عوامل تاثیر‌گذار در تربیت مدیران - ۷ دی ۹۱
مترجم: سیمین راد
طی پژوهش اخیرم راجع به کارآفرینان، مدیران و کسب‌وکارهای بزرگ و کوچک، به این نتیجه‌ مهم رسیدم که اغلب آنها از تصمیم‌گیری هراسان هستند. بسیاری از کارآفرینان مساله تصمیم‌گیری درباره موضوعات مختلف را بسیار دشوار می‌دانند. با این‌همه، یکی از بزرگ‌ترین افسوس‌ها و نگرانی‌های آنها این بود که در برخی موارد دچار تردید و تزلزل شدند. اثرات منفی این ترس و تردید به صورت‌های گوناگونی همچون استرس و اضطراب بروز می‌کند. در واقع، آنها نتوانستند در موقعیت مناسب تصمیم مناسبی بگیرند یا اینکه در بسیاری موارد آنقدر دیر تصمیم گرفتند که دیگر هیچ چیز اهمیتی نداشت.
اما سوال اصلی ما شاید این باشد: چرا کسانی که روزانه با تصمیم‌گیری‌های بسیار زیادی سروکار دارند، به این مشکل دچار می‌شوند؟ چرا همان کسانی از گرفتن تصمیم مناسب عاجز می‌مانند که یکی از مهم‌ترین وظایف‌آنها گرفتن تصمیم‌های دقیق، به‌موقع، و شایسته در طی روز است؟
اما خود پاسخگویی به این پرسش نیز نیازمند بازگشت به برخی باورها و ذهنیت‌های ما است. شاید پاسخ اصلی را بتوان در این واقعیت جستجو کرد که اغلب ما دوران کودکی‌مان را با این توصیه‌ پشت سر می‌گذاریم که «اشتباه و خطا خیلی بد و ناشایست است». می‌دانیم که تقریبا همه والدین یا بزرگ‌ترهای ما به‌ندرت واجد آموزش‌های لازم برای پرورش کودکان هستند. پس آنها اغلب تمایل دارند تا انتظارات نامعقولی از کودکان خود داشته باشند، چراکه اشتباهات کودکان را مایه شرم خود می‌دانند. برای نمونه هر کودکی با این جملات روبه‌رو می‌شود: «چند بار به تو گفتم که این کار را انجام نده؟»، «اصلا آیا به من گوش می‌دهی؟». اما واقعیت چیست؟ این واقعیت چه تاثیری بر کودک و آینده او دارد؟ در این مقاله، می‌خواهیم از نسبت روابط بین کودک و والدین و نقش آن بر کارآفرینان و مدیران استفاده کنیم. اکنون کودکی را در نظر بگیرید که تقریبا هر روز یا به‌طور متناوب این گفته‌ها را با لحنی خشمگین و حالتی ناخوش‌آیند می‌شنود. او احتمالا باید این نتیجه را بگیرد: اگر به آنچه پدر و مادرم می‌گویند عمل نکنم، پس مرتکب اشتباه شده‌ام و کار غلطی انجام داده‌ام. در نتیجه، «اشتباه و خطا خیلی بد و ناشایست است». به محض آنکه به عقاید و باورهایی از این دست (مثل، «اگر اشتباه کنم، پذیرفته نخواهم شد») ایمان بیاورید و آنها را سرلوحه کردار خود قرار دهید، آنگاه از مواجهه مناسب با مساله و تصمیم‌گیری درست عاجز خواهید ماند. اگر امورات و مشکلات خود را به همین نحو پشت سر بگذارید، آنگاه رفته‌رفته از تصمیم‌گیری در قبال مسائل هراسان خواهید شد. در نتیجه، هر بار که قصد دارید در مورد موضوعی تصمیم بگیرید، امکان ارتکاب اشتباه نیز با شما همراه خواهد شد. عاقبت همه این ماجراها افزایش ترس از تصمیم‌گیری و توامان بالارفتن دلهره‌ها و نگرانی‌های شما برای تصمیم‌گیری‌ها بعدی است.
حال اگر موقعیتی که باید در آن دست به تصمیم‌گیری بزنید، مشابه با موقعیتی باشد که در گذشته‌تان تجربه کرده‌اید و از قضا شکست خورده‌اید، آنگاه قطعا نمی‌توانید تصمیم درستی بگیرید و حتما با اضطراب فراوان مواجه خواهید شد. نتیجه این فشارِ روانی شکست پروژه‌های اقتصادی و مالی شماست. اما اگر باید درباره مساله جدیدی تصمیم‌گیری کنید که عواقب تصمیمِ شما تاثیرات مستقیمی بر روی آینده کسب‌وکارتان می‌گذارد، آنگاه باز هم شاهد حضور ناگهانیِ فشار و اضطراب خواهید بود. باورهای قدیمی شما را رها نمی‌کنند و شما هنوز در گذشته‌تان سیر می‌کنید. نکته جالبی نیز در این میان وجود دارد: وقتی تقریبا همه ما تمایل داریم تا از امور استرس‌زا و اضطراب‌آور خودداری کنیم، پس تمام تلاشمان را انجام می‌دهیم تا از گرفتن آن تصمیمی طفره برویم که می‌تواند به این امور دامن بزند. پس چه باید کرد؟ آیا باید تصمیم‌گیری را کاملا کنار بگذاریم، یا اینکه باید با شیوه‌ای نو به سراغ مسائل و مشکلاتمان برویم؟
در این بخش، سعی می‌کنیم تا گام‌هایی را برای نابودی برخی از باورهای غلط مطرح کنیم. ساده‌ترین راه برای مواجهه با این مساله، کنار گذاشتن این باور است که «اشتباه و خطا خیلی بد و ناشایست است».
گام اول: منشا باورهای کاذبی را که باعث تردید در تصمیم‌گیری شما می‌شوند، ردیابی کنید. در برخی موارد باید والدین را مقصر دانست. آنها انتظارات بی‌جایی از کودکان دارند و فقدان بلوغ لازم کودکان را ملاحظه نمی‌کنند. در دیگر موارد، دلایل زیادی دخیل هستند. مسائل تربیتی، اخلاقی، روانی، کرداری، آموزشی و... باید ریشه تردیدهایتان را مشخص کنید.
گام دوم: باید تصدیق کنید که همه واقعیت کنونی شما به کودکی‌تان مربوط نیست. اگر خانواده شما یکی از عوامل تردیدهای شماست، آنگاه باید به دنبال واقعیت‌های دیگری نیز باشید. باید تصدیق کنید که چه بسا اشتباه و خطا تنها نزد خانواده شما و در خانه شما بد بودند و نه نزد هر خانواده‌ای یا در هر خانه‌ای. حتی باور به این ادعا که باید از خطا و اشتباه دوری کرد، نتیجه برخورد و آموزش نامناسب والدین شما بود و نه اینکه واقعا می‌توان از هرگونه اشتباه و خطا دوری کرد. مشکل اصلی در تفاسیر پیرامون شماست و نه در کردار خود شما. هیچ خطا و اشتباهی را نمی‌توان در ذاتش بد دانست.
گام سوم: آیا واقعا می‌توان اشتباهات و خطاها را بد و ناشایست دانست؟ اگر می‌توان هر خطایی را بد و ناشایست دانست، پس آیا ما در این جهان زندگی نمی‌کنیم؟ آیا اشتباهات و خطاها به‌طور خاص در همین جهان رخ نمی‌دهند؟ آیا ما می‌توانیم از ارتکاب خطا و اشتباه در این جهان جلوگیری کنیم؟ آیا گمان نمی‌کنید که اشتباه و خطا تنها در ذهن کسی پدید می‌آید که گمان می‌کند اشتباه و خطایی وجود ندارد؟ این پرسش‌ها را از خود بپرسید و تلاش کنید تا با دقت به آنها فکر کنید.
گام چهارم: رفتارهای اطرافیان ما تاثیرات شگرفی بر ما خواهند داشت. نظرات آنها باعث تغییر در رفتار ما می‌شود. هر کسی دیدگاهی در قبال جهان دارد. هر کسی چیزی را اشتباه و چیزی دیگر را درست می‌داند، اما نمی‌توان گفت که اشتباهات و خطاهای رفتاری در کسی وجود ندارد. در نتیجه، هرگز نمی‌توانیم از روی اشتباهات و خطاهای کسی درباره او دست به قضاوت بزنیم و او را محکوم کنیم. همان کسانی که اشتباهات ما را محکوم می‌کنند، در اشتباه هستند، چراکه نمی‌دانند وقتی ما را به اشتباه در رفتار محکوم می‌کنند چه تاثیرات منفی‌ای بر آینده‌مان می‌گذارند. استرس و اضطراب دو نمونه از همین اثرات تخریبی هستند.
گام پنجم: اگر باورها و ذهنیت‌های ما تنها معیارهای مرسوم برای تعیین کیفیت رفتارهای ما باشند، آنگاه این گفته که «اشتباه و خطا خیلی بد و ناشایست است» از بنیان اشتباه است. یادتان نرود که شما به عنوان مدیر هیچ چیزی برای از دست دادن ندارید، مگر ترس از تصمیم‌گیری. باید از شر این ترس خلاص شوید و بر باورهای منسوخ غلبه کنید.