استاد بازی‌‌ها: هنری کیسینجر و هنر دیپلماسی خاورمیانه‌‌ای

اسد سپس به یک کاخ مرمرِ خاکستریِ باابهت روی یک کوه بلندِ مُشرِف به دمشق نقل‌مکان کرد. این بنا توسط رفیق حریری، نخست‌وزیر لبنان (یک سرمایه‌دار که در امور ساخت‌وساز در سعودی سرمایه‌گذاری کرده بود) ساخته‌شده که باید به اسد ادای احترام می‌کرد؛ زیرا او در آن زمان، حاکم بالفعل لبنان بود. دیدارهایی که ما با اسد در این کاخ در دهه‌۱۹۹۰ داشتیم، در اتاق وسیع با پنجره‌های عظیم از کف تا سقف انجام می‌شد که از طریق آن او می‌توانست به «رعایای» خود در شهر و در آن پایین‌دست‌ها نگاه کند. اسد با ‌میهمان اصلی خود روی دو صندلی بزرگ مربع شکل دمشقی با منبت‌های مرواریدی پیچیده می‌نشست.

پشت سر آنها روی دیوار یک «ماندالا»ی مراکشیِ استادانه بود.در عوض، جلسات کیسینجر در یک سالن مستطیل شکل با پرده‌های مخملی سنگینی که پنجره‌ها را می‌پوشاند، برگزار می‌شد و فضا را گرفته و تاریک می‌کرد. کیسینجر در تعریف و توصیف اینجا برای مایر گفت که هیچ کولر یا پنکه‌ای وجود نداشت، گویی احساس می‌کردی هوا هشتادوپنج درجه است و در قفل است. اسد معمولا با او روی دو صندلی مبلیِ ساده با روکش‌های قهوه‌ای تیره‌ می‌نشست که در زیر یک تابلوی نقاشی بزرگ قرار داشت که پیروزی صلاح‌الدین بر صلیبیون در «نبرد هاتین» در سال ۱۱۸۷ را به تصویر می‌کشید.

کیسینجر در خاطرات خود اشاره می‌کند که اسد به او توضیح داده بود که این نقاشی نماد سرنوشتی است که اسرائیل دیر یا زود دچار آن خواهد شد. بااین‌حال، این نقاشی شکست مهاجمان غربی به دست ارتش مسلمان را به تصویر می‌کشد. به‌این‌ترتیب، این تصویر نگرش اسد در قبال کیسینجر- به‌عنوان نماینده آخرین قدرت غربی که برای فتح دمشق آمده است- را بیش از نگرش سازش‌ناپذیر او در قبال اسرائیل بیان کرد. آنچه اسد در [مولفه‌های] قدرت خود نداشت با حیله جبران کرد و آنچه را که در مکر کم داشت با گستاخی جبران کرد. کیسینجر شکاف بین جاه‌طلبی اسد برای رهبری جهان عرب و فقدان قدرت سوریه برای انجام این کار را درک کرد و قصد داشت از آن بهره‌برداری کند. این چالش مشقت‌بار بود. اسد هر چیزی کمتر از یک جلسه‌ پنج‌ساعته را خیلی کوتاه‌تر از آن می‌دانست تا بتواند همکار غربی خود را خسته کند. «جیمز بیکر» آن را «دیپلماسی مثانه» نامید.

«وارن کریستوفر» که معتقد به رعایت دقیق برنامه‌ خود بود، حوصله‌ آن را نداشت و پس از دو ساعت، با نگاه کردن به ساعت خود توانست اسد را آزار دهد. کیسینجر مشاهده کرد که به نظر سر اسد مستقیما از گردن او بیرون آمده است. پشت و بالای سر اسد صاف بود و نمای جعبه‌ای شکلی ایجاد می‌کرد. جمجمه‌ او بزرگ به نظر می‌رسید که همراه با گونه‌های لاغر او، به سرش شکل یک لامپ می‌داد. این شامل مغزی بود که مانند یک کامپیوتر عمل می‌کرد و دائما توازن قوا را محاسبه و پاسخ خود را بر این اساس تنظیم می‌کرد. مانند بسیاری از مردان سوری در آن زمان، او سبیل مشکی پررنگی داشت تا نشان‌دهنده‌ قدرت او باشد. چشمانش کوچک و نافذ بود. در دهه۱۹۹۰، دیابت و عارضه‌ قلبی شروع به تاثیرگذاری بر او کردند.

زوال عقل هم در اواخر دوره دوم ریاست جمهوری کلینتون آغاز شد؛ او در ژوئن۲۰۰۰ در ۶۹‌سالگی درگذشت. اما در سال۱۹۷۳، اسد در دوران اوج خود، بر همه‌ مخالفت‌های سیاسی غلبه کرد و کنترل شدید نیروهای مسلح و سرویس‌های امنیتی را حفظ کرد.کیسینجر اسد را به‌خاطر «ذهن درجه‌یک او که با شوخ‌طبعی شرورانه آمیخته است» تحسین کرد. در تجربه من، شوخ‌طبعی او همیشه مورد اشاره قرار گرفته است؛ پشت هر شوخی پیام واضحی بود که او [اسد] می‌خواست به همکارش برساند. کیسینجر او را به یک «قمارباز رودپیما» تشبیه کرد و از تمایل او برای حرکت به لبه پرتگاه، حتی بر فراز آن، شگفت‌زده شد تا نشان دهد که دیگر فرصتی برای مانور ندارد. کیسینجر به‌وضوح مجذوب این چالش شده بود. اما بر خلاف سادات -رهبر یک تمدن باستانی که می‌توانست حرکات بزرگی را برای جلب لطف حامی جدید انجام دهد- اسد با اکراه و به شکل مشکوک امتیازات خود را با یک قاشق چای‌خوری توزیع می‌کرد.

کیسینجر پس‌ از این اولین ملاقات به نیکسون گزارش داد که او «سرسخت‌ترین و نه چندان آشتی‌جوترین رهبر عرب است که من ملاقات کرده‌ام.» آنها در اولین برخورد خود مانند کشتی‌گیران سومو که به دنبال آسیب‌پذیری‌های یکدیگر هستند، به هم نزدیک شدند. عصبانیت کیسینجر موجب یک سخنرانی [یا ارائه] طولانی شد که به‌گونه‌ای طراحی‌شده بود که برای اسد روشن کند که ایالات‌متحده آماده است تا تلاش بزرگی به‌سوی صلح انجام دهد و اینکه، این کشور تنها کشوری است که می‌تواند موجب حصول نتیجه شود. او استدلال کرد -همان‌طور که برای دیگر هم‌قطاران عرب خود چنین کرد- که فشار داخلی از سوی حامیان آمریکاییِ اسرائیل او را ملزم می‌کند که با دقت پیش برود و به‌جای اتخاذ مواضع نهایی، بر گام‌های اولیه تمرکز کند. بااین‌حال، در آغاز سال، او به اسد قول داد که دست خود را نشان دهد.کیسینجر توضیح داد که اولین دستور کار این بود که کنفرانس صلح افتتاح شود؛ زیرا این امر «یک جبهه قانونی»، «چشم‌انداز و چارچوبی» را برای مذاکرات خارج از کنفرانس فراهم می‌کرد.

گام بعدی وادار کردن اسرائیل به عقب‌نشینی از کانال سوئز به سمت «گذرگاه میتلا» بود که «تغییر روانی بزرگی را در منطقه» ایجاد می‌کرد. باید یک خروج مشابه در مرحله‌ اول از سوریه و سپس بحث درباره مرحله بعدی انجام شود. او تاکید کرد که این امر با سوریه سخت‌تر خواهد بود؛ زیرا «اسرائیلی‌ها اصلا شما را دوست ندارند.» کیسینجر خواستار واکنش اسد شد. اسد در پاسخ گفت: «همه‌چیز به نتایج گفت‌وگوی امروز ما بستگی دارد.» او گفت: «ما رویای رفتن به کنفرانس را نداریم. حتا هیاتی هم تشکیل نشده است.» کیسینجر آشفته شد: «شوروی‌ها به ما گفته بودند که شما موافقت کرده‌اید که به کنفرانس بروید. ما فرض کرده بودیم شما آنجا خواهید بود. نمی‌دانستم پرسش هنوز باز است.»