تاریخ شفاهی (۵۰)
فرمان کار ۲۴ساعته
وقتی در شرکت نساجی قسمت رنگرزی آتش گرفت و آلمانیها برنامه دوساله برای تعمیر جلوی من گذاشتند، فوری تمام فارغالتحصیلان هنرستان صنعتی را جمع کردم و گفتم من هم شاگرد مدرسه صنعتی هستم و میخواهم شما ۲۴ساعته کار کنید و این سالن سوخته شده را یک ماه و نیمه از نو بسازید و تمام ماشینهای صدمه دیده را تعمیر کنید. بهطوری که یک ماه و نیم دیگر این قسمت به کار مشغول شود. اختیارات شما تام است. خودتان برنامه بریزید و خودتان عمل کنید. رئیس کارخانه و حسابداری و... هم با شما کاری ندارند. من به لیاقت و کاردانی شما اعتماد دارم و میخواهم به این آلمانیها نشان دهید که شاگردانشان از خودشان لایقترند. اگر این کار را کردید روز افتتاح این قسمت حکم اخراج تمام آلمانیها را به دستشان خواهم داد و همه شما را به جای آنها میگذارم.(این بچهها اغلب معاون آلمانها بودند). وعده پاداش بسیار خوب هم به آنها دادم.