به‌طور مثال، دولت راه‌ کنترل قیمت کالاهای اساسی را دلار ۴۲۰۰ تومانی می‌داند و سعی می‌کند به‌رغم همه محدودیت‌ها، منابع ارزی مورد نیاز برای واردات کالاهای اساسی را با نرخ‌ دستوری فراهم کند. تا این مرحله، شاید همه چیز عادی و خوب به‌نظر برسد؛ ولی به محض اینکه  عنصر زمان در این تصمیم وارد و سوال شود «تا چه زمان دولت می‌تواند این سیاست را ادامه دهد؟» بی‌تدبیری در این تصمیم مشخص می‌شود.

بسیاری از تصمیمات اقتصادی دولت از زمان تهی شده‌اند: قیمت بنزین، نرخ سود بانکی، نرخ‌های چندگانه ارز، یارانه‌های پنهان، یارانه نقدی، مخارج جاری دولت و... برخی از این تصمیمات هستند که چیزی از «استخوان لای زخم» کم ندارند. افرادی هم هستند که از این سیاست‌ها حمایت و اجرای آنها را در راستای کمک به اقشار آسیب‌پذیر ارزیابی می‌کنند. اما واقعا این افراد می‌توانند مشخص کنند که دولت تا چه زمانی توان مالی برای تداوم این اقدامات را دارد؟ آنچه مسلم است نه اقتصاد ایران و نه هیچ اقتصادی در جهان، توان تحمل هزینه‌های چنین تصمیماتی را در بلندمدت ندارد.

هیچ بحرانی یک‌شبه ساخته و پرداخته نمی‌شود. قبل از اینکه ابعاد بحران آشکار شود، باید دوره انباشت ریسک سپری شود. به‌طور مثال، وقتی نرخ ارز جهش می‌یابد که برای دوره‌ای طولانی از تعدیل آن براساس تورم‌های داخلی و خارجی جلوگیری شده باشد؛ وقتی وضعیت مالی دولت بی‌ثبات می‌شود که کسری‌های مکرر بودجه چاره نشده باشد؛ و وقتی قیمت‌ها اوج می‌گیرند که اهتمامی برای کاهش رشد بالای نقدینگی نشده باشد. سیاست‌گذاری بدون در نظر گرفتن افق‌های زمانی، موجب نادیده گرفتن انباشت ریسک‌ در اقتصاد می‌شود و بستر را برای تکرار بحران مهیا می‌سازد.

سیاست‌گذار باید بیاموزد که نمی‌تواند برای مدت طولانی استخوان لای زخم نگاه دارد و به‌طور پیوسته حل مشکلات را به آینده موکول کند. دیر یا زود ریسک‌های انباشت شده به مرحله انفجار خواهند رسید و در زمان بحران تنها باید نظاره‌گر خسارت‌های آن باشد. پس تا دیر نشده باید با وارد کردن افق زمانی به تصمیمات، از بزرگ‌تر شدن چالش‌ها جلوگیری کرد. باید به‌خاطر داشت که عبث‌ترین تصمیم، انتظار کشیدن برای فراهم شدن زمان مناسب است؛ آینده مناسب را باید با تصمیمات صحیح امروز ساخت.