محمد بنسلمان برای ماندگاری سعودی سناریوی اصلاحات از بالا را در پیش گرفته است
عزیز سعودی
دوران پیش از محمد بنسلمان
پیش از محمد بنسلمان عربستان گرفتار بحرانهای بسیاری بود. گروه بینالمللی بحران در گزارشی مینویسد عربستان با دشوارترین مرحله در تاریخ خود مواجه است. ترس از تغییر، سنتهای کهن و جاافتاده، امتیازات وسیع خانوادگی و غیره هرگونه اصلاح جدی را با علامت سوال مواجه ساخته است چراکه این اصلاحات مستلزم «برخورد» یا «اقناع» طیفهای مختلفی از جامعه است. این گزارش میافزاید تناقض در اینجاست که اصلاح و تغییر محتملترین راه به سوی ثبات است و بزرگترین خطر از انفعال و بیتحرکی برمیخیزد. ورود عربستان به جاده اصلاح خشم نهادهای دینی را در پی دارد چه، آنها از نزدیکی و سرسپردگی دولت سعودی به واشنگتن بیزارند. مفتیهای سعودی بر این باورند که نزدیکی «حاکمان سرزمین وحی» به واشنگتن زمینه دوری نهاد سلطنت از اصول دینی و نزدیکی به اصول سکولار را فراهم میکند. بنابراین، حاکمان سعودی باید بدون برانگیختن خشم نهاد دین و اصطکاک با آنها به جاده اصلاح گام بگذارند. در حقیقت، یک درهمتنیدگی میان سلطنت- دیانت در عربستان وجود دارد بهاین معنا که این نهاد دین است که به سلطنت مشروعیت میدهد.
با این حال، فضای اجتماعی و ناآرامیای که در زیر پوست این کشور جریان داشت بقای خاندان حاکم را با تهدید مواجه ساخته بود. در این شرایط، دولت (های) سعودی چارهای نداشتند جز اتخاذ ایمنترین راه برای اصلاح: سرکوب اقدامات خشن شبهنظامیان، تضمین به نهاد دین مبنی بر ثبات وضع موجود، به خطر نیفکندن وحدت دیانت- سیاست و دستگیری یا کشتن کسانی که «تندرو» یا «افراطی» نامیده میشدند. در همین راستا، اولین برخورد با رهبران القاعده و وابستگان به آنها شروع شد تا ضرب شستی باشد به کسانی که از پتانسیل آشوب برخوردارند. در دوره پیش از بنسلمان، بحران اقتصادی نیز در کنار بحران اجتماعی شروع شده بود. در سال ۲۰۱۴، قیمت جهانی نفت افت کرد و بودجه عربستان دچار کسری دو رقمی شد. بانک مرکزی این کشور به گفته «الیزابت دیکینسون» ۲۰۰ میلیارد دلار از ذخایر خود را آتش زد تا بتواند امور را رتق و فتق کند.
به همین ترتیب، این کشور چارهای نداشت جز روی آوردن به بازار قرضه بینالمللی برای تامین مالی. دیکینسون، تحلیلگر فارن پالیسی، به نقل از «هشام الغنام»، اقتصاددان سیاسی سعودی، مینویسد: «برخی دولتها این کارها را زمانی که وضع اقتصاد خوب است انجام میدهند و برخی دیگر وقتی که وضع اقتصادیشان بد است. ما در طبقه دوم قرار داشتیم.» مداخله نظامی در یمن در ۲۵ مارس ۲۰۱۵ میلادی برابر ۶ فروردین ۱۳۹۴ ضربه دیگری بر اقتصاد بحرانی عربستان وارد کرد و این کشور را آماده انجام اصلاحات ریاضتی کرد. در کنار بحران اجتماعی و اقتصادی، یک بحران دیگر هم بود و آن بحران ساختاریای بود که در بطن نهاد سلطنت در عربستان وجود داشت. در عربستان اساسا یک سنت محافظهکارانه وجود دارد که مدافع حفظ وضع موجود است.
در این سنت، تازمانی به اصلاحات تن در داده میشود که موجودیت سلطنت به خطر نیفتد چنانکه گویی اگر تهدیدی متوجه نهاد سلطنت میشد، تهدید از بیخ و بن برکنده میشد. در سال ۲۰۱۵ که محمد بنسلمان به قدرت رسید گویی نهاد سلطنت ناجی خود را یافته و میتواند از لاک دفاعی بیرون آید. یک روایت بر این باور است که محمد بنسلمان بهعنوان «کارت رو شد تا تضمینی باشد برای بقای نهاد قدرت در عربستان.» صرفنظر از این روایت، اما حقیقت این است که روی کار آمدن بنسلمان همچون خونی بود در کالبد رو به احتضار دربار سعودی. دیکینسون معتقد است که دههها فشار و ترس از تغییر ظاهرا زمینه را برای تغییر در اجتماع و در میان نخبگان حکومتی فراهم ساخته و جامعه و حکومت که میل به «ایستایی» داشتند اکنون میل به «تحرک» یافتهاند.
دوران پس از محمد بنسلمان
برخی ناظران میگویند محمد بنسلمان بهصورت حسابشده وارد ساختار قدرت شد. او ابتدا در سالهای ۲۰۱۱ و ۲۰۱۲ بهعنوان مشاور پدرش سلمان بنعبدالعزیز ولیعهد وقت برگزیده شد. در ژانویه سال ۲۰۱۵، پس از اینکه پدرش بنعبدالعزیز به سلطنت رسید، وی به سمت وزیر دفاع منصوب شد؛ و مدتی بعد به سمت نایب ولیعهد (ولیعهد دوم) منصوب شد. در نهایت با فرمان پدرش، ولیعهد اول (محمد بننایف) عزل و محمد بنسلمان بهعنوان ولیعهد پادشاهی و «پادشاه دوفاکتو»ی آینده برگزیده شد. او قاطعیت خود را با «عملیات توفان قاطع» در یمن نشان داد. پس از آن به تدریج دیدار با رهبران جهان به او محول شد و اوضاع بهگونهای پیش رفت که او همه کاره این پادشاهی معرفی شود. در هر حال، دوران محمد بنسلمان دوران اصلاحات در عربستان نام گرفته است.
او در مصاحبهای با بلومبرگ از طرح «۲۰۳۰» خود برای عربستان پرده برداشت. او اصلاحات خود را در چند جبهه انجام داد. اما پیش از آن باید اشاره شود که بنسلمان سنت محافظهکارانه پادشاهان گذشته را کنار گذاشت. اقدامات او عملا نوعی گسست از سنت پادشاهان گذشته به حساب میآید به همین دلیل برخی اقدامات او را «انحراف» از میراث پیشینیان میدانند. سیمون هندرسون، پژوهشگر مسائل عربستان، در مطلبی برای «آتلانتیک» مینویسد وقتی بنسلمان اصلاحات خود را شروع کرد اولین مانع در راه او نهاد دینی یا همان مفتیان وهابی بودند. او مینویسد وقتی واعظان وهابی اعلام کردند که عقل زنان نصف عقل مردان است، زنان همواره باید با یکی از محارم خود همراهی شوند و حق رانندگی ندارند، فرمانی که از جانب سلمان صادر شد (روشن است که این فرمان از سوی محمد ۳۲ ساله صادر شده است) باعث شد این واعظ وهابی دستگیر شود.
یک روایت میگوید محمد در مراحل آغازین کسب قدرت با نهاد دین به بده بستان پرداخته بود به این معنا که آنها همان جایگاه و نقش مشروعیت بخش را داشته باشند اما از دخالت در امور سیاسی بپرهیزند. روایت دیگر میگوید او به نهاد دین وعده داده که سلطنت به اصول وهابیت وفادار است و وضع موجود حفظ خواهد شد. در هر حال، به گفته هندرسون، مقامهای ارشد آمریکایی و بریتانیایی معتقدند که با وخامت حال سلمان این فرزندش محمد است که عملا عهدهدار قدرت شده و او تصمیم گیرنده اصلی در این پادشاهی است. اگرچه در این پادشاهی جامعه به لحاظ سنتی نهاد دین را ارج مینهد اما توهین واعظ مذکور به زنان باعث شد نه تنها وی عزل شود بلکه در فرمانی حق رانندگی زنان نیز به رسمیت شناخته شود. الیزابت دیکینسون معتقد است که اولین پیامد این اقدام این است که محمد در چشم جامعه و نسل جوان سعودی عزیز میشود.
او معتقد است که محمد بهدنبال ساختن چهره یک شاهزاده مردمی از خود است. این برداشت از آنجا تقویت میشود که وی در بسیاری از جلسات و نشستهای دولتی با بخشخصوصی و بازرگانان سعودی با لباس معمولی حضور مییابد، ساعت مچی گران قیمت بهدست نمیبندد و «میخواهد از خود تصویر یک تکنوکرات مردمی» را به بیرون مخابره کند. برخی او را «اصلاحطلب رادیکال»ی مینامند که از سنت پیشینیانش گسسته است. اگر پیش از محمد نفسهای اقتصاد بهشماره افتاده بود و اقتصاد در مسیر ریاضتی و وام از نهادهای خارجی حرکت میکرد اما پس از محمد این وضعیت تقریبا اصلاح شده است. اگر در دوران پیش از محمد ۲۰ درصد از میزان درآمدها کاسته شده بود و شهروندان به تدریج بهسوی نارضایتی میرفتند اما پس از محمد، او در مصاحبهای اعلام کرد که دیگر نیازی به ریاضت نیست.
«استفن هرتوگ»، استادیار مدرسه اقتصادی لندن، میگوید: «محمد برای پیشبرد برنامه اصلاحات اقتصادی ۲۰۳۰ خود باید گاوهای دولت توزیعگر سعودی را قربانی کند.» منظور او این است که باید دولت به نقش «مدافع تولید» بازگردد نه اینکه خود یکی از طرفهای اقتصادی باشد. اکنون جامعه عربستان هم تغییر را پذیرفته است. جامعهای که روزگاری میل به «ایستایی» داشت اکنون در جاده «تغییر» گام گذاشته است. محمد در برنامه ۲۰۳۰ خود قصد دارد تا ۵ درصد از سهام آرامکو را خصوصی کند، از نفت فاصله بگیرد و تولیدات صنعتی خود را افزایش دهد. ظاهرا او تعصب و حساسیت اندکی نسبت به هنجارهای اجتماعی بسته کشورش دارد. بهدستور او بود که زنان اجازه یافتند در روز استقلال عربستان در ورزشگاه حضور یابند. محمد هدف دیگری هم دارد. او با ارتقای وجهه خود و چهره کشورش بنا دارد تا براساس برنامه ۲۰۳۰ خود صنعت گردشگری را نیز در عربستان جا اندازد. در اصل، اجازه رانندگی به زنان و حضور آنها در ورزشگاهها و حضور در روز استقلال به این معنا است که چهره جدیدی از زن عربستانی به دنیا مخابره کند که این کشور رویکردی «باز» نسبت به زنان دارد.
هندرسون معتقد است این روزها «تغییر» ورد زبان همه شده است. در گذشته هر گونه اشاره به پیشرفت در پس «اصلاح» پنهان میشد اما امروز کلمه «تغییر» آشکارا شنیده میشود. شرایط اجتماعی علت دیگری است که باعث شده عربستان در جاده تغییر قرار گیرد. اکنون در روستاهای عربستان زنان به محافظت از حیوانات و امور مزرعه میپردازند. در شهرها بسیاری از رانندگان و بسیاری از نیروهای ساختمانی از کشورهای جنوب شرق آسیا هستند. وقتی زنان اجازه فعالیت بیابند به این معنا است که بسیاری از مشاغل از انحصار نیروهای خارجی خارج خواهد شد و در عوض، چرخ اقتصاد داخلی به جریان خواهد افتاد.
هندرسون مینویسد شرکت آمریکایی آرامکو نیز به زنان اجازه داده که در داخل شهرکی که به سبک آمریکایی ساخته شده و «آمریکای کوچک» نام گرفته رانندگی کنند. گاهی این فضای اجتماعی است که خود را به ساختار تحمیل میکند و ساختار را وادار به اصلاح میکند. سیمون هندرسون در ۲۷ سپتامبر در مقالهای برای موسسه واشنگتن مینویسد زنان عربستان از اواخر دهه ۹۰ به شکل سازمان یافته دست به تلاش و اعتراض زدند تا در نهایت توانستند دولت را وادار به تمکین به خواسته خود کنند. هندرسون مینویسد بنسلمان تمایل دارد تا عربستان همچنان نقش «پدر» و «بزرگ» اعراب را ایفا کند. به همین دلیل او «معمار جنگ یمن» لقب گرفت؛ پس از آن طرح ۲۰۳۰ خود را اعلام کرد و از «برنامه دگردیسی ملی» (NTP) خود پرده برداشت و در نهایت در ماجران بحران قطر، همسایگان عرب را با خود همراه کرد.
بنبست ریاض
سوالی که مطرح میشود این است: آیا محمد بنسلمان میتواند کشورش را در مسیر اصلاح اقتصادی نگه داشته و در همان مسیر به حرکت ادامه دهد؟ برخی کارشناسان از جمله سیمون هندرسون در این مورد ابراز تردید کردهاند. آنها بر این باورند که عربستان اکنون در باتلاق یمن گیر افتاده، برنامه NTP بسیار بلندپروازانه است و بحران قطر نیز به بنبست رسیده است. آیا در این شرایط بخت زنان دوام خواهد آورد؟ نکته اول این است که اتحاد سعودی- وهابی (نهاد سلطنت با نهاد دیانت) به سال ۱۷۴۵ باز میگردد. نفوذ روحانیت اگرچه کمرنگ شده اما خاندان سلطنت میداند که نقش آنها بهعنوان خادمین حرمین شریفین مهمتر از رهبری جهان عرب یا صادرکننده نفت بودن است.
با این حال، سلطنت و دیانت از یکدیگر هراس دارند. از یکسو، سلطنت آشکارا میترسد نهاد دیانت را به چالش بکشد و دیانت نیز حذر میکند از اینکه به انتقاد عیان از سلمان و پسرش روی آورد. نهاد دیانت به ذکاوت دریافته که وقتی پای بقای سلطنت به میان میآید، حکومت وحشی تر میشود و احتمال دستگیری واعظان و مفتیان بیشتر میشود. شاید آنها منتظرند تا بحرانی سیاسی پیش آید تا نزاعها را علنی کنند. در جایی که تغییرات اقتصادی در مراحل آغازین خود است، قیمت نفت پایین است، مشکلات دیپلماتیک بخش زیادی از توان سیاسی این کشور را گرفته، طرح ۲۰۳۰ هنوز تاثیری بر زندگی مردم نداشته، اجازه رانندگی به زنان تنها یک مانور یا یک بازی سیاسی است.
ارسال نظر