانی به دوره اسلامی نمایندگان خردگرای فرهنگ ایران بسطی نو به فلسفه یونانی میدادند، تدوین شد و تاریخنویسان در کنار فیلسوفان به تاریخنویسی پرداختند. در این نخستین سدههای دوره اسلامی ایران، اندیشه عقلانی ناشی از ترکیب علوم اوایل یونانی و فرزانگی ایرانشهری به نوعی در همه وجوه فرهنگ ایرانی جاری بود، اما با زوال اندیشه عقلانی، تاریخنویسی نیز مانند همه وجوه دیگر فرهنگ ایرانزمین دستخوش انحطاط جدی شد. فقدان اندیشه تاریخی عقلانی در ایران در سدههای متاخر دوره اسلامی بهویژه با یورش مغولان که همه عناصر فرهنگی بازمانده از عصر زرین فرهنگ ایران را از میان برد، موجب شد که تاریخنویسی نتواند مکان تکوین آگاهی ملی ایرانیان باشد.
این تاریخنویسی به طور کلی با توجه به درک کهنی که از آن وجود داشت، از دانشهای ادبی به شمار میآمد و حتی تا دهههای اخیر تاریخدانی سنتی در ایران به حفظ و قرائت متنهای تاریخی محدود میشد. اما با آشنایی اجمالی که با آغاز دوران جدید تاریخ ایران با اندیشه تاریخی جدید غربی حاصل شد، تاریخنویسی نیز مانند اندیشه فلسفی و به تبع آن در سراشیب تقلید فرو افتاد و تاریخنویسان ایرانی که در بهترین حالت مقلدان ایرانشناسان بودند، مقولات و مفاهیم تاریخ غربی را به تاریخ ایران تعمیم دادند. تاریخ، به عنوان مکان آگاهی ملی، جز بر شالوده مبانی نظری عقلانی و اندیشهای خردگرا استوار نمیشود؛ از این رو، تجدید تاریخنویسی در ایران نیازمند تجدید اندیشه فلسفی و بنابراین رویکردی فلسفی به تاریخ ایران است تا بتوان مقولات و مفاهیم تاریخ ایران را تدوین کرد. این امر در صورتی امکانپذیر خواهد شد که بتوان با بر هم زدن وضع کنونی تقلید، از بنبست فقدان اندیشه عقلی خارج شد و به تدوین نظریه ای درباره انحطاط ایرانزمین پرداخت.
در وضع کنونی، تنها میتوان برخی از وجوه تاریخ عمومی اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ایرانزمین را توضیح داد و بدیهی است که روشن کردن همه جوانب آن امکانپذیر نیست؛ بنابراین برای پژوهش در قلمرو تاریخ اندیشه در ایران به ناچار باید تا فراهم آمدن مواد لازم و روشن شدن زوایای مهم تاریخ و تاریخ اندیشه در ایران به بررسیهای موردی بسنده کرد. طرح مفهوم «تداوم در زوال اندیشه و انحطاط تاریخی» ایران زمین و بسط آن شرط لازم و ضروری فهم تاریخ و تاریخ اندیشه در ایران زمین است؛ برای طرح این مفهوم و بسط برخی از وجوه آن، در این دفتر برخی از نتایج زوال اندیشه سیاسی در ایران به مورد سیاستنامهنویسی تعمیم داده شده است.
در فصل سوم، مقام سیاستنامه در تاریخ اندیشه سیاسی ایران مطرح شده است و از آنجا که تاکنون تاریخ سیاستنامهنویسی در ایران نوشته نشده است، اهمیت این جریان از تاریخ اندیشه سیاسی و معنای آن برای فهم تاریخ سیاسی، اندیشه سیاسی و ادب فارسی ایران دوره اسلامی به درستی معلوم نیست و جای آن دارد که مورد توجه و بررسی جدی قرار گیرد. سیاستنامهنویسی، به عنوان جریانی از اندیشه سیاسی در ایران در دوره اسلامی ایرانزمین و در تداوم اندیشه سیاسی ایرانشهری تدوین شد که خواجه نظامالملک را باید پرآوازهترین نماینده آن در دوره اسلامی دانست؛ رساله سیاستنامه خواجه نظامالملک طوسی اثری بیهمتا در سیاستنامهنویسی در تاریخ اندیشه سیاسی در حوزه تمدنی ایران است. اشارههای اجمالی این دفتر را باید در فرصتی دیگر بسط داد، اما برای اینکه خواننده علاقهمند بتواند راهی را که نگارنده پیموده دنبال کند، کوشش شده است مشخصات کتابشناختی عمده منابع بررسی در یادداشتها آورده شود. در واقع این دفتر را باید دیباچهای بر یک نظریه عمومی درباره تاریخ اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ایرانزمین دانست.
ارسال نظر