برای رسیدن به تعریف تولید باید شاهد توازن در زنجیره باشیم،زنجیره ارزش فولاد در تمام دنیا به صورت متوازن رشد می‌کند و خواه‌ناخواه این اتفاق رخ می‌دهد زیرا در دنیا دخالت دولت‌ها در اقتصاد کشورها کم است و یارانه و... به این صورت نیست که به صنعتی تعلق بگیرد و صنعت دیگری از آن محروم باشد. رفتار سیاست‌گذار با حلقه‌های این زنجیره یکسان است و در نتیجه کشورها به سراغ شناسایی نیازها می‌روند تا آن را تولید کنند. در کشور ما هیچ کدام از این اتفاقاتی که به آن اشاره داشتم رخ نداده است و دولت‌ها در مقاطعی به یک قسمت از زنجیره نسبت به زنجیره‌های بعدی آن در قالب اهدای یارانه‌ مزایای بیشتری اختصاص داده‌اند، در حالی‌که بر بخش‌های دیگر عوارض صادراتی وضع کرده‌اند. این در حالی است که چنین سیاست‌هایی در سال‌های مختلف با تغییراتی همراه بوده‌است و سرمایه‌گذاران را سردرگم کرده‌است؛ آن‌ها نمی‌دانستند باید در کدام بخش زنجیره وارد شوند تا آینده بهتری داشته باشند. نتیجه این موضوع کلاف سردرگمی است که همه زنجیره را مبتلا کرده است. به غیر از عدم توازن، ضعف در زیرساخت‌ها آزاردهنده شده‌است.

کمبود سوخت در زمستان و کمبود برق در تابستان و کمبود آب در تمام سال این زنجیره را گرفتار کرده‌است. قاعدتا کارخانه‌ای که در این حوزه بخواهد نصف سال فعالیت داشته باشد نمی‌تواند محصولی تولید کند که به نسبت محصول کشور رقیب ارزان‌تر و با کیفیت بالاتر‌باشد. در نتیجه می‌توان گفت کشور ما در زنجیره ارزش افزوده فولاد به نوعی به دلیل ضعف در زیرساخت‌ها، در حال از دست دادن مزیت‌های رقابتی است. این بدان معنا نیست که تولید فولاد در کشور ما صرفه ندارد یا فولادی ها ورشکسته هستند، بلکه بدین معنا است که اگر امروز قیمت‌ها واقعی و یارانه‌ها حذف شود، کارخانه‌ای که نصف سال کار می‌کند در مقابل کارخانه‌ای که تمام سال کار می‌کند ورشکسته محسوب می‌شود. به نوعی مزیت‌های ارزش افزوده زنجیره فولاد به دلیل نبود زیرساخت‌ها مانند توسعه جاده‌ها و بنادر و... باعث شده نهاد تولید در کشور ما بیش از هر زمان دیگری آسیب‌پذیر شود و این موضوع در طول یک دوره چند ده ساله به دلیل سیاست‌های غلط مانند تثبیت قیمت‌ها منجر به فرسودگی و عقب‌ماندگی شبکه نیروگاهی و پالایشگاهی کشور شده‌است.  ما در زنجیره ارزش فولاد همیشه گرفتاری‌ای داریم که یک حلقه با مشکل همراه باشد. امروز بزرگترین گلوگاهی که کل زنجیره را گرفتار کرده‌است، میزان برق و گاز و آبی است که می‌توان به این زنجیره در کل کشور اختصاص داد. شاید بتوان برای گاز مازوت را جایگزین کرد و برای برق کاری کرد اما در مورد آب چنین موضوعی امکان پذیر نیست. در دهه‌های آینده جانمایی صنایع ما در بیابان‌ها،  منجر ‌به ورشکستگی و تعطیلی بسیاری از کارخانه‌ها  خواهد شد؛ مگر آنکه دولت بخواهد به تولید بدون مزیت ادامه دهد.

دولت اگر در حوزه‌های مختلف دخالت نداشته‌باشد اقتصاد چابک‌تر و واقعی‌تر می‌شود و بخش خصوصی آگاهانه‌تر می‌تواند در نقاط ضعف سرمایه‌گذاری کند.