از نصف جهان تا نصفه جان: منطقهٔ مرده اصفهان و بهای حق‌السکوت سبز

اما یک مشکل هست. بزرگ ، نامرئی ، خفه‌کننده و دور از جانتان کشنده! چند دقیقه رکاب می‌زند. سینه‌اش سنگین می‌شود. نفسش قفس می‌شکند. انگار خاک به دهان  فرومی‌برد. این اصفهان  هوایش طعم دود و خاک مرده می‌دهد، زیبایی‌هایش، پشت پردهٔ غلیظ ذرات کمتر از ۲.۵ میکرون پنهان شده‌  اما سؤال اینجاست آیا  تنها آلودگی است که خفه می‌کند؟

خیالتان راحت باشد. آلودگی، تنها به هوا محدود نمی‌شود. ماجرا عمیق‌تر است، زیرپوستی‌تر. اصفهان دارد به یک «منطقهٔ مرده» تبدیل می‌شود. مرگی زیستی، اقتصادی، اجتماعی. قفسه‌های خالی برنج در هایپراستارها گواهند. نگاهِ ناامید جوانی به دلار ۱۲۸ هزارتومانی گواه است. ذرات معلق، ریه را می‌سوزانند. ذرات بی‌ثباتی، فردا را می‌دزدند. ذرات بی‌اعتمادی، امید را خفه می‌کنند. این سه، دست در دست، اکوسیستم شهر را می‌بلعند. خنده‌دار است؟ نه!  باید خون گریه کرد بر این مرده ریگِ پاس داشته نشده پدرانمان و نه پشت دوربین‌ها ژست ظفر بگیرند بعضیها!

آمارها  می‌گویند سال ۱۴۰۰، آلودگی هوای اصفهان، ۱۳۹۳ نفر را کشته ( اگر آلودگی نبوده آمارسازها بگویند چه چیزی آنها را مردانده) اما این عدد فقط نوک کوه یخ است،  یک دروغ مصلحتی. ما هرگز نخواهیم دانست چند نفر در سکوت بیمارستان‌ها، با تشدید بیماری قلبی، تنفسی، سرطان، به خاطر همین هوا جان سپردند. پزشکان می‌دانند، پرونده‌های بیمه گواهی می‌دهند، اما آمار رسمی سکوت می‌کند. این مرگِ خاموش، بار سنگینی بر دوش نظام سلامت می‌اندازد. هزینه‌های درمانی سرسام‌آور، بودجه‌های بیمه‌ها را می‌بلعد. پولی که باید صرف پیشگیری شود، خرج درمان بیماری‌های ناشی از آلودگی می‌شود. این چرخهٔ معیوب، اقتصاد سلامت را فرسوده می‌کند. تأثیر آلودگی اما به بیمارستان محدود نمی‌شود. به کارخانه‌ها، دفاتر، مغازه‌ها، کودکستان‌ها  کارگر، کارمند، معلم، فروشنده. ریه‌های خسته، ذهن‌های کند شده. سردردهای مزمن، بی‌حالی، کاهش تمرکز. این‌ها علائم بیماری فرد نیستند؛ علائم بیماری نیروی کار یک شهر هستند. کارگر زودتر خسته می‌شود، خطا می‌کند، بازدهی‌اش پایین می‌آید. مهندس نمی‌تواند طرح نو بیاندیشد، معلم حوصلهٔ دانش‌آموز را ندارد.

این فرسایش خاموش نیروی کار، هرگز در محاسبات اقتصادی نمی‌آید. هیچ ترازنامه‌ای هزینهٔ پیری زودرسِ سرمایه انسانی اصفهان را ثبت نکرده است. ما داریم در حالی که نفس می‌کشیم، ثروت آینده‌مان را می‌سوزانیم. این را اقتصاددانان حساب نکرده‌اند. اما تراژدی، یک پردهٔ تاریک‌تر هم دارد، حق‌السکوت سبز . منطق حاکم ساده و مرگبار است. یک کارخانه، مازوت می‌سوزاند، گوگرد در هوا می‌پراکنَد. نتیجه؟ بیماری، مرگ، فرسایش نیروی کار. پس طبق قانون، «عوارض آلایندگی» می‌پردازد. مثلاً ۱۲۰ میلیارد تومان! پول کجا می‌رود؟ رسمی می‌گویند: برای کاهش آلودگی اما آسمان خاکستریِ اصفهان جواب دیگری می‌دهد.

این سیستم، یک قراردادِ حق‌السکوت است. صنعت، پولی می‌پردازد – ناچیز در برابر سود، مسخره در برابر خسارت مرگ و فرسایش – و در عوض، حقِ قانونیِ آلودن می‌خرد. پول واریز می‌شود. گردش کار اداری مُهر می‌خورد. گویی معجزه‌ای رخ داده است. ولی آسمان، همان آسمان است. ما نه تنها آلودگی را متوقف نکرده‌ایم؛ برایش مکانیسم درآمدزایی ساخته‌ایم! نکتهٔ تلخ‌تر بودجه‌های شهری حالا به این درآمد عادت کرده‌اند. آیا ممکن است کسی در دلش نخواهد این شیرِ درآمد خشک شود؟ یادتان باشد کسی می‌گفت: شاید بعضی‌ها نمی‌خواهند هوا پاک شود!. اینجا دیگر بی‌کفایتی نیست. اینجا یک منفعتِ ساختاری در تداوم فاجعه است. عوارضی که باید جبران‌کننده باشد، تبدیل به حقِّ آلودن شده است. ما با پول بیماران، بودجه می‌سازیم.

در برابر این غولِ چندسر، دستگاه حکمرانی چه می‌کند؟ پاسخ را شما بهتر از من می‌دانید: جلسه، پشتِ جلسه. شورا تشکیل می‌شود. کارگروه فعال می‌شود. بر روی کاغذهای بسیار شیک، برنامه‌های مترقی برای تبدیل نیروگاه‌ها به سیکل ترکیبی نوشته می‌شود – از سال ۸۶ تا امروز! همه چیز عالی است. به جز نتیجه. نتیجه همان است که می‌بینید: مرد دوچرخه‌سوار ما که نمی‌رسد به نقش‌جهان. این همه جلسه و مصوبه، در نهایت فقط یک کار را بلد است: تقسیم مسوولیتِ نتایجِ حاصل‌نشده. مثل همان بحث‌های قهوه‌خانه‌ای قدیم، سرگرم‌کننده است، هیاهو دارد، اما دردی را دوا نمی‌کند و باز هم این مردِ تنهای مدیریت بحران( آقای شیشه فروش) باید بیاید اعلامیه بدهد و پاسخگو باشد به جای تصمیم ساز  وتصمیم گیر!

پس راه‌حل چیست؟ باید دروغِ آرامش‌بخش «حق‌السکوت سبز» را کنار زد. عوارض آلایندگی باید از یک درآمد ناشفاف، به یک صندوق شفافِ احیا تبدیل شود. هر ریال آن باید روی تابلویی در میدان نقش‌جهان نقش ببندد: امروز با عوارض آلودگی، چند اصله درخت کاشته شد؟ چند دستگاه اتوبوس برقی خریداری شد؟ مردم باید نتیجهٔ پول خود را لحظه‌به‌لحظه ببینند. باید از جلسه برای جلسه گذر کرد. اصفهان نیازمند یک قرارگاه عملیاتی  است با یک وظیفه،  تعیین شاخص‌های نتیجه – مثلاً کاهش ۳۰ درصدی شاخص آلودگی در ۱۸ ماه – و عزل و نصبِ مسوولان بر اساس تحققِ همین شاخص‌ها. دیگر در دست اقدام پذیرفتنی نیست. ما نتیجه می‌خواهیم.

و حالا خطاب به خودم و  خودت و  همه شهروندان اصفهانی ما نتیجه می‌خواهیم، تا زمانی که ما فقط شکوه کنیم و در شبکه‌های اجتماعی بنالیم، اما هنگام پرداختِ همان «حق‌السکوت» سکوت کنیم؛ تا زمانی که به جای مطالبهٔ شفافیت، در جلسات بی‌حاصلِ همان مدیران شرکت کنیم و سرمان را به نشانهٔ تأیید تکان دهیم؛ تا زمانی که فکر می‌کنیم آلودگی هوا فقط مشکلی زیست‌محیطی هست  و نه یک قاتل خاموش نیروی کار، غارتگر بیمه‌ها و  علت بنیادی فرسایش اقتصاد شهر – هر روز همین بساط است. روزی نفس در سینه حبس می‌شود، روزی جیب خالی، روزی امید نابود. انتخاب با ماست، می‌خواهیم تماشاگرِ تبدیل اصفهان به منطقهٔ مرده باشیم یا کسانی که برای نجاتش، فریاد می‌زنند و نتیجه می‌خواهند؟

* روزنامه‌نگار