بازی منزلت
وارن بافت، سرمایهگذار ثروتمند آمریکایی گفته: «زمانی که به سن من میرسید، نگاهی متفاوت به میزان موفقیت خود در زندگی خواهید داشت. میزان موفقیت شما بستگی به این خواهد داشت که چه میزان از آدمهایی که میخواهید دوستتان داشته باشند،
واقعا دوستتان دارند.» موفقیت و شادی نهتنها ارتباط خاصی با هم ندارند، بلکه مفاهیمی کاملا جداگانه هستند. حتی زمانی که یک فرد را موفق قلمداد میکنیم، به ندرت منظورمان شاد و سلامت بودن اوست. سال ۲۰۱۹، در یک نظرسنجی از مردم پرسیده شد: «تعریف شخصی شما از موفقیت چیست؟» ۹۷درصد با این تعریف موافق بودند: «فردی موفق است که منافع و استعدادهای خود را دنبال کند تا تبدیل به بهترین نسخه ممکن از خود در کاری شود که برایش مهم است.» نکته آنجا بود که اغلب چنین تعریفی از موفقیت را برای خود در نظر میگیریم؛ ولی در سنجش دیگران، از تعریف دیگری استفاده میکنیم.
در همان نظرسنجی بود که فقط ۸درصد از پاسخدهندگان برای سنجش موفقیت دیگران از تعریفی مشابه استفاده میکردند. ۹۲درصد با این گزاره موافق بودند که ما دیگران را فقط زمانی موفق میدانیم که «ثروتمند باشند، شغلی بامنزلت داشته باشند یا مشهور باشند». به عبارت دیگر، اکثریت مطلق افراد معتقد بودند که ما موفقیت دیگران را بر اساس منزلت، شهرت و ثروتشان رتبهبندی میکنیم ولی فقط ۱۰درصد افراد از معیار مشابهی برای سنجش موفقیت خود استفاده میکردند.
اما عمل افراد همواره با گفتههایشان همخوانی ندارد. زمانی که آنها میگویند تعریفشان از موفقیت خود، مبتنی بر ثروت، شهرت و منزلت نیست، لزوما رفتاری متفاوت از خود نشان نخواهند داد.
آمریکاییها به طور فراگیری برای رسیدن به چیزهایی تلاش میکنند که دیوید بروکز نویسنده آنها را «فضایل رزومه» نامیده است؛ نمرات، عناوین شغلی و جوایزی که ممکن است در رزومه شما نمایش داده شوند. فضایل رزومه، زرق و برق دارند و توجه دیگران را جلب میکنند. آنها باعث میشوند که دیگران به شما غبطه بخورند.
این موضوع بهویژه در عصر جاری صحت دارد که رسانههای اجتماعی نقشی پررنگ در جامعه ایفا میکنند و میتوان دستاوردهای شغلی را در هر معرفی کوتاه (bio) یا محتوای اینترنتی برای دیگران نمایش داد.
زندگی بسیاری از ما نمونهای از فضایل رزومه است. ممکن است همواره در تلاش و کوشش باشیم تا منزلت و جلوه رزومه خود را بهبود دهیم. افرادی هستند که با تلاش، خود را از طبقات متوسط و رو به پایین جامعه، به یکدرصد بالای درآمدی رساندهاند. جایگاه شغلی و اجتماعی، تحصیلات و وضعیت مالی، ستونهای تعریف رایج جامعه از موفقیت هستند. با این حال، افرادی بهرغم برخورداری از تمام این مزایا، احساس غم و درماندگی دارند.
این بازی بیپایان منزلت را تقریبا در همه جا میتوان دید. دانشجویان برای گرفتن بالاترین نمرات تلاش میکنند، متقاضیان شغلی برای تصدی تحسینبرانگیزترین مشاغل رقابت میکنند و شاغلان برای افزایش حقوق و ترفیع از یکدیگر سبقت میگیرند. این بازی را انسان از دیرباز و با تشکیل نخستین گروهها و اجتماعها دنبال کرده و در عین حال یکی از عوامل فراگیر رنج اوست. برای نیاکان ما، منزلت یکی از مهمترین عوامل بقا بود. منزلت و جایگاه اجتماعی بالاتر به معنای دسترسی بهتر به غذا، همسر و امنیت بود. این وضعیت هنوز هم تا حدی دیده میشود. افرادی با منزلت بالاتر، شانس بهتری در جلب توجه دیگران، دریافت یک وام و دسترسی به امکانات پزشکی و سلامتی دارند.
همانطور که لورتا گرازیانو برونینگ در کتابش با عنوان «بازیهای منزلت» مینویسد، «در وضعیت طبیعی (انسان پیش از تشکیل جامعه)، مقایسه اجتماعی پیامد بقا یا مرگ به دنبال دارد.
به همین دلیل، فرآیندهای تکامل مغز ما را به شکلی ساخته است که به مقایسههای اجتماعی مشغول باشیم و فرآیندهای شیمیایی آن تحتتاثیر مرگ یا بقا باشد.» زمانی که به منزلت بالاتری میرسیم، مغز با سروتونین به ما پاداش میدهد. اما سروتونین در دوزهای کوچکی آزاد میشود و به سرعت به مصرف بدن میرسد. زمانی که میزان آن کاهش مییابد، برای دریافت مقادیر بیشتر و بیشتری از آن تلاش میکنیم.
در حالی که کسب جایگاه و منزلت میتواند انگیزهای برای تلاش و بهبود شخصی باشد، ما را به خود وابسته میکند. تلاش بیپایان و تقلای بیوقفه در این بازی، ما را مضطرب و ناراضی نگه خواهد داشت؛ بهویژه آنکه شاید ناآگاهانه ارزش خود را به میزان دریافت پاداشهای بیرونی گره بزنیم.
برگرفته از کتاب: شغل کافی / نوشته: سیمون استالزوف