۳ محور اساسی نظریات تیلر
عقلانیت محدود به این موضوع اشاره دارد که برخلاف فروض حاکم در اقتصاد سنتی، مردم در اتخاذ تصمیمات اقتصادی خود تمامی موارد قابل اجرا و تاثیرات بلندمدت آن را در نظر نمیگیرند و این امر عاملی در ایجاد شکاف بین برخی نظریههای اقتصادی با پدیدههای دنیای واقعی است. یکی از مثالهای مهم ریچارد تیلر در این زمینه پدیده تورش رفتاری در «حسابداری ذهنی» است. تیلر بیان میکند اگرچه در اقتصاد تصمیمسازی مالی بر مبنای رویکرد پرتفوی انجام میشود اما در واقعیت اغلب افراد برای هر تصمیم مالی خود حسابی جداگانه در ذهن باز کرده و سعی میکنند عواقب هر تصمیم را بهصورت جداگانه بررسی کنند، نه تاثیری که بر مجموع داراییها دارد. این فرآیند یک رویه بهینه در حداکثرسازی سود فردی اشخاص نخواهد بود. در نگاه پرتفوی یا نگاه عقلانی اقتصادی، مجموعه داراییهای شما با بازده مشخص در یک سبد قرار میگیرد و آنچه حائز اهمیت است، برآیند کلی این سبد دارایی است.
اگر بازده یک دارایی منفی باشد ممکن است سود دارایی دیگر این ضرر را جبران کرده و در مجموع ثروت شما افزایش یابد؛ اما وقتی بهصورت جداگانه هر یک را بررسی میکنید تاثیر عملکرد نادرست در یک زمینه، شما را در اتخاذ تصمیم درست در بخش دیگر عقیم میکند. بهدیگر بیان شما تاثیرات را بهصورت جداگانه و نه سیستمی در ذهن خود تجزیه و تحلیل میکنید. برای مثال درحالیکه یک فرد برای خرید مسکن پسانداز خود را با سود ۱۳ درصد در بانک گذاشته است در همین میان اقدام به اخذ وامی ۲۰ درصدی برای خرید اتومبیل میکند. از دید پرتفوی این یک تصمیم در جهت کاهش ثروت کلی است اما از دید مصرفکننده، سرمایهگذاری و هزینه در مسکن و اتومبیل کاملا از هم جداست و تمایلی برای ترکیب اثر کلی آنها دیده نمیشود. یا مثال آشنای دیگر در فرضیه تیلر که منجر به بروز عدم تعادل در بازارها ناشی از تورش رفتاری انسانها میشود، مثال راننده تاکسی است.
راننده همواره سطحی از درآمد روزانه را هدف قرار داده و مابقی آن را به مصارفی همچون خانواده اختصاص میدهد. حال روزی را درنظر بگیرید که تقاضای مسافران برای تاکسی زیاد است، در آن روز بهرغم وجود تقاضای بالا به محض اینکه راننده تاکسی به سطح ذهنی درنظر گرفته شده رسید، راهی منزل میشود و بازار را با کمبود عرضه مواجه میسازد. برعکس در روزی که مسافر کم بوده و مازاد عرضه در بازار وجود دارد او ساعتها بهدنبال یافتن مسافر در خیابانها متحمل هزینه سوخت و هزینه فرصت میشود. در چارچوب اقتصادی زمانی که تقاضا در سطح بالایی قرار دارد عرضه نیز تا حد ممکن آن را همراهی میکند تا بتوان ضرر ناشی در زمان کمبود تقاضا را جبران کرد اما این چنین پدیدههای روانی در تناقض با دیدگاه نظری حاکم است. مساله دیگری که تیلر در تحلیل نظری خود در رابطه با تاثیر عملکردهای ذهنی و روانی انسان در راستای ترجیحات اجتماعی بر بازارها به آن اشاره دارد، بحث ادراک مردم از عدالت و مقابله فردی و اجتماعی با عوامل نقض آن است.
این موضوع نیز در تقابل با فروض اقتصادی سنتی قرار دارد. اقتصاد بیان میکند که با افزایش تقاضا قیمتها در بازارها نیز میتوانند رشد کنند. اما روان انسان گاهی به مقابله با این دیدگاه میپردازد. تیلر در مثال خود یک فروشنده چتر را در نظر میگیرد که قیمت چترهای او در صبح آفتابی ۱۰ دلار است اما وقتی در همان روز هوا شروع به باریدن میکند و حجم متقاضیان برای چتر او بیشتر میشود، بهیکباره قیمت خود را افزایش میدهد. این رفتار باعث بروز احساس بیعدالتی در مردم شده و ممکن است حتی بسیاری از افراد که زیر باران خیس شدهاند باز هم تمایلی برای خرید چتر از خود نشان ندهند. این پدیدهای است که ممکن است درسطح کلان موجب ایجاد عدمتعادل در بازار برخی کالاها شود. بنابراین سیاستمداران و تصمیمسازان اقتصادی باید تاثیر اولویتهای اجتماعی مردم بر سازوکارهای بازار را بهعنوان عاملی مهم در نظر بگیرند. پدیده فقدان خود کنترلی نیز از جمله عوامل مهم در دنیای حقیقی است که اشاره به تعارض بین فرضیه انتخابهای عقلانی در اقتصاد با حقیت رفتاری انسانها در زندگی دارد. برای مثال بارها در بازارهای مالی مشاهده شده که واکنش سرمایهگذاران در مقابل اخبار خوب و بد با شدت بیشتری نسبت به پیشبینیهای انجام شده در مدلهای اقتصادی صورت گرفته است.
شیوع یک خبر خوب موجب میشود که سرمایهگذاران بازده انتظاری را بیش از مقدار واقعی برآورد کرده و موجب شکلگیری قیمتهای تورشدار یا حباب قیمتی در بازار شده، در مقابل انتشار یک خبر بد موجب قیمتگذاری بسیار پایینتر از مقدار حقیقی یک دارایی میشود و فشار مالی را بر شرکتها تشدید میکند. این عوامل روانی موجب بروز شکافهایی در نظریههای اقتصادی و عدممدیریت مناسب بازارها میشود. تیلر یکی از عوارض اصلی ناشی از فقدان خود کنترلی در جوامع را سطح پایین پسانداز افراد میداند که در مراحل بعدی با کاهش سرمایهگذاری رشد اقتصادی را نیز دچار اختلال میکند. او بیان میکند انسانها همواره در الگوهای مصرف-پسانداز خود، بازده انتظاری پسانداز در آینده را کمتر از بازده فعلی مصرف، ارزشگذاری میکنند.
در بیان این مساله تیلر از دو سناریو «من الان باید مصرف کنم» در مقابل «پسانداز خود را از سال آینده شروع میکنم» استفاده میکند. تیلر اعتقاد دارد الگوهای روانی موجود در جوامع انسانی، کسب منفعت در کوتاهمدت را بر بازده انتظاری در بلندمدت ترجیح داده و این یکی از عوامل مهم در تبیین پدیدههایی چون کاهش سطح پسانداز برای دوره بازنشستگی است. بهطور خلاصه تیلر در مجموعه فعالیتهای خود توانست نشان دهد فرضیه انتخاب عقلایی افراد بر مبنای کسب منفعت شخصی، در تعارض با پدیدههای روانی جامعه نظیر تاثیر کمبود آگاهی و اطلاعات، شخصی، ترجیحات اجتماعی و همچنین ناتوانی در کنترل رفتارهای خود است. این امر لزوم توجه به دیدگاههای روانشناختی موجود در جوامع را در اتخاذ سیاستهای کلان اقتصادی به دولتها گوشزد کرده و دریچهای جدید در نظریههای اقتصادی به سوی محققان گشوده است.
ارسال نظر