گزارش عکاس هفده‌شهریور از تیراندازی به مردم

در گفت‌وگویی با «ایرنا» وقایع آن را شرح داده است که بخش‌هایی از سخنانش از نظرتان می‌گذرد:

آن روز چون اولین روز حکومت نظامی بود به من ماموریت داده شد تا از وضعیت موجود در سطح تهران گزارش بگیرم. ساعت هفت صبح به سطح شهر رفتم؛ اما خبری نبود. زمانی که به اداره برگشتم به من اطلاع دادند که در میدان ژاله مردم تجمع کرده‌اند و باید به آنجا بروم. میدان بهارستان به سمت ژاله شلوغ بود، به طرف میدان حرکت کردم. در گوشه و کنار خیابان صحنه‌های مختلفی از حضور مردم دیده می‌شد. عده‌ای از مردم می‌گفتند حکومت نظامی است و ممکن است کشته شویم. عده‌ای دیگر پلاکارد گرفته بودند که روی آن نوشته شده بود: «به میدان می‌رویم.»

وقتی به میدان رسیدم چیزی دیدم که تا به حال در هیچ یک از حکومت نظامی‌هایی که چند وقت قبل از آن در اصفهان یا در ماه مبارک رمضان در قم اجرا شده بود، ندیدم.

دو گروه از مردم و نظامیان روبه‌روی هم سنگر گرفته بودند. نیروهای نظامی روبه‌روی مردم زانو زده و به سمت آنها اسلحه گرفته بودند. مردی را دیدم که پیراهن خود را شکافته بود و به نظامیان می‌گفت تیراندازی کنید. از میدان ژاله تا میدان خراسان مملو از جمعیت بود. مردم شعار «مرگ بر شاه» و «استقلال آزادی» سر می‌دادند. ساعت ۱۰صبح جمعیت حدود ۱۰۰هزار نفری از سمت پیروزی به سمت ژاله نزدیک شدند و شعارهای زیادی سر می‌دادند. سرگردی با حدود ۶۰ نیرو با بی‌سیم صحبت می‌کرد. چند دقیقه‌ای نگذشته بود که چند هلی‌کوپتر در ساختمان اداره برق نشستند. بالای درختی رفته تا عمق جمعیت را عکس بگیرم. پاسبانی به من اطلاع داد که ممکن است تیراندازی شود برای همین از بالای درخت به وسط جمعیت رفتم که تیراندازی شروع شد. مثل کسی که در رودخانه قرار می‌گیرد، نمی‌فهمیدم که به کدام‌سو می‌روم؛ ولی سعی داشتم وظیفه‌ام را به خوبی انجام دهم و سه گوشه میدان را کنترل کردم و عکس‌های آن روز از ماندگارترین عکس‌ها شد. بین نظامی‌هایی که با خشم و خشونت به مردم تیراندازی می‌کردند عکس گرفتن سخت بود.

جز من پنج عکاس دیگر از کیهان آمده بودند؛ ولی در جمعیت نماندند. در ابتدا کسی از نظامیان متوجه عکاسی من نبود؛ اما بعد از تیراندازی، سرگردی مرا دید و به سربازش دستور داد تا مرا بگیرند. سرباز که آدم خوبی بود ایستادن را طولانی کرد تا فرار کنم تا اینکه با یک تاکسی به کیهان رفتم و عکس‌ها را رساندم.

ساعت ۹ و نیم وارد میدان شدم، سرگردی با بی‌سیم تقاضای کمک می‌کرد و می‌گفت ما اینجا ۶۰نفر بیشتر نیستیم اگر این هزار نفر به میدان بیایند ما را محاصره می‌کنند. ساعت ۱۰تیراندازی شروع شد و بیشتر از سه دقیقه طول نکشید. مدت کمی بود، عده‌‌ای شهید و عده‌ای پراکنده شدند. عکسی از سه جنازه از آن لحظه دارم که از همان اولین تیراندازی گرفته شد. همت مردم بود که طوری شهدا و مجروحان را خارج کردند تا به دست ساواک نیفتند. من هم به خاطر کاری که انجام می‌دادم، مجبور شدم میدان را ترک کنم. آنچه از شهدا و مجروحان دیدم آمارها را مشخص نمی‌کرد؛ چون مردم سریعا مجروحان را خارج می‌کردند. معمولا خبرنگاران در همه برنامه‌ها حضور داشتند. همان روز وقتی عکس‌‌ها را به کیهان بردم کسانی که در تحریریه حضور داشتند عکس‌‌ها را دیده و متاثر شدند حتی تعدادی هم گریه کردند؛ ولی عکس‌ها اجازه انتشار نداشت و بایگانی شد تا اوایل ۵۸ که رسما منتشر شد و در اختیار نشریات قرار گرفت.

بعد از آن روز مرا از کیهان فراری دادند تا دست ساواک نیافتم؛ چون همه جور آدمی در کیهان فعالیت می‌کردند از ملی‌میهنی‌ها گرفته تا گروهک‌‌های مختلف. هیچ عکاس و نشریه دیگری از ۱۷شهریور عکس ندارد و عکسی منتشر نکرده است. آن زمان امکانات زیادی نبود و خوشبختانه پس از انقلاب عکاسی توسط مردم رشد کرد.