مشاور عزیز،

من ۲۶ ساله و کارشناس روابط عمومی یک شرکت متوسط هستم. عمیقا به کاری که انجام می‌‌‌دهم و موفقیت این کسب‌و‌کار اهمیت می‌‌‌دهم. مالکیت و اداره شرکت ما در دست زنان است و من به لحاظ احساسی، یک جورهایی خودم را سهامدار شرکت و از ذی‌نفعانش می‌‌‌دانم.  طی چند ماه اخیر، متوجه شده‌‌‌ام که بعضی از همکارهایم چنین حسی ندارند. به هیچ وجه. آنها به انجام حداقل مسوولیت‌‌‌ها اکتفا می‌کنند و اصطلاحا در حال «استعفای خاموش» هستند و من مجبورم کار آنها را انجام دهم. بگذارید یک مثال برایتان بزنم. سیاست شرکت ما، ترکیبی و انعطاف‌‌‌پذیر است، یعنی کارمندها می‌توانند گاهی به صورت حضوری و گاهی ریموت کار کنند.

مدیران اجازه می‌دهند دیر به شرکت بیاییم و زود برویم تا در ساعات شلوغی در ترافیک گیر نکنیم. این یعنی روزهای کار حضوری، بسیاری از همکارها ساعت ۱۰ یا ۱۱ به شرکت می‌‌‌آیند و حدود ۳:۳۰ می‌‌‌روند. شاید ایمیل‌‌‌ها را صبح‌‌‌ها که در خانه‌‌‌اند یا وقتی به خانه بر‌می‌‌‌گردند چک می‌کنند اما تا جایی که من می‌‌‌بینم، کاری فراتر از این انجام نمی‌‌‌دهند. بخشی از وجودم درکشان می‌کند. من هم مثل همه دوران کرونا را پشت سر گذاشتم و می‌‌‌دانم که بعضی از کارمندها تا چه حد فرسوده شدند و حالا دوست ندارند آنقدرها هم برای کارشان جان‌‌‌فشانی کنند. آنها نیاز به استراحت دارند و چون امکانش نیست، خودشان با استعفای خاموش، به خودشان استراحت می‌دهند. این خیلی بد است. اما بخش دیگر وجودم به شدت دلسرد و ناامید است. با خودم فکر می‌‌‌کنم پس چرا من از جان و دل برای کارم مایه می‌‌‌گذارم و ساعت‌‌‌ها کار می‌‌‌کنم، آن هم در حالی که همکارها به زور در شرکت حضور پیدا می‌کنند.

من هرگز نمی‌توانم خودم را وادار به استعفای خاموش کنم. پس چطور می‌توانم با این حقیقت که بقیه دارند این کار را می‌کنند کنار بیایم؟ آیا من آدم احمقی هستم که هنوز سخت کار می‌‌‌کنم؟

پاسخ: دوست عزیز، چه سوال به موقعی را مطرح کردی. من ایده‌‌‌هایی دارم. اما قبل از اینکه به آنها بپردازم، اجازه بده برای کسانی که با عبارت «استعفای خاموش» آشنا نیستند توضیح دهم. استعفای خاموش یا «ترک نامحسوس شغل»، مفهومی‌‌‌ است که در ماه‌‌‌های اخیر در شبکه‌‌‌های اجتماعی پدیدار شده و بسیاری از مطبوعات نیز به شکلی گسترده به آن پرداخته‌‌‌اند. این موضوع وقتی مورد توجه قرار گرفت که نشریه اینسایدر در ماه مارس، گزارشی درباره «فرهنگ ساحل‌‌‌نشینی» منتشر کرد. هر دو مفهوم به یک موضوع اشاره دارند: زمانی که کارمندها به جای آنکه از شغل خود استعفا دهند، می‌‌‌مانند و به انجام وظایف اولیه خود بسنده می‌کنند و دیگر برای کارفرما، از جان مایه نمی‌‌‌گذارند. مثلا اضافه‌‌‌کاری نمی‌‌‌کنند یا برای پروژه‌‌‌ها و مسوولیت‌های جدید داوطلب نمی‌‌‌شوند. به بیان ساده‌‌‌تر، خودشان را برای شغلشان به آب و آتش نمی‌‌‌زنند. آنها ترجیح می‌دهند روی زندگی شخصی خود خارج از محیط کار تمرکز کنند.

طبق آمارهای منتشر‌شده توسط موسسه گالوپ، دست کم ۵۰‌درصد کارکنان در حال استعفای خاموش هستند. پس همان‌طور که می‌‌‌بینی، این تبدیل به یک اپیدمی شده و تو اولین کسی نیستی که در محل کارت، شاهدش هستی. عوامل متعددی برای ترک خاموش و گسترش آن میان کارمندها مطرح شده که همان‌طور که خودت اشاره کردی، یکی از آنها کرونا و پیامدهایش است. کرونا باعث شد مردم دنیا درباره نحوه زندگی و کار کردن خود بازنگری کنند. بسیاری از مردم در اقصی نقاط جهان، دیگر شغل خود را همه زندگی خود نمی‌‌‌دانند و معتقدند که کار، تمام زندگی نیست. حالا خیلی از مردم سعی می‌کنند به زندگی شخصی‌‌‌شان نیز برسند و همه چیز را فدای شغل نکنند. محیط کار قبل از کرونا، دیگر کارآمد نیست و به سرعت تکامل یافته. اما چون بعضی کارفرماها نتوانسته‌‌‌اند خود را با این تحولات، تطبیق دهند و هنوز پایبند به اصول قدیمی هستند، کارمندها ناراضی می‌‌‌شوند و دست از سختکوشی می‌‌‌کشند.

جان‌‌‌فشانی در محل کار، همیشه قابل تحمل نیست (به‌خصوص در دوران یک پاندمی مثل کرونا) و منجر به استرس و فرسودگی کارکنان می‌شود.

مساله این است. کارفرمای شما صراحتا ساعات کار در روزهای حضوری را برای کارمندها تعیین کرده. ممکن است مدیرانتان به این نتیجه رسیده باشند که اگر کارمندها به جای حضور همیشگی از ساعت ۹ تا ۵، چند بار در هفته در محل کار حضور داشته باشند، ارزشش را دارد. ممکن است مدیریت، فهمیده باشد که اگر به کارمندها فضای تنفس دهد تا بتوانند کارهای شخصی‌شان را انجام دهند، مثلا دنبال بچه‌‌‌هایشان بروند، شام بپزند، ورزش کنند، می‌توانند خستگی را از تن کارمندها بزدایند و نیروی کار، جانی دوباره بگیرد. ساده بگویم. اگر همکارهایت ساعت ۱۰ می‌‌‌آیند و ۳:۳۰ می‌‌‌روند، تو هم باید همین کار را کنی.

همچنین از تو خواهش می‌‌‌کنم که مراقب قضاوت‌‌‌هایت در مورد عادات کاری و بازدهی همکارانت باشی. اگر واقعا مجبوری خرابکاری‌‌‌هایشان را جمع کنی، باید حتما با رئیست صحبت کنی. اما این فرض تو، که دیگران حداقل وظایفشان را انجام می‌دهند، خطرناک است. تو از همه اتفاقاتی که در سازمان می‌‌‌گذرد خبر نداری. طبق تحقیقات، ما درباره اینکه همکارهایمان زمانشان را چطور می‌‌‌گذرانند، اطلاعات خیلی کمی داریم. حتی مدیرها هم لزوما نمی‌‌‌دانند که کارمندهایشان در تمام طول روز، مشغول چه کارهایی هستند. اما در جواب سوالت که پرسیدی «آیا من احمقم که هنوز سخت کار می‌‌‌کنم؟»، باید بگویم که تو دارای اخلاق و اصول کاری تحسین‌‌‌آمیزی هستی. این در مسیر شغلی‌‌‌ات به نفعت خواهد بود. اما به نظر می‌رسد که بیش از حد احساس وظیفه داری که این می‌تواند به فرسودگی‌‌‌ات منجر شود، حتی با اینکه در اوایل مسیر شغلی‌‌‌ات هستی. گفتمان‌‌‌های شغلی در حال تغییرند. و این برای خیلی از ما ترسناک است. سخنان خردمندانه‌‌‌ای که سال‌ها درباره روش‌های موفقیت به ما گفته‌‌‌اند، مثلا «سخت کار کن تا موفق شوی»، شاید در گذشته جواب داده باشند اما ممکن است دیگر جواب ندهند.

بسیاری از مردم، حالا به این نتیجه رسیده‌‌‌اند که کار بیش از حد، نه سالم است و نه به بازدهی منجر می‌شود.

اتفاقا تحقیقات نشان داده که پس از ۵۵ ساعت کار در هفته، بازدهی کاهش می‌‌‌یابد. از سوی دیگر، کار بیش از حد می‌تواند به کاهش کیفیت خواب و حافظه، افسردگی و مشکلات قلبی منجر شود. پس باید راه‌‌‌های جدیدی برای بهره‌‌‌گیری از پاداش‌‌‌ها و لذت‌‌‌های شغلی و مواجهه با چالش‌‌‌هایش پیدا کنی و همزمان، هماهنگی بیشتری میان کار و زندگی‌‌‌ات ایجاد کنی.

شرکت شما به تو زمان و فضا داده که استراحت و ریلکس کنید. پس باید از خودت بپرسی: «آیا من با این رویه مشکل دارم؟»