استراتژی آمریکا نسبت به ایران چیست؟
با توجه به اینکه ایران کشور فرصتها، زیباییها، طعمها و توانمندیها است، چرا در این حد، ذهنیت نسبت به ایران منفی است؟ تقریبا هر خارجی که به ایران سفر میکند بلافاصله متوجه میان ذهنیت قبل از سفر و واقعیت بعد از سفر میشود. اصلی روانشناسانه در روابط بینالملل وجود دارد که این شکاف را توضیح میدهد: در صحنه جهانی، ذهنیت به مراتب مهمتر از واقعیت است. ذهنیت نسبت به ایران و ایرانی کجا پردازش میشود و شکل میگیرد؟ در مسکو؟ در شانگهای و پکن؟ یا در ریاض؟ هیچکدام. شاید ۹۰ درصد ذهنیت نسبت به ایران، در آمریکا و در ساخت قدرت آمریکا شکل میگیرد. ما ایرانیها انتظار داریم دیگران نسبت به ما منصف باشند یا اخلاقی رفتار کنند. این انتظارات با واقعیات جهانی که مبتنی بر منافع است، سازگار نیست.
قوه مقننه آمریکا که نسبت به ایران قوانین متعددی را تصویب کرده است، سازنده ذهنیت در مورد ایران نیست، بلکه مصرفکننده آن است. دو گروه لابی در آمریکا نسبت به ایران، ذهنیت میسازند: ۱)تشکیلات نظامی که در تقابل با ایران در سطح منطقه خاورمیانه هستند و ۲) تشکیلات حامی اسرائیل که عملکرد ایران را در مقابله با منافع و امنیت اسرائیل میدانند. دایره توافق، تفاهم و اجماع این دو گروه قدرتمند به مراتب بیشتر از اختلافنظر آنها است. طی چند سال اخیر نیز، عربستان سعودی، ضلع سوم این لابی درون حاکمیت آمریکا شده است. هر سه ضلع مثلث، از یک استراتژی کانونی تبعیت میکنند: تفکیک ایران از جمهوری اسلامی ایران. آنها تبلیغ میکنند که ایران کشوری است کهن، با تاریخی پرافتخار، صاحب سبک هنر و ادبیات و دارای منابع طبیعی و انسانی غنی. از این ایران باید حمایت کرد و با آن ارتباط داشت. بهزعم آنها، جمهوری اسلامی ایران، مزاحم و در تضاد با منافع آمریکا، اسرائیل و عربستان در منطقه خاورمیانه است.
با شدت بیشتری از اواسط دهه ۱۳۸۰، استراتژی بر این مبنا استوار بوده که جمهوری اسلامی ایران را باید بهصورت دائمی، زیر فشار اقتصادی و سیاسی قرار داد. در حدود سال ۱۳۸۲ و در دوره اصلاحات، آمریکا و اسرائیل با متونی که منتشر کردند مطرح کردند که نهاد دولت در نظام جمهوری اسلامی ایران صرفا اپراتور است و قرائتهای فرح بخش و دل نشین آن از روابط خارجی، ارتباط چندانی با واقعیتهای سیاسی و اقتصادی ایران ندارد. از دید آنها که در مراکز متعدد تحقیقاتی بحث و تفسیر و پخش میشود، انتخابات ریاستجمهوری در ایران جهت تحکیم وضع موجود است و برای تغییر یا اصلاح سیاستگذاریها، طراحی نشده است.
از طرفی دیگر، ثبات سیاست خارجی جمهوری اسلامی طی چند دهه گذشته، زمینهساز ثبات راهبردهای دوقطب قدرتمند و موثر لابی آمریکا نسبت به ایران بوده است. به نظر میرسد این دو لابی، این استراتژی را نسبت به ایران طراحی کردهاند: فشار تدریجی و دائمی، تداوم تحریمها، محدود کردن منابع مالی، ممانعت از انتقال دانش، ایجاد نگرانی در میان بنگاهها و بانکهای اروپایی و ژاپنی، جلوگیری از سرمایهگذاری خارجی و در حاشیه سیاسی گذاشتن ایران. خلاصهتر: حفظ ایران در حد بقا و ممانعت از رشد و توسعه و پیشرفت آن. جالب توجه این است که در یک موضوع با اهمیت، دو کانون لابی آمریکا با هم توافق ندارند؛ بخشهای سیاسی، امنیتی و نظامی آمریکا، تکهتکه شدن خاورمیانه را به نفع منافع ژئوپلیتیک آمریکا نمیدانند و معتقدند که این جداییطلبیها (Balkanization) در نهایت به نفع روسیه، تروریستها و در آیندهای دور به نفع چین است. تکه تکه شدن خاورمیانه، سطح اثرگذاری آمریکا در منطقه را میکاهد و هزینههای حضور را افزایش میدهد. از اینرو، از منظر منافع ژئوپلیتیک و اقتصادی آمریکا، حفظ تمامیت ارضی ایران به نفع آمریکا تفسیر میشود. این درحالی است که اکثریت قاطع کشورهای خاورمیانه، اگر بتوانند علیه تمامیت ارضی ایران تلاش میکنند.
بعد دوم و عملیاتی استراتژی نسبت به ایران، براساس اصل سیاسی فرسایشی بنا نهاده شده است. با یک مقایسه میتوانیم به کاربرد این اصل پی ببریم. هم اکنون ۲۶ سال است که از مذاکرات اسلو پیرامون حلوفصل اختلافات میان اسرائیل و فلسطینیها میگذرد. بحث، گفتوگو، ملاقات، رفت و آمد، مصاحبه همراه با امید و ناامیدی و عکسهای دستهجمعی همچنان ادامه دارد. نتیجه ملموسی هم بهدست نیامده و با ائتلاف غیرمستقیم (de facto) اسرائیل با کشورهای عربی خلیجفارس، موضوع فلسطین، شفافیت گذشته خود را ندارد. اگر از این زاویه به استراتژی آمریکا نسبت به ایران نظر بیفکنیم، کار فرسایشی سیاسی به مراتب کارآمدتر از کار نظامی است.
تشابه قابل مطالعهای میان موضوع هستهای ایران و موضوع فلسطین وجود دارد: مذاکرات طولانی، بازیگران نابرابر، یک طرف عجله بر تفاهم دارد و دیگری اصرار بر درازا انجامیدن اختلاف (Protraction). استراتژیست چین باستان، (Sun Tzu) در کتاب ماندنی خود (The Art of Warfare) به دو نکته مهم اشاره میکند. یکی استفاده از اشتباهات دشمن برای شکست او و دوم، استراتژی فرسایشی سیاسی که بعضی از وجوه آن به این صورت است: گیج کردن، به تاخیر انداختن حمله، سرکارگذاشتن، موارد جدید مطرح کردن و در عین حال منطقی و قانونی رفتار کردن. در نظر داشته باشیم که ایران بیش از یک دهه است مذاکره هستهای میکند، همچنان موضوع ادامه دارد، پیشرفت کشور به تاخیر افتاده است و هم زمان عربستان و اسرائیل، پروژههای عظیم فناوری، مالی، عمرانی و نظامی را دنبال میکنند بهطوریکه در فروش ۴۷۰میلیارد دلاری اسلحه آمریکا به عربستان طی دهه آینده، اسرائیل نقش کلیدی در بخشهای IT آن خواهد داشت. امارات نیز طی چند سال آینده، چندین نیروگاه هستهای با پیمانکاری کرهجنوبی و فناوری آمریکایی به راه خواهد انداخت.
دایره اختلافات ایران و آمریکا به مراتب بزرگتر از موضوع هستهای و برجام است. چه برجام بماند و چه نماند، این اختلافات پابرجا هستند. انتظارات عدالتخواهانه ما تحقق پیدا نخواهد کرد. از منظر تاریخی، ایرانیها ۱۷۰ سال است در پی روابط عادلانه با سه قدرت جهانی بودهاند که عموما به ناکامی انجامیده است. امروز، گفتار درمانی دستگاه دیپلماسی تاثیر چندانی بر محاسبات و انتخابهای طرف مقابل نخواهد گذاشت. متاسفانه نظام بینالملل براساس استدلال، منطق و نگاه سقراطی بنا نشده است. نظام بینالملل و بازیگران آن براساس قدرت و منافع عمل میکنند و کار لابیها، بزک کردن استدلالی، منطقی و رسانهای این منافع است. همه برای منافع خود درحال جنگ سرد هستند. هم اکنون یک ائتلاف بینالمللی منطقهای در پی آن است که ایران را در حد یک هتل سه ستاره نگاه دارد. قدرتهای خاورمیانهای با لابیهای قدرتمند در پنتاگون، کنگره و کاخ سفید در پی تحدید ایران هستند: هم مالی- اقتصادی و هم سیاسی- امنیتی.
دو سوال اساسی پیشروی ایران وجود دارد:
چگونه میتوان ایران را خارج از فشارهای سیاسی قدرتهای بزرگ تعریف کرد؟
چگونه ایران میتواند رشد و توسعه پیدا کند و آیندهای بهتر برای شهروندان خود تامین کند؟
اگر در دوره قاجار و پهلوی به دلایل ژئوپلیتیک و ضعفهای داخلی، ایران نتوانست خارج از مدارهای قدرتهای بزرگ عمل کند، امروز به موجب تنوع و تکثر منابع فناوری، سرمایه، دانش و مدیریت، ایران ظرفیت زندگی معقول را در میان قدرتهای میانی جهان داراست. اما برای این امر، میان اهداف و مقدورات خود، باید تناسب ایجاد کند. برای تصمیمسازیها و تصمیمگیریهای آینده نگرانه، محتاج دانش و شناخت جدید از نظام بینالمللی هستیم. بهطور غمانگیزی در شناخت از سازوکارهای اقتصادی، مالی، علمی، فناوری و سیاسی جهان فقیر هستیم. ریشه امنیت کشور، در تولید ثروت است. اگر ثروت تولید نکنیم، راهبرد ضعیف ماندن ایران تداوم مییابد. تولید ثروت محتاج شناخت و قرائت جدید از نظام سیاسی و اقتصادی امروز جهان است. نظام بینالملل به سمت چندقطبی شدن سیاسی میرود. چندین دهه است که به سمت چندقطبی اقتصادی حرکت کرده است. نظام بینالملل متنوع و متکثر موجود با توجه به حساسیتهای ایرانی، فرصت کمنظیری برای پیشرفت کشور را فراهم میآورد. نظام دوقطبی موجود در خاورمیانه به ضرر منافع اقتصادی ایران است. هدف این نظام دوقطبی، بیرون نگاه داشتن ایران از جریان فناوری، دانش، سرمایه و مدیریت بینالمللی است. هدف این است که ایران موجود بماند ولی فقیر بماند. اگر ذهنیت جهانی از خود را به اقتصادی، علمی و فناوری سوق دهیم، هم ثروت تولید خواهیم کرد و هم، امنیت خواهیم داشت.
ارسال نظر