محیط زیست قیمتی
درک توسعه پایدار با تاکید بر مولفههای اقتصادی
برآورد این نوع هزینههای اجتماعی برای به دست آوردن قیمت نهایی سخت است. با این حال با روشهایی میتوان این کار را انجام داد. نکته مهم این است در فقدان نظام قیمتگذاری وقتی قیمت استفاده از منابع عمومی صفر است، عملاً جامعه گرفتار استفاده بیش از اندازه از منابع عمومی میشود و این اتفاقی است که الان برای محیط زیست افتاده است و اتفاقات بدتری نیز ممکن است در آینده رخ بدهد. برای مثال میتوان به آلودگی هوای تهران و شهرهای بزرگ، تخریب جنگلهای کشور، هدررفت زیاد منابع آبی و از دست رفتن بسیاری از منابع طبیعی دیگر به عنوان نمونههایی از استفاده بیش از حد از منابع عمومی اشاره کرد. به این ترتیب میتوانیم شاهد نتایج منفی آن باشیم که میتواند کشور را با چالشهایی مواجه کند. خوب است به جای استفاده از عبارت «مکانیسم قیمتگذاری» بگوییم توجه به ارزش محیط زیست! بعداً ممکن است از دل این توجه به نظام ارزشگذاری محیط زیست نظام قیمتگذاری هم به وجود بیاید.
من به عنوان یک متخصص منابع طبیعی و محیط زیست صحبت نمیکنم، بلکه به عنوان یک کارشناس اقتصادی به این پدیدهها نگاه میکنم. بگذارید یک مثال بزنیم. در نظر بگیرید ما جنگلی داشته باشیم که این جنگل ارزش محیط زیستی داشته باشد ولی ارزش بهرهبرداری نداشته باشد. در نظر بگیرید این جنگل ظاهراً دارای ارزش اقتصادی نیست! اما این به معنی این نیست که این جنگل به عنوان یک منبع دارای ارزش نیست. اگر این تلقی وجود داشته باشد آنوقت مکانیسم اقتصادی که میتوان به آن فکر کرد چیست، این است که ما باید به ارزش اجتماعی منابع دقت کنیم و بپرسیم ارزش اجتماعی این جنگل چقدر است؟ تا چه سطحی میخواهیم این جنگل را حفظ کنیم؟ ممکن است اینجا لازم باشد یک نظام قیمتگذاری سوبسیدی لحاظ کنیم. یعنی عملاً ممکن است لازم باشد جامعه هزینهای را برای حفاظت از این جنگلها بپردازد که گروهی کارشان حفاظت از این جنگلها باشد. مثلاً اگر نرخ تخریب جنگل به دلایل مختلف از جمله فرسایش، آبوهوا، بهرهبرداری و... زیاد است و این زیانها قابل پیشگیری نیست، باید عدهای برای حفاظت و حراست از این جنگلها استخدام شوند و با مبلغی که از منابع عمومی پرداخت میشود، کمک شود که این جنگلها دوباره احیا شوند و دوباره بتوانند به حیات خود ادامه دهند.
درک توسعه پایدار میتواند در مدیریت محیط زیست و حفاظت از منابع طبیعی کشور موثر باشد. توجه به یک نکته لازم است که ما معمولاً در این موارد اشتباهاتی انجام دادیم و نتایج آن را هم شاهد بودیم. چند نکته را نباید فراموش کرد: اول اینکه همه جوامع در مسیر توسعه خود این خطا را مرتکب شدهاند. منابع حیاتی و منابع طبیعی را تخریب کردند یا از بین بردند. در دهههای ۴۰ و ۵۰ میلادی و بعد از انقلاب صنعتی، لندن یکی از آلودهترین شهرهای دنیا بود. یا خیلی از کشورها با تخریب جنگلها مواجه بودند. مساله این است که ما باید از اشتباهات دیگران و خودمان درس بگیریم و لازم نباشد که همان مسیر تخریب را تا انتها پیش برویم و بتوانیم مسیر غلط تخریب منابع و بهخصوص منابع طبیعی را اصلاح کنیم. دوم اینکه به هر حال در مسیر توسعه هرچه وضعیت توسعه بهتر شود، بیشتر منابع در اختیار داریم تا برای حفظ منابع طبیعی یا تجدید آن هزینه و اقدام کنیم.
ما نمیتوانیم در مقایسه با کشوری که درآمد سالانهاش ۳۰ هزار دلار است، توقع داشته باشیم همان مقدار صرف نگهداری منابع طبیعی کنیم. بنابراین با منابع اندک هم باید جلوی تخریب را بگیریم و برای حفظ منابع تلاش کنیم. اما اینجا چند نکته قابل ذکر است: برخی استفادهها از منابع طبیعی و تخریب آنها کاملاً قابل احصاست. مثلاً کسی که از جنگل بهرهبرداری میکند یا کسی که کارخانه و معدنی دارد که باعث آلودگی آب میشود، میزان مصرف و ایجاد آلودگی آنها قابل شناسایی و اندازهگیری است. این دسته از بهرهبرداران نوع و میزان تخریب و آلودگیشان و خسارتی که به طبیعت وارد میکنند قابل مشاهده است. اما بعضی از مواقع این هزینه قابل احصا نیست. به همین دلیل پیدا کردن ارزش حاشیهای معنی پیدا میکند و این ارزش حاشیهای است که باید مورد توجه قرار گیرد. در این مواقع ما میتوانیم سهمیه تعیین کنیم. یعنی مقدار استفاده از منابع طبیعی را در سطحی که میخواهیم محدود نگه داریم و آن زمان قیمتی تعیین کنیم که آن قیمت تقاضا برای استفاده از آن منابع را محدود کند.
قطعاً محیط زیست برای دولت و نهادهای حاکمیتی یک مساله است. شما خشک شدن دریاچه ارومیه را در نظر بگیرید. دولت برای احیای این دریاچه طرح و برنامه و بودجه در نظر گرفت. از بین رفتن منابع آب زیرزمینی یک مساله بسیار مهم تلقی شد و بعضی حیاتی بودن این موضوع و ضرورتهای حفاظت از محیط زیست را دریافتند. منتها چند نکته وجود دارد. یکی مربوط به ساختار بودجهریزی بخشی در کشور ماست. این ساختار عملاً منجر میشود که در درون بخشهای دولت نوعی تعارض منافع برای دسترسی به منابع به وجود آید. نه منابع بودجهای به اندازه کافی به محیط زیست میرسد و نه برای بخشهای دیگر دولت این جذابیت وجود دارد که بخواهند در حوزه منابع طبیعی هزینه کنند. در عین حال بعضاً در جهت توسعهبخشی محیط زیست مورد کمتوجهی قرار میگیرد.
نکته دیگر اینکه ما نهایتاً باید فکر کنیم که چه مقدار منابع میتوانیم برای حفاظت از محیط زیست و منابع طبیعی تخصیص دهیم و اولویتبندی کنیم و با توجه به سطح منابع و وضعیت نگرانکننده محیط زیست باید تصمیم بگیریم که کجاها منابع حفظ شوند و کجاها لاجرم نیاز است تا حدودی با استانداردهای پایینتری رفتار کنیم. ولی جلوگیری از تخریب منابع در بعضی جاها سادهتر از آنچه ما فکر میکنیم قابل انجام است. بهخصوص وقتهایی که گروههای ویژهای از افراد و بنگاهها از منابعی که سود بیشتر دارند استفاده میکنند. در این مواقع میزان خسارت و تخریب منابع حیاتی به سادگی قابل بررسی و قابل احصاست و راحت میتوان برای جلوگیری از تخریب با این روند مقابله کرد.
انتقادهایی به فرآیند سدسازی در ایران وارد است و آن هم اینکه در بسیاری از جاها بیاندازه بر سدسازی اصرار شده و بیش از اندازه به سمت مهار آبهای جاری رفتیم. آنچه وجود دارد کنار گذاشتن میزان آب لازم برای محیط زیست است. مساله حقآبه محیط زیست فراموش شده است و این به نظر مساله اساسی و مهمی است. ما فراموش کردیم وقتی در حوضه دریاچه ارومیه داریم سد میسازیم، چه مقدار آب برای بقای محیط زیست آنجا ضروری است و ما مساله به این مهمی را فراموش کردیم. محیط زیست اهمیت بسیاری دارد و اکنون این نگاه پایدار دارد آرامآرام وارد مدیریت توسعه کشور میشود که تخصیص حقآبه محیط زیست به اندازه خود توسعه مهم است. در بعضی جاها ممکن است منافع اقتصادی با محیط زیست در تقابل قرار بگیرد اما اینکه این دو در همه موارد رودرروی هم باشند، الزاماً اینطور نیست. اما اگر این تقابل به دلایلی که ممکن است رخ دهد در مقابل هم قرار بگیرد، به نظر میرسد، جامعه باید بتواند با کمترین هزینه بیشترین منافع را به دست بیاورد؛ بنابراین این تقابل قابل مدیریت کردن است.
در مورد بازار آب باید گفت اصولاً بازار وقتی برای کالایی به وجود میآید و زمانی بازار لازم است که کالایی کمیاب است. همین کمیابی است که اتفاقاً کارایی بازار را افزایش میدهد و شما را مطمئن میکند که منبع شما به بهترین مصرفی که میخواهد میرسد یا بهتر بگویم به پربهرهترین مصرفی که ممکن است برسد، میرسد. در این میان باید یادمان باشد وجود بازار در کنار سهم حقآبه محیط زیستی است که کارایی بهتری دارد و اساساً کار میکند. البته ممکن است در سالهای خشکسالی سهم حقآبه محیط زیست را کمتر و در سالهای ترسالی بیشتر در نظر بگیرید. منتها نکته این است که بازار در هر صورت در کنار حقآبه محیط زیست میتواند موثر باشد و عملاً میتواند ما را به سمت کارایی استفاده از منابع خود سوق دهد.
ارسال نظر