مهدی محمدی copy

در سال‌های اخیر بالاخره دری به تخته خورده و با پیشرفت علم و فناوری و این‌ها، امید به زندگی بیشتر شده، امید به زندگی که چه عرض کنم زنده ماندن در حالت ناامیدی. ما یادمان نیست اما تاریخ می‌گوید وقتی جنگ، آبله، قحطی و درنهایت سرطان یا ایست قلبی (مرگ‌هایی ناگهانی که به اجنه یا نفرین نسبت می‌دادند) حریف آدمی نمی‌شد، بالاخره در 60 یا 70 سالگی دستش را می‌گذاشت توی دست ملک‌الموت و می‌رفت، پس دیگر بازنشستگی تقریبا بی‌معنا به نظر می‌رسید، اما از وقتی این پزشک‌های عزیز آمدند و مثلا پنی‌سیلین و قرص فشار و متفورمین برای قندی‌ها را کشف کردند آدمیزاد بیشتر از پیش عمرش به دنیا شده و امروز 80 سال عمر کردن چیز عجیبی نیست هرچند دیگرکسی نمی‌خواهد 66 سالش که شد کار کند و یک‌راست می‌رود برای بازنشست شدن.

حالا اشکال اش چیست، با من همراه شوید! شما خانه پُر 35 سال کار می‌کنید، بعدش می‌روید خانه می شینید با امید حقوق و مزایایی که بقیه عمرتان را بگذرانید، اگر خدا خواست و بیشتر از 70 سال عمر کردید، تازه می‌افتید به خرج، دارو، پروتز، دندان، فشار و دیابت و آرتروز امانتان را می‌برد و همه این‌ها خرج دارد، پرستاری که فشارتان را می‌گیرد و آمپول‌هایتان را تزریق می‌کند هم همین‌طور!

بخش دیگر جایی هست که زندگی می‌کنید، سن که رسید به هفتاد، فشار بیشتری به چند جایتان وارد می‌شود، پله‌ها، خطوط عابر پیاده، اتوبوس‌های تندرو، پیاده‌روهای غیراستاندارد و مهم‌تر از همه  شهرهایی که انگار زیست بالای 70 سال را قبول ندارند و همه‌چیزشان برای جوان‌ها و میان‌سال هست، مناسب‌سازی شهرها برای پا به سن گذاشته‌ها هم مخارج خودش را دارد.

ازقضا مطلب دیگر هم نیازهای اجتماعی و خانوادگی بازنشسته‌هاست، سبک زندگی ایرانی مثل بلاد کفر نیست آخر، مهمان‌داری، نوه‌داری، باغی، باغچه‌ای و لب جوی و گذر عمر، پس اگر ارثیه‌ای، سرمایه‌گذاری سوددهی یا دور از جان شما رانت بادآورده‌ای در کار نباشد، خدا به فریاد برسد، مستاجر هم باشی دیگر هیچ، خدا نصیب کافر نکند.

این‌ها خلاصه زندگی نسل بازنشسته است، بالفعل و بالقوه‌اش فرق ندارد، تازه اهالی منتظر به ترخیص از خدمت، روزگارشان از قبلی‌ها وخیم‌تر خواهد بود چون اقلا آن‌ها معمولا یک چهاردیواری برای خودشان دارند، دوره دلار هزارتومانی را دیده‌اند و سکه خریده‌اند مثلا به 200 هزار تومان و گوشت خورده‌اند کیلویی 5 هزار تومان (نخندید، یک‌زمانی گوشت کیلویی 1000 تومآن‌هم بوده) پس می‌بینید همه‌اش تقصیر کی هست؟ شک نکنید پزشک‌های محترمی که امید به زندگی را با نتایج تحقیق و آزمایش‌های خودشان افزایش داده‌اند در صدر سیاهه مقصرها قرار دارند (البته عمر دست خداست و پزشک وسیله است) حالا چه باید کرد؟ می‌شود دکترها را لعنت کرد یا این سبک زندگی را به سخره گرفت و شاید هم منتظر دولت ماند که کمی یارانه را بالا و پایین کند و یک کارت منزلت بدهد دست بازنشسته تا اگر توانست تا سر کوچه بدون عصا و واکر راه برود، با 50 درصد تخفیف از اتوبوس و بلیت شهربازی یا فلان نمایشگاه استفاده کند.

بله همه این‌ها می‌شود اما هیچ‌چیز جای تامین آتیه و حقوق مکفی بازنشستگی را نمی‌گیرد، درست است که عمر آدمیان بیشتر از قبل است و جامعه به سمت پیر شدن پیش می‌رود و باید جمعیت افزایش پیدا کند و قس علی‌هذا، اما با همه این‌ها نباید به دنبال ساختن بستر زندگی آبرومندانه برای کسانی بود که پیر می‌شوند حالا سفر خارجی رفتن و گردشگری بخورد توی سرمان تا همین کیش و قشم نباید بتوانیم پدر و مادر پیرمان را بفرستیم؟ نباید فرصت تفریح و گذراندن وقت با نوه و نتیجه بدون نگرانی از خالی بودن یخچال را برایشان فراهم کنیم؟ آیا راه‌حل افزایش سن بازنشستگی و بالا بردن حق بیمه است؟ آن‌هم در کشوری که مردم اش روی گنج نشسته‌اند؟ اشتباه نکنید! کسی نمی‌گوید برویم منابعمان را بفروشیم، آینده نیامده را تباه کنیم برای 4 کیلو گوشت و یک سفر و دو دست لباس، الگویش همین‌جا، در همین دنیا جلوی چشم همه هست، لازم هم نیست برویم سراغ تجربیات امپریالیسم جهان خوار، کشورهایی هستند که مثل ما نفت دارند، منابع دیگری هم در دسترسشان هست، اتفاقا جمعیت چندان جوانی نیز ندارند اما صندوقی دارند برای سرمایه‌گذاری، برای آینده و برای فردایشان، آن‌ها توانسته‌اند با مدیریت صحیح منابع و جلوگیری از شکل‌گیری زنجیره رانت‌خواری و بستن گلوگاه‌های فسادزا، حداقلی از تضمین فردا را برای کلیه شهروندان خود ارایه کنند.

در این تجربه که اولین ماحصل آن احساس امنیت برای شهروندان است، مردمان می‌توانند بدون نگرانی و با اطمینان از صحت اطلاعات ارایه شده از جانب دولتمردان خود، فکر، اندیشه و تلاش خود را در جهت ساختن امروز و توانمند شدن برای فردا به کار بگیرند، دیگر لازم نیست نگران عمر طولانی باشند، اگر کسی عصای دستشان نشد، خدماتش را می‌خرند یا آن‌قدر جلو می‌افتند که سیستم‌های مدیریت کارآمد شهری، به نسل فعلی فرصت حضور و نقش‌آفرینی در ساختن فردای بازنشستگی را با آنچه ذخیره خدمت برای فردا خوانده می‌شود، می‌دهد تا قرار نباشد بازنشسته‌ها روانه خانه سالمندان شوند.

همه این‌ها تجربه‌های بشری هستند که دولت فعلی و آینده تا زمانی که دیر نشده باید به دنبال آن باشد

وگرنه با این لطایف‌الحیل و ضعف و فترت صندوق‌های بازنشستگی و ساختار پیچیده اما ناکارآمد هیچ مسیری به سمت آینده مطلوب در حوزه زیست آبرومندانه بازنشستگان امروز و فردا وجود ندارد و حتی ممکن است موجب کاهش امید در میان نسلی از جوانان شود که پرسششان این است: سرنوشت فرزندانمان وقتی پیر می‌شوند چگونه است.