در سوگ عکاس باشیِ پیر

هاشمی نسب نمین دربارۀ داستان ورودش به عکاسی چنین توضیح داده بود: «پدرم درعین‌حال که رئیس بیمارستان بود، اما صدای خیلی خوبی داشت و مثنوی را با آواز می‌خواند. ما در اراک یک خانه‌باغِ ۵۰۰۰ متری داشتیم که انواع درخت‌ها در آن وجود داشت و وقتی پدرم به سر کار می‌رفت به ما سفارش‌هایی می‌داد تا انجام دهیم. یک روز به ما گفت که وقتی به خانه برگشت هرکس خوب آواز بخواند برای او جایزه می‌خرد. من آوازهای استاد تاج اصفهانی و قمرالملوک وزیری را دوست داشتم و زمزمه می‌کردم. یادم است ما اجازه نداشتیم بدون اجازه با پدرمان حرف بزنیم برای همین وقتی پدر از بیمارستان آمد و ناهارش را خورد به او گفتم که «بابا اجازه» پدرم نگفت بگو پسرم، گفت «بگو پسر» گفتم که «من می‌خواهم بخوانم» و بعد از شادروان تاج اصفهانی برای او خواندم. پدرم شنید و دست زد و گفت «فردا برای تو جایزه می‌خرم.» و فردای همان روز یک دوربین کداک انگلیسی که فیلم ۱۲۰ سیاه‌وسفید می‌خورد همراه با دو حلقه فیلم ۱۲ تایی برای من خرید. به‌این‌ترتیب من از سن ۱۶ سالگی عکاسی را شروع کردم و وقتی به تهران رفتم و کار کردم دوربین خوب تهیه کردم و به عکاسی ادامه دادم.»

استاد سیدعبدالله هاشمی نسب نمین سال ۱۳۵۸ به اصفهان آمد و به گفتۀ خودش و هرچه داشت و نداشت در راه عکاسی بود. او که شعار زندگیش «خدا، میهن و محبت» بود سه‌شنبه (پنجم تیرماه) مصادف با عید سعید غدیر خم در منزلش خویش  درگذشت و آئین خاکسپاری این هنرمند  ششم تیرماه در باغ رضوان اصفهان برگزار شد.