غیرت ایرانی، غیرت آمریکایی!

رسول بهروش: مسابقات المیپک 2016ریو هم به پایان رسید و کاروان ورزشی ایران در مجموع با کسب 8مدال، روی پله بیست‌وپنجم دنیا ایستاد. گذشته از مسائل فنی، به‌طور قطع برگزاری چنین تورنمنت معظمی از نظر رسانه‌ای نیز حائزاهمیت است و همه کشورهای دنیا سعی می‌کنند در این زمینه با بیشترین توان ممکن ظاهر شوند. صداوسیمای ایران هم از قاعده مزبور مستثنی نبود و سعی کرد با پرداخت هزینه‌های زیاد، عملکرد مطلوبی در این زمینه داشته باشد. تلویزیون کشورمان در برزیل استودیو زد و چند مجری و خبرنگار را هم به محل اعزام کرد. در داخل کشور هم بخش قابل‌توجهی از کنداکتور شبکه‌های سه و ورزش به پوشش این بازی‌ها اختصاص یافت تا رضایت علاقه‌مندان جلب شود. در مجموع شاید بتوان در حوزه سخت‌افزاری به صداوسیمای ایران نمره قبولی داد. آنچه بر جا ماند اما، مساله دیگری بود؛ آنجا که رویکرد گویندگان و مجری‌های تلویزیون ایران به مسابقات المپیک یک بار دیگر نشان داد فراگیرترین رسانه ایران هنوز نتوانسته از پیله تنگ احساسات بیرون بیاید و کلیشه‌های نخ‌نما شده چند دهه قبل را به هم بزند.

وقتی همه راه‌ها به «غیرت» ختم می‌شود

میدان، میدان المپیک بود، اما بیشتر از آنچه باید در مورد تکنیک و تاکتیک و کوچینگ و تدارکات می‌شنیدیم، واژه‌هایی مثل غیرت و حمیت و تعصب به گوش‌مان خورد! البته که همه ما به تلاش و همت ورزشکاران ایرانی ایمان داریم و به اصحاب رادیو و تلویزیون هم حق می‌دهیم که در رقابت‌های بین‌المللی از آنها حمایت کنند، اما مثل هر پدیده دیگری، زیاده‌روی در این زمینه هم چندان جالب نیست و عواقب ناخوشایندی به همراه دارد. بسیاری از گزارشگران ما طوری از «غیرت ایرانی» سخن می‌گفتند که انگار تعصب و وطن‌دوستی فقط مخصوص ملت ماست و ورزشکاران و نمایندگان دیگر کشورها بدون کمترین میزان از عشق و علاقه به میهن‌شان در این مسابقات شرکت کرده‌اند! هر کجا برنده شدیم، بی‌توجه به فرآیند علمی کسب موفقیت، همه چیز را ناشی از غیرت ایرانی دانستیم و هر کجا بازنده شدیم، یا کاسه و کوزه‌ها را بر سر داور شکستیم یا سراغ کم‌کاری و بعضا «بی‌غیرتی» ورزشکاران رفتیم! واقعا این برخوردها چقدر می‌تواند به آینده ورزش ایران کمک کند؟ اگر قرار باشد همیشه نتایج کسب شده را به مولفه‌هایی مثل غیرت و تعصب ارتباط بدهیم که کلاه‌مان پس معرکه است. تمام ورزشکاران ایران در تاریخ جمعا 18مدال طلا گرفته‌اند، در حالی که مایکل فلپس شناگر آمریکایی به تنهایی تا به حال 23طلا در ادوار مختلف المپیک کسب کرده است! آیا این باید به آن معنا باشد که فلپس آمریکایی از مرحوم تختی و امامعلی حبیبی و سایر ستاره‌های تاریخ ورزش این مملکت غیورتر است؟ آیا اصلا می‌شود با این مبنا جلو رفت؟ بگذارید سری به تکواندو بزنیم؛ جایی که ورزشکار ایران با فاصله‌ای فاحش به بیگی از آذربایجان باخت و حذف شد. آیا این شکست باید نشانه آن باشد که مهدی خدابخشی ما از نظر غیرت و تعصب، پایین‌تر از کسی بوده که ایران را رها کرده و در حال حاضر با تابعیت آذربایجان زیر پرچم این کشور مبارزه می‌کند؟ مگر می‌شود همه چیز را به غیرت ربط داد؟ ورزش هم مثل هر پدیده اجتماعی دیگری برای شکوفایی و موفقیت نیاز به پیش‌شرط‌هایی دارد. اینجا برای کامیابی بیش از هر چیز دیگری به زنجیره‌ای نیاز است که از استعدادیابی و فراهم آوردن امکانات آغاز شود و تا اتخاذ تدابیر فنی صحیح ادامه پیدا کند. در غیر این صورت اکثر مردم دنیا به خاک و موطن‌شان وفادارند و این چیزی نیست که فقط متعلق به ما باشد. در همین المپیک اخیر، جردن باروز آمریکایی بعد از حذف از مسابقات کشتی آزاد چنان اشکی می‌ریخت که شاید نظیرش در تاریخ ورزش ایران -حداقل در ژانر المپیک- وجود نداشته باشد. چرا باید در همه چیز چنان افراط کنیم که لطف معقول و اولیه‌اش را هم از دست بدهد؟

نقش معلم بد

جای افسوس دارد که تلویزیون ایران در حاشیه مسابقات اخیر المپیک، به جای رهنمون کردن مخاطبان به سمت عقلگرایی و منطق‌محوری، در برخی موارد حتی کارکرد معکوس داشت و نقش «راهنمای بد» را بازی کرد. کوبیدن بر طبل ناداوری و جفاکاری و القای این تصور که همه دنیا با ورزشکاران ما دشمن هستند، نتیجه‌ای جز دامن زدن به خشم عمومی و عصبانیت‌های بی‌حاصل نداشت. این ماجرا به خصوص در مصداق مبارزه بهداد سلیمی به خوبی نمایان بود؛ جایی که تلویزیون از همان ابتدا جو عمومی جامعه را به سمت تظلم‌خواهی از بهداد پیش برد و هیجانات آنی مردم را تشدید کرد. هنوز باورکردنی نیست که مجری ایرانی با افتخار و خشنودی از هک شدن سایت فدراسیون جهانی وزنه‌برداری از سوی معترضان ایرانی گزارش می‌داد! حالا اما خبر رسیده دادگاه عالی ورزش شکایت کشورمان در پرونده سلیمی را رد کرده و علاوه بر آن فدراسیون جهانی هم ماه آینده احتمال محرومیت ایران به خاطر اعتراض‌های اخیر و حملات گسترده مجازی را بررسی خواهد کرد! ضریب نفوذ بالای تلویزیون، می‌تواند این فرصت را در اختیار مسوولان رسانه مزبور قرار بدهد که به رفع نقایص فرهنگی و اجتماعی کمک کنند و جامعه معقول‌تری بسازند، اما باعث تاسف است که در بزنگاهی مثل المپیک، پیک برنامه‌های صداوسیما به ترویج چشم‌بسته بدگمانی‌های توخالی و تشدید توهمات توطئه اختصاص پیدا می‌کند. دنیا خیلی وقت است عوض شده؛ طرحی نو باید انداخت.