زوال اکوسیستمهای آبی
بایدها و نبایدهای انتقال بین حوضهای آب در ایران کدامند؟
بهعنوان سوال نخست، به نظر شما موضوع انتقال بین حوضهای آب در چرخه مدیریت آب چه جایگاهی دارد؟
بدون مروری ولو کوتاه به فرایند تکوین تاریخی و جهان شمول مدیریت آب و بررسی تحولات و نقاط عطف آن، نمیتوان پاسخ مقتضی و درخور به سوال مطروحه ارایه کرد. نسل بشر در فرآیند تمدنسازی خود همواره در طبیعت دستاندازی کرده و برای تامین نیازهای گوناگون خود آن را مورد بهرهبرداری، تغییر و بازساخت قرار داده است. در این میان تلاش برای انتقال آب از مناطق غنی به مناطق کم آب بهعنوان یک نمونه بارز این شیوه دستاندازی به شمار میرود. تاریخ تمدن بشری آکنده از این نوع تجربهها است که در این مجال کوتاه نمیتوان به فهرست طولانی آنها پرداخت. در ایران نیز میتوان شواهد و مصادیق بسیاری را در این خصوص بیان کرد. حتی احداث قنات در مسیرهای دهها کیلومتری، خود نوعی انتقال بین حوضهای آب محسوب میشود.
اگر تاریخ تمدن بشری را به دو دوره قبل از صنعتی شدن و بعد از آن تقسیم کنیم، میتوانیم بگوییم که ویژگیهای طرحهای انتقال بین حوضهای آب قبل از این نقطه عطف تاریخی به شرح زیر بوده است:
الف: فراوانی نسبی آب در حوضه آبریزدهنده به قدری بوده که انتقالبخشی از آن، هیچگونه آثار و تبعات منفی به محیطهای زیست و جوامع ساکن در آنها ایجاد نمیکرد و در اصطلاح به ناپایداری منجر نمیشد.
ب: طرحها عموما با دانش بومی و متکی بر مشارکت و پذیرش جوامع و با مقیاسهای کوچک (در مقایسه با طرحهای امروزی) به اجرا درآمده است.
از طرفی وقوع انقلاب صنعتی موجب تحولات گستردهای در تاریخ تمدن بشری شد. افزایش جهشی جمعیت و به دنبال آن توسعه شهرنشینی، ایجاد کانونهای صنعتی در مقیاسهای بزرگ، نیاز به تامین غذای بیشتر و دیگر نیازهای جدید، رشد تصاعدی برای تقاضای آب را به همراه آورد. این شرایط بعد از پشت سر گذاشته شدن جنگهای جهانی اول و دوم و به ثمر نشستن تلاشها برای مهار بیماریها و ارتقای سطح رفاه جوامع در هفت الی هشت دهه گذشته نمود عینی پیدا کرد.
بدینترتیب رشد تقاضا برای آب بیشتر را میتوان نتیجه بروز تحولات و دگرگونیهای اساسی در پیشرانهای توسعه دانست. پاسخ بشر به این پدپده یعنی جهش بیسابقه تقاضا برای آب، ابداع شیوهای است به نام ماموریت آبی که «Hydraulic Mission» نامیده میشود. رویکرد اصلی در این شیوه تمرکز بر استحصال و عرضه آب بیشتر برای تامین تقاضا از طریق ایجاد سازههای مهار و ذخیره آب، از جمله «طرحهای انتقال بین حوضهای» بوده که در ادبیات مدیریت آب به دوره
«مدیریت عرضه» موسوم شده است. از ویژگیهای بارز این دوره تاریخی در تکوین مدیریت آب میتوان بهطور مشخص به نکات زیر اشاره کرد:
الف: نیاز به تکنولوژیهای نوین و پیچیده برای احداث چنین سازههای عظیم و بزرگ مقیاس و بهرهبرداری از آنها.
ب: نیاز به سرمایهگذاریها و منابع مالی زیاد برای تامین هزینه و در نتیجه ورود دولتها به موضوع حکمرانی در مدیریت آب به شکل گسترده و نادیده گرفته شدن نقش، توانمندی و ظرفیتهای جوامع محلی در تمشیت امور.
همچنین این فرآیند با یک اتفاق تعیینکننده نیز همراه بود و آن غفلت از ظرفیتهای بهرهبرداری پایدار از منابع تجدیدشونده در حوضههای آبریز بهعنوان یک اشتباه استراتژیک مهم و اثرگذار است.
شایان ذکر است که هدف نهایی از مجموعه فعالیتها در مدیریت منابع آب، ایجاد تعادل و توازن پایدار بین عرضه و تقاضای آب است. منابع تجدیدشونده آب در هر محدوده جغرافیایی یا سیاسی در درازمدت مقدار ثابتی بوده (صرفنظر از تغییرات اقلیمی) و این در حالی است که تقاضای آب به دلایلی که بیان شد همواره در حال افزایش است.
بنابراین اگر دچار این توهم شویم که برای پاسخگویی به تقاضای آب، همواره باید به عرضه آب و یا خرج از سرمایه ملی محدود منابع آب تجدیدشونده متوسل شویم، در واقع بذر ناپایداری را در فرآیند توسعه کاشتهایم و این اتفاقی است که در نتیجه غفلت تاریخی فوق از دههها پیش بروز پیدا کرده است. متاسفانه آثار و تبعات این غفلت تاریخی ابتدا در محیط زیست و اکوسیستمهای آبی مشاهده و برجسته شد و سپس موجب تعارضات و منازعات متعددی را در اقصی نقاط دنیا برسر تقسیم و بهرهبرداری معقول و عادلانه همراه با تنشهای اجتماعی شد.
وضعیت پیشآمده در اثر افراطگرایی برای بهرهبرداری از منابع آب تجدیدشونده موجب شد که جامعه جهانی در اوایل دهه هفتاد میلادی به فکر چارهجویی برای برونرفت از مشکلات و چالشهای به وجود آمده و اجتناب از تشدید و تسری آنها برآید و بدینترتیب مهار توسعه بیرویه یا ضد توسعه، در دستور کار قرار گرفت. این تلاشها به تئوریزه کردن مفهوم توسعه پایدار منجر شد. در این نظریه سه پایه و هدف اصلی برای تحقق رویکرد توسعه پایدار از جمله توسعه اقتصادی، عدالت اجتماعی و حفاظت محیط زیست، الگو قرار گرفت. اگر چه در ظاهر، این سه مفهوم شاید متناقض به نظر برسند ولی در واقع این هنر مدیریت است که با غلبه به تعارضات، بتواند مبنای مطمئنی را برای مفهوم توسعه رقم بزند. در واقع ورود نظریه توسعه پایدار موجب شد بشر وارد یک تجدیدنظر بنیادی در ماموریت آبی خود شود.
این پارادایم شیفت نقطه عطفی شد برای شروع دوره جدیدی در فرآیند تاریخ تکوین مدیریت آب که به دوره «مدیریت تقاضا» موسوم شد و مفهوم آن این است که اگر در حوضههای آبریز بارگذاری برای برداشت آب از منابع تجدیدشونده به آستانههایی رسید که طی آن سه مفهوم توسعه پایدار به نفع یا ضرر یکی دچار اختلال شد، رویکرد به مدیریت عرضه آب به اشکال مختلف آن از جمله انتقال بین حوضهای بایستی متوقف و یا با رعایت ضوابط و شرایط بسیار سختگیرانه دنبال شود.
بررسیهای تطبیقی نشان میدهد در تعداد قابل ملاحظهای از کشورها به ویژه کشورهای شمالی، این مفهوم عملی شده و کشورها تلاش کردهاند برای پاسخگویی به نیازهای آبی جدید از شیوههای مختلف مدیریت تقاضا استفاده کنند. متاسفانه این پارادایم شیفت در کشور ما حداقل سه دهه بوده که به تاخیر افتاده و برنامههای موجود که از نمود بارز آن دهها و شاید صدها طرح نیمهتمام است و در بین آنها طرحهای انتقال بین حوضهای نیز قرار گرفتهاند، حکایت از این حقیقت دارد. آثار و تبعات عدم توجه به چنین تغییری هماکنون در زوال اغلب اکوسیستمهای آبی و در معرض تخریب جدی قرار گرفتن باقی مانده آنها و بروز تنشهای اجتماعی از جمله در حوضههای آبریز زایندهرود، کارون، ارومیه و سیستان و بلوچستان و سایر نقاط کاملا محسوس است.
با توجه به مطالب پیش گفته در پاسخ به سوال مطروحه درباره جایگاه انتقال بین حوضهای در مدیریت آب میتوان گفت که انتقال بین حوضهای بخشی از مؤلفه مدیریت عرضه آب را تشکیل میدهد و از منظر تاریخ تکوین مدیریت آب، وجود این نوع طرحها را بهطور مطلق نمیتوان نفی کرد. اما باید توجه کرد که تحمیل بار اضافی خارج از اصول و مبانی توسعه پایدار ممکن است نهتنها به حل و فصل چالشهای آب کمک نکرده، بلکه در نهایت به ضد توسعه نیز مبدل شود.
از این رو براساس اطلاعات رسمی اعلام شده از سوی وزارت نیرو، هماکنون بارگذاری در کلیه حوضههای آبریز درجه ۲ کشور بر روی منابع آب قابل برنامهریزی که شاخص پیشنهاد شده از سوی این وزارتخانه بوده، بین ۱۱۰ تا ۱۷۰ درصد این شاخص رسیده است.
یکی از مهمترین نگرانیها در طرحهای انتقال آب، که کمتر به آن پرداخته شده، اثر آن بر منابع آب و استفاده پایدار از منابع حوضه مبدأ است. از دیدگاه شما طرحهای انتقال بین حوضهای در وضع موجود و آینده تا چه اندازه موجه هستند؟
برای توضیح بیشتر و واضحتر پاسخ این سوال، ترجیح میدهم به تعدادی از معیارهای مهمی که از سوی نهادهای بینالمللی از جمله یونسکو، کمیسیون بینالمللی آبیاری و زهکشی، کمیسیون جهانی سدها و... برای طرحهای انتقال بین حوضهای توصیه شده اشاره کنم که در بررسیهای تطبیقی مورد توجه قرار گیرد. از همین رو در ادامه به آنها اشاره خواهد شد.
الف: نیازهای کنونی و آینده حوضه آبریز مبدا از جمله نیازهای اکوسیستم آبی به طور کامل تامین شود و مشخص شود بعد از تامین این نیازها مازاد واقعی آب وجود دارد.
ب: حوضه آبریز دریافتکننده از منابع آب موجود خود به شکل کارآمد و با بهرهوری کامل استفاده میکند و برای تامین نیازهای حیاتی کسری واقعی و نه صوری وجود دارد.
ج: در حوضه آبریز دریافتکننده هیچ گزینه و منبع جایگزینی برای تامین نیازهای حیاتی وجود ندارد.
د: اثرات اجتماعی، فرهنگی و محیط زیستی به حداقل رسانده شود، طوریکه اقناع و پذیرش جوامع ساکن در حوضه آبریزدهنده را همراه داشته باشد.
ه: پروژه انتقال با رعایت اصول توسعه پایدار، تابآوری و سازگارپذیری طراحی شود.
بنابراین در تشریح پاسخ این سوال باید گفت که تطبیق وضعیت طرحهای موجود و احتمالا آتی انتقال بین حوضهای با معیارهای مذکور و راستیآزمایی آنها کار پیچیده و طاقتفرسایی نیست. در واقع همانگونه که توضیح داده شد براساس شاخص آب قابل برنامهریزی، تقریبا در هیچکدام از حوضههای آبریز کشور آب مازاد واقعی که بتواند همان معیار الف پیش گفته را پوشش دهد وجود ندارد. از همین رو اگر چنانچه تأمین نیازهای حیاتی در یک حوضه آبریزی با رعایت سایر معیارها غیر قابل اجتناب باشد، در این صورت باید از شیوههای مختلف باز تخصیص آب، آب مازادی فراهم شود. شاید روش منطقی این باشد که روند این نوع طرحها به عهده یک کمیته با کارشناسان مجرب و کاربلد و مستقل از نهاد دولت واگذار شود تا این کمیته با ارزشگذاری روی هر یک از معیارها و تطبیق آن با طرحهای موجود تصمیمسازی کند.
بررسی اثرها و پیامدهای طرحهای انتقال آب بین حوضهای همواره مورد توجه پژوهشگران بوده است. به نظر شما انتقال بین حوضهای آب راهکاری نجاتبخش برای بحران آب ایران به شمار میرود؟
در پاسخ به این سوال باید گفت که با موضوع انتقال بین حوضهای آب نباید صفر و یکی برخورد کرد. مطلقگرایی در این خصوص برخورد منطقی با این موضوع نیست. امروزه شاهد این هستیم که جمعی از کارشناسان این نوع طرحها را از اصل و بنیاد مردود میدانند و اعتقاد دارند که خسارات حاصل از اجرای آنها خیلی بیشتر از منافع آنها است و در مقابل تعدادی نیز مطالعه و اجرای این نوع طرحها را تنها راهکار نجاتبخش بحران آب قلمداد میکنندکه ضمن احترام به نظرات هر دو گروه، در دیدگاهها یک نوع مطلقگرایی حاکم است.
در این گفتوگو ملاحظه کردید که اصولا رویکرد به طرحهای انتقال بین حوضهای بخشی از دوران تکوین تاریخی مدیریت آب را تشکیل میدهد. در این دوره که زمان وقوع آن برحسب میزان توسعهیافتگی کشورها متفاوت است طرحهای بسیار زیادی از این نوع به اجرا درآمده، ولی آنچه که در تصمیم برای اجرای این طرحها مورد غفلت قرار گرفته، نادیده گرفته شدن ظرفیتهای واقعی حوضههای آبریزدهنده و آثار و تبعات اجتماعی و بهویژه زیست محیطی اجرای طرحها بوده است. به این دلیل، وقتی نهادهایی مثل یونسکو و یا سایر نهادهای غیردولتی وارد موضوع میشوند، اصل طرحهای انتقال را مردود ندانسته بلکه قویا توصیه میکنند که در انتخاب این نوع طرحها باید ضوابط و معیارهایی رعایت شود که به ناپایداری و تنشهای اجتماعی منجر نشود.
در ایران نیز با توجه به گذر برداشت آب از حوضههای آبریز از طریق مدیریت عرضه و رسیدن به سقفهای مجاز بهرهبرداری، اصولا جایگاهی برای طرحهای انتقال قابل تصور نیست. مگر اینکه برحسب ضرورتهای اجتنابناپذیر که در صدر آنها وظیفه دولتها برای تامین حداقل نیازهای شرب و حیاتی ساکنان آن است، از طریق باز تخصیص آب در حوضهدهنده و نیل به مازاد واقعی و رعایت سایر معیارها اقدام شود. البته این موضوع نیازمند مراقبتهای سختگیرانهای است.