یارانه علیه برق

عمده‌ترین نیروگاه‌های مولد برق در ایران نیروگاه‌های برق حرارتی هستند یعنی نیروگاه‌هایی که در شرایط در دسترس بودن گاز طبیعی به اندازه کافی با گاز کار می‌کنند حالا یا گاز را برای تولید بخار آب استفاده می‌کنند و توربین‌های مولد برق را با بخار به حرکت درمی‌آورند یا گاز تولیدی از سوختن گاز را در توربین‌های گازی به صورت مستقیم برای به چرخش درآوردن توربین‌ها به کار می‌گیرند. ما در اصل دو نوع توربین بخار و توربین گازی برای تولید برق داریم. نیروگاه‌های سیکل ترکیبی هم در اصل از هر دو نوع توربین استفاده می‌کنند. ظرفیت نصب‌شده نیروگاه‌های حرارتی اعم از بخاری، گازی و سیکل ترکیبی یا آن دسته که دیزل می‌سوزانند ۷۱ هزار و ۳۳۱ مگابایت است.

همچنین ظرفیت برق تجدید‌پذیر چه بادی و چه خورشیدی و برق اتمی کشور هم حدود ۱۷۸۹ مگابایت ارزیابی می‌شود. بنابراین حدود ۸۰ درصد کشور از نیروگاه‌های برق حرارتی تامین می‌شود. اما این میزان مربوط به ظرفیت نصب‌شده است و این نیروگاه‌ها هم همیشه قادر به تولید نیستند و هر نیروگاهی در سال چند ماه برای تعمیرات اساسی از مدار خارج می‌شود و یکی از مهم‌ترین کارهای مدیریت برق هم همین تنظیم دوره تعمیرات است که نیروگاه‌های کافی برای ورود به مدار در دوران اوج مصرف وجود داشته باشد.

دوران اوج مصرف

اما دوران اوج مصرف چه دورانی است؟ به‌طور کلی زمان در صنعت برق نقش مهمی ایفا می‌کند. زمان‌های مصرف برق در سال و در روز به دو دوره کم‌باری و پرباری تقسیم می‌شود. برای مثال از حدود گرم شدن هوا در اواسط بهار زمان پرباری سال شروع می‌شود (البته از استانی به استان دیگر متفاوت است). گرم شدن هوا مصادف است با افزایش استفاده از کولرها. در سال‌های اخیر استفاده از کولرهای گازی هم به شدت افزایش یافته است. این کولرهای گازی در شمار پرمصرف‌ترین وسایل برقی هستند و حدود ۲۴۰۰ وات مصرف انرژی هر کدام از این کولرهاست و بعد از سیستم‌های سرمایش مرکزی که در آپارتمان‌ها نصب می‌شوند و حدود پنج هزار وات مصرف انرژی دارند و در کنار ماشین لباسشویی با ۲۵۰۰ وات،‌ کولرگازی جزو پرمصرف‌ترین وسایل به حساب می‌آید. در تابستان وقتی کولرهای گازی وارد مدار می‌شوند یکباره مصرف برق کشور بالا می‌رود.

در بقیه ماه‌های سال هم که هوای کشور چندان گرم نیست و کولرهای گازی در اقصی نقاط کشور خاموش است، مصرف گاز تقریباً در حدود ۳۷ هزار مگابایت است یعنی تقریباً ۴۳ درصد از ظرفیت ۸۵ هزار مگابایتی نصب‌شده در کشور. اما در اوج تابستان حدود ۲۴ هزار مگابایت فقط کولر گازی و سیستم سرمایشی کولرهای آبی که هر کدام یک‌چهارم کولر گازی برق مصرف می‌کنند وارد مدار می‌شوند و کل مصرف برق کشور به حدود ۶۰ هزار مگابایت می‌رسد. به عبارتی در گرمای تابستان ۴۰ درصد کل مصرف برق کشور برای سرمایش و عمدتاً کولرهای گازی استفاده می‌شود پس اوج مصرف سال با تابستان شروع می‌شود که به ۶۰ هزار مگابایت می‌رسد. بقیه سال مصرف در حدود ۳۷ هزار مگابایت است. البته در زمستان هم زمانی که هوا بسیار سرد می‌شود و گاز در مناطقی کم می‌آید برخی افراد به مصرف برق روی می‌آورند و باز مصرف برق در زمستان به اوج می‌رسد. وضعیتی که در دی‌ماه سال گذشته هم شاهد آن بودیم.

اگر بخواهیم وضعیت مصرف روزانه را هم در نظر بگیریم باید بگویم در طول روز دو دوره اوج مصرف داریم ابتدا وقتی هوا گرم می‌شود (یعنی در حدود ظهر و بین ساعت‌های یک یا ۲ تا ۶ بعدازظهر) اما در ادامه با خنک شدن هوا در عصر بار سرمایشی کمتر می‌شود. در ادامه هم دوباره با تاریک شدن هوا وسایل روشنایی وارد مدار می‌شوند و اوج شب شکل می‌گیرد که از غروب آفتاب تا موقع ساعت خواب و خارج شدن وسایل روشنایی از مدار طول می‌کشد.

البته در حدود دو سه دهه قبل که وسایل سرمایشی مثل الان خیلی متداول نبود، فقط یک اوج مصرف در شبانه‌روز داشتیم و آن هم موقع وارد شدن وسایل روشنایی به مدار بود. آن زمان شعار مدیریت مصرف چنین تعیین شده بود: «هرگز نشه فراموش لامپ اضافی خاموش» اما اکنون می‌بینیم که اوج مصرف در طی شبانه‌روز به روشن بودن لامپ اضافی ربط ندارد و از کولرهای گازی ناشی می‌شود.

ساختار تولید و توزیع برق در ایران

قرار بر این است که در ایران وزارت نیرو سیاستگذار باشد. این وزارتخانه دو شرکت مادر تخصصی در زیرمجموعه خود دارد اعم از توانیر و شرکت تولید برق حرارتی. توانیر زمانی مسوول تولید برق هم بوده است اما اکنون تولید به شرکت تولید برق حرارتی منتقل شده و تولید برق تجدیدپذیر هم به سازمان دیگری مرتبط شده است. انتقال و توزیع برق از نیروگاه‌ها به مکان مصرف و توزیع آن بین مردم، شرکت‌ها و مزارع و بقیه مصرف‌کننده‌ها با مدیریت توانیر و شرکت‌هایش در استان‌ها صورت می‌گیرد. همچنین برق تجدیدپذیر هم وجود دارد که برای خود سازمان مستقلی دارد. سازمانی با نام اختصاری ساتبا یا سازمان انرژی‌های تجدیدپذیر و بهره‌وری برق ایران. البته بخش خصوصی یا خصولتی هم وجود دارد که در تولید برق فعال‌اند. اینها عمدتاً صاحب نیروگاه‌هایی هستند که برق تولید می‌کند.

نیروگاه‌های برق‌آبی به دلیل مالکیت دولت بر سدها دولتی هستند و برق تولیدی خود را به شبکه می‌دهند، نیروگاه‌های دولتی برق حرارتی هم برق را به قیمت دولتی به شبکه می‌فروشند. اما اوضاع در نیروگاه‌های برق حرارتی خصوصی و خصولتی و نیروگاه‌های برق تجدیدپذیر فرق می‌کند. دولت به همه نیروگاه‌های حرارتی گاز طبیعی را به قیمت هر مترمکعب حدود پنج تومان تحویل می‌دهد (وزارت نفت تحویل می‌دهد). تصور من بر این است که عدد پنج تومان بیشتر برای ذکر در دفاتر حسابداری بوده بنابراین قیمت گاز تحویلی به نیروگاه‌ها عملاً مجانی است. البته قیمت هر مترمکعب گاز صادراتی ایران به ترکیه یا عراق با ارقام مختلفی بین ۲۴ تا ۳۰ سنت دلار است. حتی اگر قیمت را ۲۴ سنت دلار حساب کنیم و هر دلار را فقط ۲۰ هزار تومان محاسبه کنیم؛ قیمت هر مترمکعب گاز صادراتی حدود ۴۸۰۰ تومان می‌شود. هر یک مترمکعب گاز هم حدوداً سه کیلووات‌ساعت برق تولید می‌کند و این یعنی قیمت هر کیلووات‌ساعت برق فقط بر اساس قیمت گاز یا سوختی که در نیروگاه‌ها برای گرداندن توربین‌ها استفاده می‌شود حدود ۱۶۰۰ تومان می‌شود. حمید چیت‌چیان، وزیر نیرو (در سال‌های ۱۳۹۲ تا ۱۳۹۶)، در سال‌های بعد که از وزارت نیرو کنار رفته بود در سال ۱۳۹۷ مقاله‌ای با عنوان کلید خاموشی بحران نوشت که در روزنامه دنیای اقتصاد منتشر شد. او در این مقاله توضیح داد که هزینه تولید هر کیلووات‌ساعت برق بدون حساب کردن هزینه سوخت آن در سال ۱۳۹۵ معادل ۱۱۰ تومان می‌شده است.

در سال ۱۳۹۹ اما شرایط به این ترتیب تغییر کرده است: قیمت خرید برق از نیروگاه‌های حرارتی برای هر کیلووات‌ساعت ۳۳۶ تومان بوده است، یعنی دولت از نیروگاه حرارتی بخش خصوصی یا خصولتی هر کیلووات‌ساعت را ۳۳۶ تومان می‌خریده است. این برق خریداری‌شده را هم به بخش مصرف‌کننده می‌فروخته است. اما قیمت فروش برق به بخش مصرف‌کننده به چه ترتیب است؟

قیمت متوسط فروش برق به بخش کشاورزی ۲۷ تومان، بخش خانگی ۸۱ تومان، بخش صنعتی ۹۴ تومان، بخش عمومی ۱۰۰ تومان و بخش تجاری ۲۹۰ تومان است. اگر بخواهیم این بخش‌ها را میانگین بگیریم عدد به‌دست‌آمده در حدود ۱۱۸ تومان است (البته برای محاسبه دقیق‌تر باید میانگین وزنی بگیریم).

بار دیگر به قیمت‌هایی که گفته شد توجه کنیم. وزارت نیرو برق را ۳۳۶ تومان می‌خرد و ۱۱۸ تومان می‌فروشد. بنابراین هرقدر مصرف برق در ایران بیشتر شود، دولت هم بدهکارتر می‌شود چون روی هر کیلووات ساعت حدود ۲۱۸ تومان ضرر می‌دهد (بدون احتساب قیمت سوخت).

حالا اگر بخواهیم قیمت‌ها را بر اساس شرایط امروز و بر اساس قیمت سوخت حساب کنیم، این ۳۳۶ تومان برای اقتصاد ملی ایران باید به همراه قیمت ۱۶۰۰ تومان (قیمت سوخت مورد نیاز هر کیلووات‌ساعت مصرف برق)، مورد محاسبه قرار گیرد. به این ترتیب قیمت تمام‌شده هر کیلووات‌ساعت برای اقتصاد ملی ایران حدود ۱۹۳۶ تومان است. بنابراین هر نفر از مصرف‌کنندگان بخش مصرف خانگی، بابت هر کیلووات‌ساعت برقی که مصرف می‌شود از اقتصاد ایران معادل ۱۸۱۸ تومان یارانه دریافت می‌کند.

ما از زیر زمین گاز بیرون می‌آوریم، در نیروگاه‌ها می‌سوزانیم با آن برق تولید می‌کنیم و با آن هر کار بهره‌ور و غیربهره‌وری انجام می‌دهیم. این در اصل ثروتی است که از نسل‌های دیگر گرفته می‌شود و مهم‌تر این است که در کارهای غیربهره‌ور هم صرف می‌شود؛ کارهایی که حاصل آن نه به تولید ثروت برای نسل حاضر منجر می‌شود و نه جهت تولید زیرساخت و توسعه برای نسل‌های بعدی به کار می‌رود. در اصل ما گاز را از سهم نسل‌های بعدی هم مصرف می‌کنیم.

صنعت زیانده

صنعت برق با شرایط کنونی آن زیانده است. چرا؟ چون شکافی بزرگ بین قیمت تمام‌شده برق و قیمت فروش آن وجود دارد و هر قدر هم که تورم بالا می‌رود این شکاف هم بیشتر می‌شود. زمانی این شکاف دو برابر بود یعنی قیمتی که برق به فروش می‌رسید تقریباً نصف قیمت تمام‌شده بود البته گاهی با احتساب هزینه سوخت به یک‌سوم می‌رسید. اما امروز قیمت تمام‌شده برق بدون احتساب هزینه سوخت هم حدود سه برابر قیمت فروش است و اگر هزینه سوخت را هم بخواهیم لحاظ کنیم، تقریباً قیمت تمام‌شده ۵/ ۱۶ برابر قیمت فروش برق به مصرف‌کننده‌هاست. بنا بر آنچه گفته شد یک عدم توازن جدی بین هزینه تمام‌شده برق و فروش آن وجود دارد. سوال این است که این عدم توازن و فاصله قیمت ۳۳۶تومانی که وزارت نیرو برق را از نیروگاه‌ها می‌خرد و ۱۱۸تومانی که به مصرف‌کنندگان می‌فروشد، چه پیامدهایی دارد.

در ابتدا لازم است به ۲۱۸ تومان بدهکاری بین قیمت خرید و فروش دقت کنید که ما به آن ما‌به‌التفاوت قیمت تمام‌شده و قیمت تکلیفی می‌گوییم. (قیمت تکلیفی آن قیمتی است که دولت تکلیف کرده است وزارت نیرو برق را به آن میزان به مصرف‌کننده بفروشد). این فاصله ۲۱۸‌تومانی به نوعی تعهد دولت به حساب می‌آید. تعهدی که باید آن را به وزارت نیرو یا شرکت توانیر بدهد. این شکاف دائماً هم در چند دهه گذشته بیشتر شده است و هزینه نیروگاه‌ها با تورم بالا می‌رود اما قیمت‌های تکلیفی تغییر بسیاری نمی‌کند. مثلاً به‌طور متوسط پارسال کشور ۴۰ درصد تورم داشته است، در حالی که افزایش قیمت نفت هفت درصد بوده است بنابراین این شکاف بین قیمت تکلیفی و هزینه تمام‌شده آن رو به افزایش است. اولین پیامد چنین وضعیتی این است که دولت دارد مدام بدهکارتر می‌شود.

در نظر داشته باشید که دولت به‌طور کلی هم با مشکل کسری بودجه ساختاری روبه‌رو است و حالا با دادن این مابه‌التفاوت بر کسری بودجه دولت مدام افزوده می‌شود. در نتیجه تورم که یکی از اصلی‌ترین علت‌های آن کسری بودجه ساختاری دولتی است، به همین وسیله تشدید می‌شود. به عبارتی در حالی که مصرف‌کننده فکر می‌کند پول کمتری برای برق داده است ولی با این حال از طریق تورم شدیدتر فشار به صورت غیرمستقیم بر وی وارد می‌شود. یعنی در ظاهر گرچه پول برق را در قبض نمی‌پردازد ولی فشار آن از طریق قبض به وی تحمیل می‌شود.

یکی دیگر از پیامدهای این وضعیت هم این است که دولت گرچه بخشی از این مابه‌التفاوت را تا جایی جبران می‌کند ولی وقتی خود با مشکلات دیگری از جمله نامناسب بودن وضع مالی هم روبه‌رو باشد، تصمیم می‌گیرد بدهی خود را به نیروگاه‌ها نپردازد یا آن را دیر پرداخت کند. در نتیجه انگیزه سرمایه‌گذارها برای سرمایه‌گذاری در صنعت برق پایین می‌آید. به‌طور کلی وقتی یک صنعت بدهکار بوده و بخش خصوصی می‌داند برای دریافت پولش از دولت باید مدت‌ها صبر کند، سرمایه‌گذاران آن را سودده و جذاب تشخیص نمی‌دهند.

سرمایه‌گذاران معمولاً از منابع بانک‌ها، صندوق توسعه ملی و از طریق تامین مالی خارجی برای ساخت نیروگاه استفاده می‌کنند ولی وقتی وزارت نیرو نمی‌تواند مطالبات تولیدکننده‌ها و پیمانکاران تعمیرات و نگهداری نیروگاه‌ها را بدهد، بازپرداخت وام تولیدکنندگان برق به بانک‌ها یا بازپرداخت وامی که از صندوق توسعه ملی گرفته می‌شود، به تاخیر می‌افتد و  در ادامه اعتماد بین دولت و بخش خصوصی هم از بین می‌رود. مکانیسم‌های اقتصاد کلان هم به واسطه بازپرداخت نشدن بدهی‌های نیروگاه‌ها و باقی دریافت‌کنندگان اعتبارات تامین مالی با مشکل مواجه می‌شود. در این صورت است که بعد از چند سال مسیر طی‌‌شده در روابط مالی بین دولت و نیروگاه‌ها در حوزه برق سبب می‌شود جذابیت سرمایه‌گذاری در صنعت برق برای سرمایه‌گذاران بسیار کم شده و سرمایه‌گذاری در این حوزه کاهش یابد.

وضعیتی را تصور کنید که دولت پولی برای سرمایه‌گذاری در صنعت برق ندارد، بخش خصوصی هم علاقه‌ای به سرمایه‌گذاری ندارد چون مطالبات آن وصول نمی‌شود و حتی گاهی تولیدکنندگان پول برای تعمیرات نیروگاه‌ها را هم به موقع دریافت نمی‌کنند. بر چنین شرایطی تحریم و مشکلات سیاسی خارجی را هم اضافه کنید، دیگر جذب سرمایه‌گذاری در بخش برق که در دنیا از بخش‌های سودده و خوب است مشکل می‌شود اما این فقط بخش کوچکی از پیامدهایی است که به واسطه این عدم توازن در اقتصاد برق پدید می‌آید.

چندی پیش، محمدحسن متولی‌زاده مدیرعامل شرکت توانیر بیان کرد که «اگر کولرهای گازی پنجره‌ای کشور که هر کدام به اندازه دو خودرو فرسوده سوخت مصرف می‌کنند، با یک کولر استاندارد جایگزین شوند، حدود شش هزار مگابایت صرفه‌جویی خواهیم داشت. همچنین اگر موتور برخی کولرهای آبی هم اصلاح شود، بیش از چهار هزار مگابایت از مصرف کم می‌شود. مجموع این دو به ۱۰ هزار مگابایت برق می‌رسد.» می‌خواهم درباره اهمیت این موضوع کمی توضیح دهم. در ابتدا لازم است ذکر کنم که اگر کشور

بخواهد ۱۰ هزار مگابایت برق تولید کند باید حدود ۱۴ هزار مگابایت نیروگاه بسازد. همچنین ساخت هر هزار مگابایت نیروگاه معادل ۶۰۰ میلیون یورو سرمایه‌گذاری لازم دارد که یک بخش آن ارزی و بخش دیگر آن ریالی خواهد بود. بنابراین می‌توانم بگویم ساختن ۱۴ هزار مگابایت نیروگاه معادل ۴/ ۸ میلیارد یورو سرمایه‌گذاری است. با پول معادل ارز یورو در ایران امروز، این رقم معادل ۲۰۹ هزار میلیارد تومان سرمایه‌گذاری لازم دارد.

در ایران سال ۲۰۱۹ میلادی ۲۵۴ هزار و ۷۲۴ میلیون کیلووات‌ساعت برق مصرف کردیم که به ازای هر ایرانی می‌شود معادل ۳۰۷۲ کیلووات‌‌ساعت. حالا اگر توانیر همه این انرژی را به قیمت ۱۱۸ تومان فروخته باشد، کل درآمد فروش برق در ایران برای این شرکت ۳۰ هزار میلیارد تومان می‌شود. حالا اگر این رقم را با قیمت یورو ۲۵ هزارتومانی حساب کنید به عدد ۲/ ۱ میلیارد یورو می‌رسیم. دقت کنید که کل درآمد صنعت برق ایران در سال ۲/ ۱ میلیارد یورو است. در عین حال پول لازم برای ساختن ۱۴ هزار مگابایت نیروگاه که از آن بتوانیم ۱۰ هزار مگابایت برق با ظرفیت عملی بیرون بیاوریم، معادل ۴/ ۸ میلیارد یورو است. یعنی هفت برابر رقم کل درآمد صنعت برق ایران در یک سال. به عبارتی اگر صنعت برق ایران طی هفت سال معادل کل فروش برق خود سرمایه‌گذاری کند می‌تواند ۱۰ هزار مگابایت برق تولید کند (برق حاصل از احداث ۱۴ هزار مگابایت نیروگاه) و این شاخصی از اهمیت بهینه‌سازی است. به عبارت دیگر به جای ایجاد ۱۴ هزار مگابایت نیروگاه جدید که قرار است جوابگوی کولرهای پنجره‌ای غیربهره‌ور قدیمی و موتورهای کولرهای آبی نامناسب باشد، بهتر است سراغ بهینه‌سازی برویم و کولرهای قدیمی را از رده خارج کرده و موتور کولرهای آبی را اصلاح کنیم.

چرا نمی‌شود؟

اما سوال این است که چرا این امور اصلاح نمی‌شود؟ فرض کنید هر ماه خانواده‌ای قبض برقی معادل ۲۰۰ هزار تومان برای مصرف منزل خود پرداخت کند. در این شرایط اگر قرار باشد آن خانواده برای کاهش قیمت قبض برق خود سرمایه‌گذاری کند و آن را مثلاً به ۱۰۰ هزار تومان برساند، به نظر شما چقدر هزینه خواهد کرد؟ اگر قرار باشد برای چنین اصلاحی پنج میلیون تومان هزینه کند (مثلاً کولر خود را جایگزین کند) این میزان به اندازه حدود ۵۰ ماه هزینه صرفه‌جویی خواهد بود. بنابراین با توجه به اینکه افراد اغلب منافع کوتاه‌مدت خود را در اقتصاد در نظر می‌گیرند، نباید انتظار داشته باشیم که اغلب افراد به دنبال اصلاح هزینه‌های خود بروند.

نکته این است که بنا بر آمارهایی که ارائه می‌شود متوسط قیمت قبض‌های برق در ایران ۱۵ هزار تومان است. در چنین شرایطی برای افراد نمی‌صرفد که بخواهند پنج میلیون تومان هزینه کنند که به اندازه پنج هزار تومان از هزینه برق خود را صرفه‌جویی کنند. به این ترتیب عملاً قیمت‌های برق گزینه اصلاح مصرف را به‌طور کلی از رده خارج کرده است. عقل اقتصادی افراد تن به چنین کاری نمی‌دهد.

سعی می‌کنم با مثالی دیگر فضا را شفاف‌تر کنم. فرض کنید می‌خواهید یک کولر گازی بخرید. برق مصرفی هر کولر گازی هم ماهی ۱۰۰ هزار تومان است. حالا تصور کنید یک کولر گازی استاندارد و کم‌مصرف و مرغوب است که سه میلیون تومان نسبت به یک کولر معمولی غیراستاندارد گران‌تر است. شما حاضرید برای اینکه پول برقتان ماهی ۵۰ هزار تومان کمتر شود، سه میلیون تومان برای خریدن یک کولر استاندارد هزینه کنید. در اصل پایین‌تر بودن هزینه‌های انرژی سبب می‌شود افراد هیچ حساسیتی نسبت به مصرف انرژی کالا و تجهیزات برقی نداشته باشند.

ماجرا فقط به همین‌جا ختم نمی‌شود. در دنیا شرکت‌هایی با نام‌های اقتصادی اسکو فعالیت می‌کنند. اسکوها شرکت‌هایی هستند که طیفی از خدمات انرژی را به مشتریان خود ارائه می‌دهند. خدماتی مانند کاهش مصرف انرژی، مدیریت مصرف، حسابداری انرژی، بهینه‌سازی و افزایش کارایی تجهیزات انرژی‌بر از جمله خدماتی است که این شرکت‌ها ارائه می‌کنند. حالا فرض کنید شما کارخانه‌ای دارید که تجهیزات آن انرژی‌بر است و هر ماه مبلغ زیادی بابت صرف انرژی از سوی این کارخانه پرداخت می‌شود. در این شرایط یک شرکت اسکو می‌تواند زیرساخت، تجهیزات و فرآیندهای کاری را بررسی کرده و راه‌حل‌های مختلف برای کاهش مصرف انرژی را مطرح کند. راه‌حل‌هایی تکنولوژیک تا شیوه‌های مختلف رفتار. اسکوها حتی در بهینه‌سازی تجهیزات و زیرساخت‌ها هم سرمایه‌گذاری می‌کنند و بعد اصل مبلغ سرمایه‌گذاری و سود را از محل پول صرفه‌جویی‌شده در هزینه انرژی افراد برمی‌دارند. فرض کنید کارخانه‌ای از طریق همکاری با یک اسکو ماهانه ۱۰ میلیون از هزینه انرژی خود در کارخانه کم می‌کند و طبق توافق با آن شرکت مثلاً پنج میلیون تومان آن را به شرکت پرداخت می‌کند. با این حال باز پنج میلیون تومان دیگر سود از محل صرفه‌جویی برای آن کارخانه باقی می‌ماند. آن شرکت هم به تدریج موفق می‌شود اصل و سود سرمایه‌گذاری خود را برداشت کند.

صنایع تولید انرژی مانند صنایع نفت و گاز یا برق از اساس سرمایه‌بر هستند و ایجاد آنها هم سرمایه زیادی لازم دارد. مثلاً ساخت یک پالایشگاه، یک نیروگاه در مقیاس کوچک گاه حدود یک تا یک و نیم میلیارد دلار هزینه دارد. اما نیاز این صنایع به نیروی انسانی کم است. مثلاً یک نیروگاه ممکن است با ۲۰۰ نفر نیروی انسانی اداره شود. پالایشگاه‌ها هم همین شرایط را دارند. در مقابل این صنایع انرژی‌بر که بسیار کم اشتغال‌زا هستند، صنایعی که به خدمات انرژی مربوط هستند یعنی همان‌هایی که اسکوها در آنها کار می‌کنند، اشتغال‌زا هستند. ممکن است از خود بپرسید چرا شرکت‌های خدمات انرژی یا همین اسکوها در ایران توسعه پیدا نمی‌کنند؟ مثلاً بهینه‌سازی کولرهای گازی و موتور کولرهای آبی که مدیرعامل توانیر می‌گوید با سرمایه‌گذاری خصوصی در اسکوها رونق نمی‌گیرد. چون قیمت‌های برق به قدری پایین است که برای شرکت‌ها، مغازه‌ها و کشاورزان نمی‌صرفد که بخواهند مبالغی را صرف بهینه‌سازی مصرف انرژی کنند تا جامعه هم از اشتغال‌زایی ناشی از شرکت‌های خدمات انرژی استفاده کند. البته موضوع فقط اشتغال‌زایی این بخش نیست که از دست می‌رود. سرمایه‌گذاری در حوزه تولید فناورهای بهینه‌سازی مصرف مانند سرمایه‌گذاری در تولید کولرهای اصلاح‌شده یا موتور کولرهای آبی با انگیزه اقتصادی است. اما قیمت‌های کنونی برق باعث شده‌اند که سرمایه‌گذاری در بهینه‌سازی مصرف انرژی از نظر اقتصادی به‌صرفه نباشد. به همین دلیل است که افراد انگیزه ندارند در چارچوب همکاری‌های فناورانه با کشورهای خارجی برای تولید تجهیزات بهینه‌سازی سرمایه‌گذاری کنند.

آفت قیمت‌گذاری

اکنون قیمت‌گذاری‌های مداخله‌گرانه دولت توانسته است یک صنعت بزرگ یعنی بهینه‌سازی را که می‌تواند جذب‌کننده نیروی کار متخصص فارغ‌التحصیل دانشگاه‌ها و حجم زیادی از نیروی انسانی ماهر باشد از دسترس مردم ایران خارج کند. به این دلیل که بهینه‌سازی اساساً با این قیمت‌های برق به‌صرفه نیست. پیامدهای دردناک این وضعیت این است که سالانه هزاران نفر از بهترین استعدادهای کشور راهی رشته‌های مهندسی برق می‌شوند. این افراد در اصل برای صنعت برق آموزش می‌بینند در حالی که با این وضعیت عدم توازن در اقتصاد اصلاً توانایی توسعه فعالیت‌ها برای جذب سرمایه‌گذاری و این میزان نیروی انسانی وجود ندارد. شرکت‌های ایرانی توانایی زیادی دارند و می‌توانند در نقاط مختلف دنیا طرح و پروژه بگیرند، همان‌طور که در گذشته هم گرفته‌اند و برای کشورهای دیگر نیروگاه هم ساخته‌اند. با این حال از درون کشور به واسطه همین اقتصاد نامتوازن تضعیف می‌شوند. نتیجه نهایی این است که هر سال هزاران استعداد به این رشته‌ها می‌فرستیم که تحصیل کنند اما اقتصاد صنعت متناظر با این رشته‌ها چنان نادرست طراحی شده که دائماً این صنعت در حال تضعیف شدن است. در اصل این نوع قیمت‌گذاری و مداخله ناکارآمد دولت در بازار صنعت برق برای فارغ‌التحصیلان برق در دانشگاه‌ها و برای همه رشته‌هایی که به نوعی با توسعه صنعت برق و خدمات انرژی مرتبطند یک سیاست زیان‌بار است.

پیامد بعدی این وضعیت این است که ما حتی در شرایطی مجبوریم همین درصد بسیار کمی از برق را که به کشورهای همسایه صادر می‌کنیم، قطع کنیم چون در داخل ایران خودمان به آن نیاز پیدا می‌کنیم. پیشتر هم نوشته بودم که به نظر من بازار ناموس اقتصاد است و هیچ بنگاه و کشوری دوست ندارد بازارش را از دست بدهد، اما یک فروشنده غیرقابل اعتماد که ممکن است در اوج زمان نیاز مشتری از ارائه کالا و خدمات خودداری کند، بازار خود را به خطر می‌اندازد. بنابراین مشتریان ایران نیز ممکن است تصمیم بگیرند برق مورد نیاز خود را از کشورهای دیگر تامین کنند چرا که ایران هر زمانی که نیاز داشته باشد برق را قطع کرده و خود مصرف می‌کند. این شرایط باعث می‌شود سایر اثرگذاری‌های کشور و زمینه مساعد فروش سایر کالاهای ایرانی در کشورهای دیگر هم از بین برود. اینکه صنعت برق مجبور می‌شود برق صادراتی را برای تامین نیازهای داخل کشور قطع کند محصول حداقل دو چیز است. ابتدا قیمت‌گذاری دولتی و مداخله نادرستی که دولت در صنعت برق انجام می‌دهد و باعث می‌شود سرمایه‌گذاری خصوصی در کشور کاهش یابد و بنابراین برای اینکه به نیاز داخل پاسخ گفته شود در روزهایی برق صادراتی قطع می‌شود. دوم اینکه همان‌طور که توضیح دادم قیمت‌گذاری سبب می‌شود سرمایه‌گذاری در بهینه‌سازی مصرف هم صورت نگیرد. بنابراین ما کشوری بدمصرف در مصرف انرژی شده‌ایم و نمی‌توانیم برق لازم برای صادرات برق را از طریق ترکیب توسعه سرمایه‌گذاری در ساخت نیروگاه و از طریق سرمایه‌گذاری بخش خصوصی در بهینه‌سازی مصرف برق تامین کنیم. نتیجه هم تضعیف بازار صادرات برای صنعت برق و از بین رفتن منابع ارزی حاصل از آن است که کشور برای توسعه به آن نیاز دارد.

یارانه انرژی با صنعت برق چه کرد؟

فرض کنید دو شرکت در بورس حضور دارند. یکی از آنها نیروگاه تولید برق است و برق را از طریق توربین پیشرفته کلاس F که از توربین‌های روز دنیاست و فناوری خوبی دارد تولید می‌کند. شما ۱۰ میلیون تومان از سهام این شرکت را می‌خرید چون فکر می‌کنید فناوری خوبی دارد، مدیریت نوآور مناسبی دارد و با جهان رابطه خوبی دارد و با سرمایه‌گذاری در فناوری بهتر و ایجاد آلودگی محیط زیستی کمتر ارزش آن را دارد که سهام آن را بخرید. شخص دیگری هم با ۱۰ میلیون تومان پول خود سهام شرکت تولید فولاد را می‌خرد که با تکنولوژی ۳۰ سال پیش فولاد تولید می‌کند و برق یارانه‌ای تولیدی همان نیروگاه دارای توربین کلاس F را استفاده می‌کند. این شرکت فولادی که شخص دوم سهامش را خریده است کالاهایش را به بازارهای جهانی صادر می‌کند و درآمد دلاری دارد. ناگهان در اوایل سال ۱۳۹۷ قیمت دلار سه یا چهار برابر می‌شود. درآمد ریالی شرکت فولاد هم سه چهار برابر می‌شود و ارزش سهام آن هم به همین ترتیب بالا می‌رود. در نتیجه این وضعیت چه خواهد شد؟ ۱۰ میلیون تومان شخص دوم که سهام یک شرکت با فناوری عقب‌مانده به شدت انرژی‌بر را خریداری کرده بود به ۳۰ و ۴۰ میلیون تومان می‌رسد.

این در حالی است که شخص اول که سهام شرکت برقی را خریده بود که برق تولید فولاد را تامین می‌کرد وضعیت معکوسی را تجربه می‌کند. جهش قیمت ارز و ثابت ماندن قیمت برق شرکت را مجازات می‌کند و طبیعی است که درآمد شرکت برق کاهش می‌یابد و به‌تبع آن ارزش سهام سهامداران هم کاهش خواهد یافت. در اینجا فردی که سهام شرکتی را می‌خرد که فناوری پیشرفته و مدیریت مناسب دارد ضرر می‌کند و در مقابل فردی که سهام یک شرکت ناکارآمد و انرژی‌بر را می‌خرد سود می‌کند. این وضعیت باعث ایجاد نابرابری اقتصادی و اجتماعی بین افراد هم می‌شود. در عین حال به کاهش سرمایه‌گذاری در فناوری برتر و مجازات کردن افراد نوآور هم منجر می‌شود در حالی که به گسترش بخش وابسته به رانت انرژی هم می‌انجامد.

مهدی آگاه و مریم حسنی در مقاله‌ای با عنوان نقدی بر یارانه پرداختی به صنعت فولاد ایران که در سال ۱۳۹۵ منتشر شد، محاسبات جالبی داشته‌اند که حیرت‌آور است. طبق مطالعات آنها کارخانه‌های تولید فولاد در ایران عمدتاً به روش احیای مستقیم کار می‌کنند و سازمان بهره‌وری انرژی ایران گزارش کرده است که برای سه مرحله گندله‌سازی، احیای مستقیم و روش کوره قوس الکتریک، جمعاً ۳۲۵ مترمکعب گاز طبیعی و ۸۵۶ کیلووات‌ساعت برق نیاز است که یک تن فولاد تولید شود. نویسنده‌های مقاله کل گاز و برق لازم برای تولید این یک تن فولاد را به گاز تبدیل کرده و گفته‌اند ۵۵۶ مترمکعب گاز لازم است تا یک تن فولاد تولید شود. بد نیست که بدانید هر یک مترمکعب گاز حدود سه کیلووات‌ساعت برق تولید می‌کند یعنی ۵۵۶ مترمکعب گاز معادل ۱۶۶۸ کیلووات‌ساعت برق هم هست. زمانی که این مقاله نوشته می‌شده قیمت هر مترمکعب گاز صادراتی به عراق ۲۵ سنت دلار بوده است بنابراین ارز دلاری گاز مصرفی برای تولید هر تن فولاد به ۱۳۹ دلار می‌رسیده است. همان موقع قیمت فروش گاز به صنعت فولاد فقط ۱۳۲ تومان بوده است که با دلار ۳۵۰۰تومانی سال ۱۳۹۵ به ۸/ ۳ سنت دلار برای هر مترمکعب می‌رسیده است یا ۲۱ دلار برای هر تن تولید فولاد. این وضعیت یعنی چه؟ یعنی شرکت‌های فولاد ۱۳۲ دلار گاز به قیمت گاز صادراتی به عراق برای تولید یک تن فولاد مصرف می‌کردند اما به شرکت گاز فقط ۲۱ دلار بابت این تولید پول پرداخت می‌کردند. یعنی در اصل دولت برای تولید هر تن فولاد به شرکت‌های تولید فولاد ۱۱۸ دلار یارانه می‌دهد. آن زمان قیمت شمش فولاد ایران در بازار جهانی ۲۸۹ دلار در هر تن بوده است. از این رقم در ظاهر فقط شرکت فولاد ۲۱ دلار پول انرژی گاز داده است اما اقتصاد ملی ایران که ۱۳۲ دلار پول گاز برای تولید هر تن فولاد داده است، ۴۱ درصد انرژی صادراتی فولاد ایران ارزش گاز است و نه ارزش فولاد. این همان چیزی است که فعالان صنعت برق ایران درباره آن می‌گویند صنایع انرژی‌بر مانند فولاد در اصل در حال صادرات برق هستند، نه کالای دیگر.

ایران در سال ۲۰۱۴ به اندازه ۶/ ۱۴ میلیون تن فولاد به روش احیای مستقیم تولید کرده بود که با محاسبات صورت‌گرفته روی هر تن آن به تولیدکننده ۱۱۸ دلار یارانه داده شده است. به عبارتی جمعاً به تولیدکنندگان فولاد در آن سال معادل یک میلیارد و ۷۲۲ میلیون و ۸۰۰ هزار دلار یارانه گاز و برق داده شده است. با قیمت دلار امروز این میزان یارانه معادل ۳۶ هزار میلیارد تومان می‌شود. کارخانه فولادی که سود قبل از کسر مالیات خود را در سال ۱۳۹۲ معادل ۳۵۰۰ میلیارد تومان اعلام کرده بود، اگر می‌خواست یارانه گاز نگیرد و با قیمت واقعی گاز صادراتی فولاد تولید کند، نه‌تنها نباید سود اعلام می‌کرد بلکه باید ۲۲۳ میلیون و ۶۵۰ میلیون و ۲۰۰ هزار دلار زیان اعلام می‌کرد.

در واقع سود ناشی از یارانه‌های گاز بین سهامداران شرکت تقسیم شده است ولی سهام شرکت‌های برق حتماً وضعیت مساعدی نداشته است.

ایران محبوب‌تر از آلمان

تاکنون مشخص شد که یارانه انرژی فناوری برتر را سرکوب کرده است، جلوی توسعه صنعت بهینه‌سازی و توسعه اشتغال فارغ‌التحصیلان را گرفته و آلودگی محیط ‌زیست را گسترش داده و به بازارهای صادراتی آسیب وارد کرده و دسترسی ما به ارز صادراتی را با مشکل مواجه کرده است. اما می‌خواهم توجه شما را به آسیب مهم دیگر یارانه انرژی جلب کنم و آن دامن زدن به نابرابری‌های اجتماعی است. با افزایش تورم و قیمت ارز، سود سهامداران شرکت‌های با فناوری پایین و به شدت انرژی‌بر و صادرکننده انرژی بیشتر می‌شود و صنایع نوآور و های‌تک که برق کمتری هم مصرف می‌کنند، جریمه می‌شوند. آیا این وضعیت برای توسعه ملی و اقتصاد ملی ایران عادلانه است؟ بر اساس آنچه پیشتر گفتم هر مترمکعب گاز سه کیلووات‌ساعت برق تولید می‌کند و اگر قیمت گاز صادراتی ایران به عراق ۲۵ سنت دلار باشد، علی‌القاعده قیمت هر کیلووات‌ساعت برق صادراتی ایران به عراق یا هر کشور دیگری هم به‌طور متوسط باید حدود هفت سنت دلار باشد. یعنی هر کیلووات‌ساعت با احتساب هر دلار ۲۱ هزار تومان به ۱۴۷۰ تومان می‌رسد.

اگر بخواهید با برق ایران در عراق بیت‌کوین تولید کنید باید برای هر کیلووات‌ساعت آن ۱۴۷۰ تومان بپردازید. تولید بیت‌کوین یا رمزارزها برق زیادی می‌خواهد. گفته می‌شود تولید هر بیت‌کوین معادل متوسط برق مصرفی ۳۰ هزار خانوار در یک روز است. حالا اگر شما بخواهید همان بیت‌کوینی را که قرار است در عراق تولید کنید در ایران تولید کنید، به جای پرداخت ۱۴۷۰ تومان به ازای مصرف هر کیلووات‌ساعت برق، می‌توانید برای مصرف هر کیلووات‌ساعت ۱۱۰ تومان بپردازید. به عبارت دیگر تولید بیت کوین در ایران ۵/ ۱۳ برابر ارزان‌تر از تولید بیت‌کوین در عراق است. برای کشورهایی که قیمت برق آنها بالاتر از عراق است از جمله آلمان این میزان خیلی بیشتر می‌شود. قیمت برق در ایران در شرایط دلار ۲۱ هزارتومانی، برای هر کیلووات‌ساعت نیم‌سنت دلار است اما این رقم در آلمان معادل ۳۶ سنت دلار است. یعنی تولید بیت‌کوین در آلمان حدوداً ۷۲ برابر گران‌تر از ایران است. به همین دلیل هم هست که ایران به کشوری مورد علاقه برای تولیدکنندگان بیت‌کوین تبدیل می‌شود و نه آلمان. البته این توضیحات برای آن دسته از مشترکانی بود که پول برق خود را پرداخت می‌کنند و در ایران به دنبال برق مجانی برای تولید بیت‌کوین نیستند.