اختلاف شریف امامی و ابتهاج بر سر تاسیس بانک توسعه صنعتی
آقاى ابتهاج طرح بانک صنعتى را آورد. طرح بانک صنعتی را طوری نوشته بود که همه اختیارات آن دست سازمان برنامه بود. البته آن طرح معایب دیگری هم داشت و آن این بود که اختیارات وسیعی به خارجیها داده بود. یادم هست لازارفرر (Fereres Lazard) با اینها شریک بودند و قرار بود اینها مدیرعامل تعیین کنند. نمیدانم هر کاری، انتخاب، انتصاب افراد، چه و فلان و اینها. بعد هم استفاده از اعتبارات دولت همهچیزها طوری بود که خیلی خارجیها از این میتوانستند حتی سوءاستفاده کنند.»وقتى آن طرح را به شورا آوردند شریف امامى با آن مخالفت مىکند. شریف امامى اذعان کرده که متمایل بوده بودجه مورد نظر به ایجاد و اجراى طرحهاى صنعتى اختصاص داده شود ولاغیر. « اگر طرح به سازمان برنامه مىرفت، آن وقت ممکن بود مثلا برای راهسازی، سدسازی یا کارهای دیگر از آن استفاده شود و آن چیزی که من علاقه داشتم به آنکه مساله صنایع بود از بین میرفت. یک روز شاه باز مرا خواستند و گفتند: «بس است دیگر از این مخالفتهایی که میکنید. دیگر بیش از این مخالفت نکن. برو خودت این نمایندگان لازار فرر را بخواه. آنطوری که دیگر ایراد ندارد، با آن صحبت کن. قرارداد را امضا کن و بعد هم ببر مجلس. خودت هم ماموری که از مجلس بگذرانی. من هم گفتم: چشم. آن نمایندگان را خواستم. یک تغییراتی در آن اساسنامه بانک که آنها نوشته بودند، دادم و رفتم به مجلس دادم و از مجلس و سنا هم خودم گذراندم. یعنی این بانکی که بعدا معروف شد به بانک توسعه صنعتی و معدنی ایران. بنده این را چندین ماه عقبش انداخته بودم برای این اختلافی که با آقای ابتهاج داشتیم. البته میدانید، من فکر میکنم ابتهاج سوءنیتی نداشت؛ اما معتقد به خارجی بود و میل داشت که کارها را با نظر آنها انجام بدهد و خیلی دست باز با آنها رفتار میکرد و حال آنکه با ایرانیها خیلی شدید عمل میکرد، همیشه. بعد هم میخواست تمام اختیارات در سازمان برنامه متمرکز باشد که با این کار بنده البته موافقت نمیکردم. البته باید به شما بگویم که خود ابتهاج به من خیلی اعتقاد داشت. همان موقع که من سنا بودم، او آمد به سازمان برنامه به وسیله دشتی و چند نفر از دوستان سناتور من، از من خواهش کرد که از سنا بیایم بیرون و برای کارهای اجرایی معاون او باشم.
من قبول نکردم و گفتم «آقا، اینجا من وضعم مطمئن است و سه سال که قطعی است. ۶سالش هم احتمالی [است]. این است که نمیآیم آنجا» و قبول نکردم. ما هر مرتبه جلسه شورای [عالی] اقتصاد بود، با ابتهاج مناقشه داشتیم؛ برای اینکه یک مطلبی که من میگفتم او مخالفت میکرد و بعد شروع میکردیم جلوی شاه با هم مخالفت کردن. [ابتهاج] به علت اینکه یک قدری عصبانی بود، زود از کوره در میرفت. یک مطالبی میگفت که همه را ناراحت میکرد. خودش را هم ناراحت میکرد. به این جهت آن وقت به او دیگر نظر مساعدی نبود. به هر صورت، کار بانک را بنده خودم از مجلس گذراندم و قرار شد تشکیل شود و تشکیل شد. اتفاقا موقعی آماده افتتاح بود که اقبال رفته بود به آمریکا برای یک ماه و من کفیل نخستوزیری بودم. قرار شد که من خودم بانک را افتتاح کنم. بانکی را که چندماه با تاسیس آن مخالفت کرده بودم، عقبش انداخته بودم، مامور شدم هم خودم به تصویب برسانم و هم بعد خودم افتتاحش کنم. البته اول من همیشه ناراحت بودم از این بانک، از جهت اینکه ۶۰میلیون تومان از اعتباراتی را که در اختیار وزارت صنایع بود، برده بود به آنجا. ولی بعد اعتبارات دیگری که آنها از خارج آورده بودند و سرمایهای که از افراد گرفتند، یکی از عوامل مهم توسعه صنایع کشورهمین بانک توسعه صنعتی شد. من خودم برای پانزده سال رئیس هیاتمدیرهاش بودم. خوب یادم هست که در خیابان الیزابت یک ساختمانی اجاره کرده بودند و مدیر عامل آن اول کار یک هلندی بود. آقای سمیعی معاون او بود. بانک آنجا افتتاح شد و شروع کردند به کار. متاسفانه ما در هر جلسه شورای عالی اقتصاد با آقای ابتهاج مناقشه داشتیم و از هم ناراحت بودیم، هر دویمان. او از اینکه من اختیارات صنعتی را در واقع به کلی از او گرفتم ناراحت بود و من از اینکه او میخواست صنایع را ببرد سازمان برنامه ناراحت بودم والا اختلاف دیگری با هم نداشتیم. اختلاف شخصی در بین نبود.
منبع: خاطرات جعفر شریفامامى، به کوشش حبیب لاجوردى