تجربه هفته کاری ۴ روزه در ایسلند
یکی از مهمترین استدلالها علیه کاهش ساعات کاری هفتگی، ناشی از نگرش اقتصادی غالب امروز است. تصور رایج این است که کاهش ساعات کاری منجر به کاهش توان رقابتی شرکتها میشود. طبق این منطق، با هر دقیقه استراحت شما، رقبایتان یک دقیقه جلو میافتند. اما چنین باوری مبتنی بر این فرض اشتباه است که میزان ساعات کار با میزان خروجی (و تولیدات اقتصادی) رابطه مستقیم دارد.
سال ۲۰۱۴، یکی از استادان اقتصاد دانشگاه استنفورد به نام جان پنکاول (John Pencavel) به مطالعه بهرهوری کارگران کارخانههای تسلیحات پرداخت. او متوجه شد که ساعات کار (نیز مانند هر پدیده دیگری) یک سطح بهینه دارد و بهرهوری پس از ۵۰ ساعت کار در هفته به شدت سقوط میکند. پنکاول دریافت کسانی که ۷۰ ساعت کار میکنند، هیچ خروجی بیشتری نسبت به کارگرانی با ۵۶ ساعت کار هفتگی ندارند. این پژوهش حقیقتی را اثبات کرد که به طور شهودی آن را میدانستیم: داشتن فرصت بیشتر برای اتمام یک وظیفه اغلب به معنای کار کردن با راندمان کمتر است.
مطالعات دیگری نیز روی هفته کاری ۴ روزه انجام شده است. استارتآپ رسانه اجتماعی بافر (Buffer) در آمریکا، شرکت برنامهریزی دولتی پرپچوال گاردین (Perpetual Guardian) در نیوزیلند و مایکروسافت در ژاپن به بررسی عملی چنین ایدهای پرداختهاند. در هر سه مورد، کاهش ساعات کار تا ۴۰درصد بهرهوری را افزایش داد. کارکنان نیز از کاهش استرس و افزایش رضایت خود خبر دادند.
آنچه مطالعات ایسلند را متمایز کرد، گستردگی طرح آزمایشی آنها بود. دو مطالعه انجام شده در این کشور، در مجموع نتایج عملی کاهش ساعات کار هفتگی از ۴۰ ساعت به ۳۵ یا ۳۶ ساعت را روی بیش از یک درصد از نیروی کار این کشور بررسی کردند. مزایا یا حقوق شرکتکنندگان در این طرح نیز کاهش نیافت. کارکنان مورد مطالعه از طیف گستردهای از صنایع و حرفهها بودند و شامل معلمان، افسران پلیس، کارگران ساختمان و کارکنان دفتری شهرداری رکیاویک (پایتخت ایسلند) نیز میشدند.
از نظر تاریخی و فرهنگی، ایسلندیها به ساعات کاری طولانی شهرت دارند. در بین کشورهای حوزه اسکاندیناوی، میانگین ساعات کاری هفتگی آنها بیش از هر کشور دیگری است. در این کشور سیاستها و مقررات اجتماعی کافی برای حمایت از طبقات کمدرآمدتر وجود دارد و نرخ بیکاری نیز پایین است. با این حال، از نظر بهرهوری از همسایگان خود عقب هستند. گزارش نهایی طرح مطالعاتی چنین عنوان کرده است: «ساعات کاری طولانی، بیشتر نیروی کار ایسلند را فرسوده کرده و به بهرهوری آسیب رسانده است.
کاهش بهرهوری منجر به شکلگیری یک چرخه معیوب شده است: ساعات کاری طولانیتری برای جبران عقبماندگی در خروجیها لازم میشود که خود، بهرهوری به ازای هر ساعت را بیش از پیش میکاهد.»
با اطلاع از این پسزمینه، شگفتی نتایج مطالعه هفته کاری ۴ روزه را بهتر میتوان درک کرد. در صنایع و حوزههای اقتصادی مورد بررسی، (به رغم کاهش ساعات کاری) هیچ کاهشی در خروجی (و تولیدات) نیروی کار مشاهده نشد. بهعنوان مثال، در اداره مهاجرت هیچ تاخیری در فرآیند بررسی مدارک ثبت نشد. در حقیقت، سایر سازمانها بهرهوری بهتری تجربه کردند.
در یک مرکز پاسخگویی تلفنی دولتی، تعداد تماسهای پاسخداده شده ۱۰درصد بیشتر از این رقم در یک مرکز مشابه بود. کارکنان شرکتکننده در این طرح عنوان کردند که نهتنها زمان بیشتر، بلکه انرژی بیشتری نیز برای سرگرمیها، زندگی اجتماعی و خانواده خود دارند. سازمانها نیز با برخورداری از کارکنان سرحالتر، دستکم کیفیت خدمات خود را حفظ کرده بودند.
احتمالا مهمترین مانع در اصلاح نظاممند ساعات کار، مقاومت کارفرمایان در مقابل تغییر است. به همین دلیل، چنین مطالعاتی بسیار مهم هستند. این گونه مطالعات میتوانند دادههای تاییدی کافی مبنی بر بهبود سلامت جسمانی-روانی کارکنان و افزایش خروجی کار آنها را فراهم کنند. کارکنان به معنای واقعی کلمه میتوانند میزان کار مشابهی را در ساعات کاری کمتر انجام دهند.
در حالی که این گونه استدلالها میتواند ذهن کارفرمایان و سیاستگذاران را نسبت به طرحهای کاهش ساعات کاری روشن کند، ما نباید ساعات کار را به این دلیل کاهش دهیم که همچنان میتوانیم خروجی یکسانی داشته باشیم، بلکه باید به بحث اخلاقی موضوع هم توجه کنیم. ما نباید به این دلیل کمتر کار کنیم که میتوانیم کارکنانی بهتر باشیم. ما باید کمتر کار کنیم؛ چون میتوانیم انسان بهتری باشیم.
بله، کاهش کار به ما در افزایش بهرهوری کمک میکند. بله، استراحت به بهبود عملکرد مغز، بهبود سلامت، بهبود خلقوخو و افزایش توانایی ترمیم بدن منجر میشود. اما در کنار این مزایا، اوقات فراغت بیشتر اجازه میدهد که دوستان و همسایگان بهتری باشیم، به فرزندان خود رسیدگی بیشتری کنیم و وعدههای شام بیشتری در کنار خانواده باشیم. اجازه میدهد زمان بیشتری برای ورزش، لذت مطالعه و خلق آثار هنری داشته باشیم که بینیاز از دیده شدن هستند. با کاهش کار، فرصت بیشتری برای مشارکت در اجتماع و سیاست یا چرت زدن هنگام خستگی خواهیم داشت. میتوانیم نسخهای کاملتر از خود باشیم و این میتواند هدف نهایی باشد.
برگرفته از کتاب: شغل کافی / نوشته: سیمون استالزوف