سایکسپیکو
رد پای دو غریبه (فصل ۴-بخش سی و هشتم)
کلمانسو قافیه را به انگلیسیها میبازد
در یکم دسامبر کلمانسو به لندن رسید و در آنجا مورد استقبال جمعیتی قرار گرفت که هورا کشیده و او را تشویق میکردند. وقتی وارد مذاکره خصوصی با لوید جورج شد گفت: «خب! باید سر چه چیزی بحث کنیم؟» لوید جورج هم با مغتنم شمردن فرصت پاسخ داد: «بینالنهرین و فلسطین».
کلمانسو گفت: «بگو چی میخوای.»
لوید جورج: «موصل رو میخوام.»
کلمانسو: «موصل برای تو، دیگه چی؟»
لوید جورج: «بیتالمقدس رو هم میخوام.»
کلمانسو باز هم گفت: «اونم برای تو»، هرچند او به لوید جورج هشدار داد که «استفن پیچون»، وزیر خارجه استعمارگرش، «در مورد موصل بازی در خواهد آورد». ظاهرا تعهد فرانسه روشن بود اما این مذاکره تنشهای جدیدی خلق کرد. به همین دلیل، این دیدار باعث شد کلمانسو آرزو کند که ای کاش آنقدر دست و دلباز نمیبود و باعث شد لوید جورج هم به این برداشت برسد که باید برای خواستههای بیشتر، فشارهای بیشتر وارد آورد.
شورای عالی قدرتهای پیروز برای اولین بار در ۱۲ ژانویه ۱۹۱۹ در دفتر وزارت خارجه فرانسه در «دورسای» برگزار شد. کلمانسو بهعنوان مسنترین رهبر و میزبان، ریاست جلسات و مذاکرات را به دست داشت. او از پشت صندلی اش – و پیش از شروع آتش- چهار همتای خود یعنی پرزیدنت ویلسون، لوید جورج و نخستوزیرات ایتالیا و ژاپن را ورانداز کرد زیرا آنها روبهروی او گرد میز در اتاق مذاکره نشسته بودند و وزرای خارجه و مشاورانشان در پشت سرشان نشسته بودند. کلمانسو در خاک کشورش هیچ یک از نقطه ضعفهایی که ۶ هفته پیشتر در برابر لوید جورج بروز داده و او هم ماهرانه از آنها بهرهبرداری کرده بود را نشان نداد. نام مستعار کلمانسو «ببر» [Tiger] بود اما این نخستوزیر ۷۷ ساله یک مرد تنومند کچل بود که سبیلهای سفیدِ برفیاش به او چهره و هیبت یک فیل دریایی را داده بود. «هارولد نیکولسون»، دیپلمات بریتانیایی، با مشاهده کلمانسو، وی را چنین توصیف کرد: «گوریل نیمه خندان که عصبانی و بدبین بوده و دچار ضعف اعصاب بود». اینکه کلمانسو با کدام حیوان قابل قیاس بود اما یک توافق هماهنگی وجود داشت که او فردی کت و گنده، یوغور و مستبد بود.
در فضای سردِ بیرون از کاخ، رسانههای جهانی در انتظار درز خبری به بیرون بودند. در داخل کاخ، امیدهای اولیه در مورد نتایج روشن و سریع از میان رفت. نیکولسون در یادداشتهای خاطرات خود مینویسد: «هر کسی که تجربه کمیته کاری را نداشته باشد نمیتواند دشواری ترغیب فرانسوی ها، ایتالیاییها، آمریکاییها و انگلیسیها به توافق بر سر چیزی را درک کند.» او در بخش دیگری از خاطرات خود نوشت: «یک توافق حداکثری به قدر کافی آسان است: یک توافق اجماعی و همه گیر غیرممکن است؛ اگر هم ممکن باشد، فقط در قالب برخی مصالحههای ناقص، شدنی است.» این فقط خبر خوبی برای نقاش تصویرگر مُد «آگوستوس جان » است که تجمع بیسابقهای از بیهودگی، خودسری و غرور را میبیند و میتواند با نقاشی کردن آن به پاریس بیاید و مغازهای برای خود راه اندازد.
کلمانسو در مورد آن زمانی که مذاکرات اولیه انجام شد احساس پشیمانی نداشت و بیتفاوت بود. او بعدها نوشت: «هنر تمهید شرایط برای بقا و زندگی فرد پیچیدهتر از کشتن آنهاست.» او نیز همچون لوید جورج چهره رادیکالی بود که مورد حمایت راستهای کشورش بود و نخستوزیری خود را وامدار باور گستردهای بود مبنی بر اینکه او از سرسختی لازم برای پیروزی در جنگ برخوردار است. یک پزشک باکفایت که به خاطر «دوئل کردن» در دوران جوانیاش زندانی شده بود، از افتخار عجیب با قدمتترین نخستوزیر طی جمهوری بیثبات سوم برخوردار بود و به مدت ۳۳ ماه در فاصله ۱۹۰۶ و ۱۹۰۹ این سمت را در اختیار داشت. در اوایل جنگ، کلمانسو روزنامه « L’Homme enchaîné» را رهبری میکرد که یکبار شکم وزیر جنگ را درید [او را مورد انتقاد سخت قرار داد] و بار دیگر وزیر کشور را آنگاه که کشف شد که آلمانها به روزنامه فرانسوی ضد جنگ «Le Bonnet rouge» کمک هزینه میدادند. وقتی از او خواسته شد که پس از این رسوایی در نوامبر ۱۹۱۷ دولت را تشکیل دهد، وی اعلام کرد: «کمپینهای صلحجویانه بس است. توطئههای آلمانی بس است».
ارسال نظر