همدست خردهاسترسها نشوید!
موفقیت شما پس از یک تغییر - چه تغییر بزرگی باشد و چه کوچک- به ارتباطسازی و خوشرفتاری با طیف گستردهای از افراد بستگی دارد. با ذینفعان کلیدی، مشتریان و مراجعان ارتباط برقرار کنید و شبکههای دوستی جدید خارج از محیط کار بسازید.
مسیریابی تغییرات
تغییر حتی در بهترین شرایط هم ساده نیست. پس در مسیریابی انتقال به گروههای جدید - مانند نقش جدید، شغل جدید یا اجتماع جدید- حواستان باشد این فرآیند را به گونهای آگاهانه مدیریت کنید که زمانی که اوضاع رو به راه است، اتفاق بیفتد. گسترش شبکه ارتباطی این فرصت را برای شما فراهم میکند که به هیچ منبع هویتی تکی بیش از اندازه متکی نباشید.
اینکه بخواهیم شبکه ارتباطی را از صفر بسازیم اصلا کار سادهای نیست؛ بهخصوص در زندگی شخصی. یکی از مصاحبهشوندههای ما تصمیم به جابهجایی شغلی داشت و برای اینکه با این تغییر بار روانی سنگینی را به خانواده تحمیل نکند و به آنها فشار نیاورد، جستوجویش را محدود به فرصت شغلیهای موجود در همان شهری کرد که پنج سال پیش مدتی در آن ساکن بودند و دوستش داشتند.
در نهایت او شغل جدیدی در آن شهر پیدا کرد. با همسرش خانهای در همان حوالی محله سابقشان خریدند و همسرش به گروههای دوستی گذشتهاش برگشت. آنها با این روش برخی از خردهاسترسهای اجتنابناپذیر جابهجایی را حذف کردند.
اجتناب از تله «تمرکز لیزری»
در مواجهه با یک وضعیت جدید- تغییر شغل، تغییر گروه همکاران یا حتی یک تغییر بزرگتر- خیلیها به این نتیجه میرسند که باید بر چیزهای تازه مسلط شوند. به همین دلیل ارتباطاتشان را با افراد یا فعالیتهایی که ممکن است آنها را از هدفشان دور کنند، کاهش میدهند. اما اینکار اشتباه است. تمرکز بیشاز حد میتواند به تکبعدی بودن منجر شود و افراد تکبعدی پادزهرهای معدودی برای مقابله با خردهاسترسهایی که وقت و بیوقت هجوم میآورند دارند. پس وقتی در محل کار (یا خانه) اوضاع سخت میشود، عملا هیچ چیزی ندارید که بتواند این استرس را تعدیل کند.
در مواجهه با تغییر، به جای تمرکز لیزری روی چیزهای تازه، از این موقعیت به عنوان شروعی برای ساخت شبکههای ارتباطی جدید استفاده کنید تا کاری را که میخواهید انجام دهید و افرادی را که میخواهید با آنها کار کنید، شکل دهید.
از این جابهجاییها به عنوان فرصت خوبی برای تامل و بررسی استفاده کنید تا ببینید در این برهه از زندگی میخواهید چه نوع افرادی خارج از محیط کار، جزئی از زندگی شما باشند. آگاهانه دایره دوستان غیرکاری خود را بسازید و احیا کنید.
اتصال مجدد با گذشته
بسیاری از افراد در اواخر سی سالگی یا چهل سالگی متوجه میشوند از فعالیتها و گروههایی دور افتادهاند که قبلا برایشان اهمیت داشتهاند. برای مقابله با این روند، علاقهمندیها و سرگرمیهای گذشته خود را از نو کشف کنید تا وارد گروههای جدیدی شوید.
یکی از افرادی که ما با آنها مصاحبه کردیم عاشق کار روی ماشینها بود، اما سالهای سال فرصت پرداختن به این علاقهمندی را نداشت. فرزندانش که بزرگ شدند، یک فورد مدل A قراضهای خرید که سهشنبه شبها در گاراژ خانهاش آن را بازسازی کند. خبرش پخش شد و طی چند سال گاراژش پاتوق همیشگی پنج شش ماشینباز میانسال شد که کمکش میکردند دل و روده ماشین را بیرون بریزد و قطعات شکسته و غیرقابل استفاده را تعمیر و جایگزین کند. آنها در کنار هم خوش بودند.
چالشهای هویتی همیشه سر دوراهیهای بارز و مشخص اخلاقی ظاهر نمیشوند، بلکه میتوانند به واسطه خردهاسترسهایی پدید بیایند که تصور ما از خویشتن را تضعیف میکنند.
بسیاری از مصاحبهشوندههای ما احساس میکردند سالهای سال در یک اتاق پژواک زندگی کردهاند که در آن تصمیماتی که در زندگی شغلی یا خانوادگیشان میگرفتند توسط اطرافیانشان تقویت میشده؛ حتی آن تصمیماتی که حالا با نگاه به گذشته میدانند اشتباه بوده و آنها را در مسیر غلطی هدایت کرده است.
در پژوهش ما، افرادی که ازدواج دوم یا سومشان بود، وضعیت سلامتیشان وخیم بود، یا با بعضی از اعضای خانوادهشان روابط خوبی نداشتند، تقریبا همیشه اجازه داده بودند زندگیشان تکبعدی شود یا روی چیزهایی تمرکز کرده بودند که فکر میکردند دیگران از آنها توقع دارند. این تصمیمات به مرور در قالب خرده استرسهایی که رفته رفته هویتشان را به چالش میکشید به خودشان برمیگشت. هر تصمیمی اولش به خودی خود منطقی بود و با عقل جور در میآمد، اما بعدا اینطور به نظر نمیرسید.
یکی از مصاحبهشوندهها به ما گفت که سالهای سال اجازه داده بود هویتش با کارش گره بخورد و حتی متوجه این مساله هم نشده بود. تا اینکه به خاطر بحرانی که در زندگی شخصیاش پیش میآید، به عمق فاجعه پی میبرد.
خرده استرسهایی که هویت شما را به چالش میکشند، به دلایل گوناگونی میتوانند تاثیرات مخربی بر زندگی داشته باشند. فقط یکی از آن دلایل این است که حتی متوجه نیستید چه اتفاقی دارد میافتد. بدترین قسمتش هم این است که خودتان همدست این فرآیند بودهاید.
انتخابها و تصمیمهای کوچک و ظریفی که در طول راه گرفتهاید، شما را از فردی که میخواهید باشید دور کرده است. البته هیچوقت برای اصلاح مسیر دیر نیست.
در قسمتهای بعد میبینیم بسیاری از افراد موفقی که در محیط کار عملکرد فوقالعادهای دارند، موفق شدند از این تله اجتناب کنند. با اینکه در دنیای حرفهای با هر میزانی که بسنجید بسیار موفق محسوب میشوند، اجازه ندادهاند موفقیتهایشان هویت و احساس ارزشمندیشان را چه در محیط کار و چه در زندگی شخصیشان تحتتاثیر قرار دهد.
در واقع ما بر این باوریم که آنها به خاطر درک دقیق و روشنی که از خود و هویتشان دارند به این موفقیت دست یافتهاند.
زندگیشان صرفا کار و موفقیتهای شغلی نیست.
در ادامه با هم میبینیم که این افراد چگونه تعادل را حفظ کردند.
منبع: کتاب The Microstress Effect