داستان یک عشق
شاهرخ ظهیری «مهرام» را چگونه بنیان گذاشت؟
در کنار فعالیت آموزشی به عنوان معلم، کار در بازار و بخش خصوصی را به طور همزمان دنبال کرد. در نهایت شاهرخ ظهیری در سال ۱۳۴۹ شرکت غذایی «مهرام» را تاسیس کرد. او در مصاحبهای درباره خود گفته است: «اگر هر کس برای خودش، هدفی معین کند و با آن هدف همچنین پشتکار و صحت عمل داشته باشد میتواند موفق شود. بنابراین اگر برای من در کار تولید، موفقیتی حاصل شده ناشی از این سه عامل است. در حقیقت من دو سال قبل از بازنشستگی، کار تاسیس شرکت مهرام را برنامهریزی کرده بودم. اما وقتی از دستگاه دولتی بازنشسته شدم، انرژی بیشتری برای این کار گذاشتم.» داستان زندگی او یک حادثه عاشقانه عجیب دارد که به گفته خودش نتیجه آن عشق چیزی شد که امروز او را میشناسیم؛ شاهرخ ظهیری کارآفرین شهیر ایرانی.
عشق جنتی
شاهرخ ظهیری معلم دبیرستان دخترانه جنت در محله قلهک تهران بود. جایی که واقعهای عاشقانه زندگی او را زیرورو کرد. او پس از گذشت بیش از نیمقرن هنوز در قلب و روح خود آن عشق سوزان را حس میکند. ظهیری در این باره نوشته است: «در آن زمان من جوانی مجرد بودم که به قول دوستان انسان خوشبرخوردی هم بودم. باید کمکم خود را برای ازدواج و تشکیل خانواده آماده میکردم. بعد از مدتی تدریس در دبیرستان جنت، یکی از دانشآموزان دبیرستان که دختر بسیار خوشبرخورد، ساعی و در عین حال زیبا و جذابی بود، توجه مرا به سوی خودش جلب کرد. این توجه رفتهرفته به دلبستگی عمیقی به آن دختر در قلب من تبدیل شد. پس از مدتی احساس کردم آن دختر هم متقابلاً به من علاقه و دلبستگی پیدا کرده است. هر دو سخت عاشق و دلبسته هم شده بودیم. از آن عشقهایی که مشابه آن را بیشتر در کتابها و فیلمهای سینمایی میتوان سراغ گرفت. شب و روز از عشق آن دختر آرام و قرار نداشتم. میدانستم که او هم وضعیتی شبیه به من دارد.» اما این عشق سوزان سرانجام سوزانتری داشت: «... برای خواستگاری کسی را همراه خود نبردم. پدر دختر درباره شغل و حرفهام سوال کرد. گفتم لیسانس حقوق هستم و شغل اصلیام دبیری آموزش و پرورش است. در بازار هم کار میکنم. اما پدر دختر در نهایت سنگدلی گفت، به معلمجماعت دختر نمیدهم.» رسانهها درباره این حادثه عشقی و آینده ظهیری نوشتهاند: آنگونه که ظهیری میگوید، آن دختر به اجبار پدر به ازدواج یک جناب سرهنگ درمیآید، اما پس از مدتی دست به خودکشی میزند. عشق بیسرانجام به آن دختر و طعنه پدر خانواده دختر مورد علاقه شاهرخ ظهیری جوان سنگبنایی شد برای جهش به سوی کسبوکار. فروشگاه منسوجات کارخانه درخشان یزد در مقابل سبزهمیدان تهران، برای شاهرخ ظهیری در حکم ایستگاه اول قطاری بود که او را تا قله صنعت غذایی ایران رساند.
داستان پارچههای شهربانی
داستان پارچههای کارخانه درخشان یزد و خودداری شهربانی تهران برای خرید لباس سال جدید از کارخانه سرآغاز نمایش هوش ظهیری و قدرت چانهزنی اوست. روزی که مدیران فروشگاه و کارخانه متوجه میشوند شهربانی امسال لباس کارکنان خود را از آنها نخواهد خرید، ظهیری به اداره شهربانی تهران میرود و با هر تمهیدی رئیس شهربانی را میبیند و به او میگوید اگر از آنها خرید نکنند زندگی تعداد زیادی کارگر از هم خواهد پاشید. او در این باره نوشته است: «تیمسار بیآنکه پاسخی به من بدهد گوشی تلفن را برداشت و به آجودان خود با لحن خشک و آمرانه دستور داد: پارچه امسال را هم از درخشان یزد بخرید.» این اقدام ظهیری در آن زمان سروصدای زیادی در بازار به پا کرد و باعث شد بسیاری از تجار سرشناس آن وقت بازار برای شاهرخ ظهیری جوان حساب جداگانهای باز کنند.
مهدی بوشهری و داستان اشرف
یکی از کارهای شاهرخ ظهیری در شرکت مهکشت علاوه بر اداره شرکت، این بود که به عنوان منشی مخصوص مهدی بوشهری شوهر اشرف پهلوی تعیین شد. بوشهری از کودکی در فرانسه تحصیل کرده بود و در آن کشور اقامت داشت، هرچند به زبان فارسی صحبت میکرد اما سواد نوشتن و خواندن به زبان فارسی را نداشت، بنابراین ظهیری برای انجام امور اداری و مکاتبات بوشهری در کنار او قرار گرفت. یکی از وظایف ظهیری در آن برهه، رساندن چکها و گزارش نامههای مالی به بوشهری برای امضا بود، به همین خاطر کارت مخصوصی برای ورود به کاخ او و اشرف پهلوی که در سعدآباد مستقر بود، صادر شده بود.
ظهیری خاطره تلخی از آن دوران دارد: «در یکی از روزها حدود ساعت 10 صبح بود که من روی مبلمان طبقه همکف کاخ در انتظار بوشهری نشسته بودم. به ناگاه متوجه شدم که اشرف از پلهها پایین میآید. او تا چشمش به من افتاد گفت: شما کی هستید و اینجا چه کار میکنید؟ گفتم من معاون آقای بوشهری هستم و کارهای امضایی را خدمتشان آوردهام. گفت: با چه مجوزی وارد کاخ شدهاید؟ من کارت مخصوص را به ایشان نشان دادم. گفت: این منزل شخصی است نه اداره! غلط کردهاید که وارد منزل من شدهاید! کارت را از من گرفت و به سربازان نگهبان که مسلح بودند دستور داد مرا از کاخ اخراج کنند.»
ظهیری جوان و پرغرور با این برخورد دیگر هیچگاه به شرکت مهکشت بازنگشت اما دست از فعالیت نیز نکشید. او بلافاصله در شرکت آفتاب شرق در خیابان فردوسی که متعلق به محلوجیها (اکبر، اصغر، خلیل) بود، به سمت مدیر فروش تراکتورهای مسی فرگوسن انگلیس منصوب و مشغول به کار شد. اما دست تقدیر، سرنوشت دیگری را برای او رقم زد.
طلوع آفتاب از شرق
در آن زمان صنایع غذایی در ایران از محدوده تولید کمپوت و رب گوجه فرنگی و تولیدات فلهای دیگری چون خیارشور و ترشی فراتر نمیرفت. محصولات آمریکایی و اروپایی نیز بازار ایران را در دست داشتند. ظهیری به دلیل توجه روزافزون مصرفکنندگان به محصولات کنسروشده با تشویق صرافزاده به این سمت رفت و مقدمات تاسیس شرکت مهرام را فراهم کرد.
او در این باره میگوید: «به دلیل فعالیتهایی که به خصوص در شرکت ماشینهای فلاحتی انجام داده بودم به اصطلاح مهره باارزشی بودم و هر کاری میخواستند انجام بدهند به من میگفتند و مثلاً میگفتند با اداره دارایی این مشکل را داریم یا میگفتند گمرک ایراد گرفته است باید به خرمشهر برویم و جنس را ترخیص کنیم. این کارها به عهده من بود. نمیدانم آقای صرافزاده، از کجا و به وسیله چه فردی، فهمیده بود که آقای هراتی (مسوول کارخانه درخشان یزد) یک مهره دارد که خیلی زبل و زرنگ است و خیلی درستکار و فعال است. چون آقای صرافزاده، نماینده مجلس بود، به آقای هراتی هم که یزدی بود، گفته بود ما شنیدیم تو یک جوانی داری که خیلی فعال و درستکار و صادق است و کارهای ما نیز زیاد است، اجازه بده که او برای ما کار کند. یک روز آقای هراتی، با قیافه گریان و نالان، من را خواست و گفت فلان کس، من با اینکه خودم فلج میشوم ولی آقای صرافزاده گفته است که این آدم برای ما کار کند. آقای هراتی گفت آقای صرافزاده میخواهد از وجود شما در شرکت خودشان استفاده کند. من وقتی به محل کار آقای صرافزاده رفتم، دیدم آنجا یک هلدینگ است و اسم آن «گروه ماه» است که چند شرکت بزرگ دارند. اسم یکی از آن شرکتها، «مه کشت» بود که تراکتور و کمباین و ماشینآلات کشاورزی میفروخت. من را برای مدیرعاملی شرکت مه کشت خواسته بودند. در آنجا مشغول به کار شدم.»
سال 1349 بود و ظهیری اولین دفتر شرکت مهرام را در پاساژ سلامت واقع در خیابان سعدی جنوبی راهاندازی کرد. رقبای بزرگی نیز در دور و اطراف مهرام در آن زمان وجود داشتند. قبلاً شرکت کنسروسازی یکویک در دشت مرغاب استان فارس احداث شده بود. چند ماه پس از راه افتادن مهرام، شرکت کنسروسازی چینچین خراسان فعالیت خود را شروع کرد. با این حال، ظهیری از میان محصولات کنسروی و غذایی، تولید سس را انتخاب کرد. ایده تولید سس مهرام البته به پیشنهاد باجناق شاهرخ ظهیری بازمیگردد.
داستان ورود به صنایع غذایی
«اینکه اصلاً چطور ما وارد کار غذایی شدیم، یک تاریخچه قبلی دارد. اینگونه نیست که من شب خوابیده باشم و صبح گفته باشم کارخانه غذایی راهاندازی کنم و اسم آن را مهرام بگذارم. ما در سال 1349 از وزارت صنایع مجوز تاسیس کارخانه مهرام را در شهر صنعتی البرز قزوین گرفتیم. دفتر شرکت هم در خیابان سعدی تهران بود. ما برنامهریزی کردیم و با یکی از شرکا که علاقهمند بود با ما همکاری داشته باشد این کار را شروع کردیم. غفلتی که اتفاق افتاد و ناشی از عدم تجربه بود، این بود که ما به توصیه یکی از بستگان که در آمریکا بود، محصولی را در برنامه شرکت مهرام گذاشتیم که شناختهشده نبود. او توصیه کرد که فلانی الان انواع سس، در آمریکا پرطرفدار است و در ایران هم تولید نمیشود. گفت شما کارخانه سس تاسیس کنید. ما بدون اینکه تجربهای برای تولید داشته باشیم و برای تولید، اول بازاریابی کنیم و ببینیم این جنس آیا بازار دارد یا ندارد و آیا آن را میخرند یا نمیخرند، موافقتهای تولید آن را گرفتیم و شرکت را راه انداختیم. روزی که تولید کردیم و جنس آماده شد باید به بازار میرساندیم. تازه متوجه شدیم اصلاً کسی در ایران نمیداند که سس چه هست و اصلاً کسی نمیداند چگونه باید آن را خورد و مصرف آن به چه صورت است. حالا فکرش را بکنید که چقدر باید خلاقیت به خرج میدادیم تا این محصول جدید را به فروش برسانیم و آنقدر بازار را بزرگ کنیم که یک کارخانه را به پنج کارخانه برسانیم.
ما رفتهرفته ذائقهسازی کردیم و اول فقط سس مایونز تولید کردیم و بعد هم چهار نوع سس دیگر. یعنی سس فرانسوی، سس ایتالیایی، سس روسی و سس ساندویچ.»
ظهیری در این باره میگوید: «در آن زمان باجناق من با یک ایرانی دیگر در بورسیه معروف صنایع غذایی کرافت (kraft) آمریکا که محصولاتش به تمام دنیا صادر میشد، کارآموزی کرده بودند. آنها بعد از بازگشت به ایران به من پیشنهاد کردند که یک کارخانه تولید سس راهاندازی کنیم. قبول کردم و به وزارت صنایع رفتم و مجوز احداث یک کارخانه تولید سس را در شهر صنعتی البرز قزوین گرفتم.»
شگردهای جلب مشتری سس
در شروع کار، شرکت مهرام برای تولید هفت نوع سس، یعنی سس مایونز، سس فرانسوی، سس هزارجزیره، سس ایتالیایی، سس ساندویچ و سس ماهی و کچاپ برنامهریزی کرده بود. ظرفیت رسمی تولید کارخانه نیز در آن زمان دو تا سه تن معادل 100 کارتن بود. اما جا انداختن فرهنگ مصرف سس مهرام در میان ایرانیان آن زمان برای ظهیری و تیم او به مراتب سختتر از راهاندازی کارخانه بود. مردم آن زمان تاکنون چنین محصول غذایی را نه چشیده و نه حتی دیده بودند. بنابراین ظهیری دست به ابتکاری جالب زد.
دستیابی به آن هدف نیز نیازمند پیاده کردن یک سلسله تاکتیکهای روانی بود که شاهرخ ظهیری درباره آن چنین توضیح میدهد: «روزها کارمان این بود که کامیونهای پخش محصولات مهرام را به پیچ شمیران میفرستادیم. بلافاصله افراد آموزشدیدهای را نیز به عنوان مشتری به مغازههای پیچ شمیران میفرستادیم و هرکدام انواعی از محصولات مهرام را خریداری میکردند. مغازهدار هم که میدید برای محصولات ما آن همه مشتری پیدا شده، رفتهرفته میل بیشتری به خرید از ما پیدا میکرد. به این ترتیب فروش محصولات مهرام در مدت کوتاهی رونق گرفت.»
مهرام در قفسه فروشگاههای آمریکایی
ظهیری میگوید: «رشد مهرام و ترقی مهرام و ترقی هر کارخانه مواد غذایی، فقط بعد از انقلاب اتفاق افتاد. دلیلش هم این بود که قبل از انقلاب، ما هرچه میگفتیم این محصولی که ما تولید میکنیم بهتر از محصول آمریکایی است فایده نداشت و جنسهای خارجی فراوان وارد میشد. حریف کالاهای خارجی هم نمیشدیم که دولت، راه ورود آن کالاها را ببندد. هر سال به اداره بازرگانی میرفتیم میگفتند کمیسیون تشکیل میشود. اما باز میدیدیم که کاری انجام نمیشود. وقتی انقلاب شد و محصولات داخلی به بازار وارد شد، ما خوشبختانه توانستیم رشد و ترقی کنیم و به اینجا برسیم.»
داستان صادرات محصولات مهرام به آمریکا نیز شنیدنی است. در آن زمان، ایران زیر تیغ تحریم ایالات متحده رفته بود. اما ظهیری موفق شده بود محصولات مهرام را به آمریکا صادر کند. او در این باره میگوید: «ما ناچار بودیم محصولات خود را از طریق دوبی به آمریکا صادر کنیم. محموله صادراتی ما 15روزه با کشتی از دوبی به آمریکا میرسید. یکی از حامیان ما در آن زمان آقای نهاوندیان معاونت وزارت بازرگانی سابق و رئیس فعلی اتاق بازرگانی ایران بود که ما را تشویق میکرد به هر مقدار که شده محصولات مهرام را به آمریکا و کانادا صادر کنیم. محمولههای صادراتی مهرام در بندر لسآنجلس در غرب آمریکا از کشتی تخلیه و از آنجا میان فروشگاههای معتبر آمریکا توزیع میشد و مشتریان پروپاقرصی هم داشت.»