همواره شیوه کار آنها همین بوده است. امروزه با رواج شبکه‌‌‌های اجتماعی و وب‌سایت‌‌‌های مختلفی که به نقد و ارزیابی استادان دانشگاه می‌‌‌پردازند، کار آنها دشوارتر هم شده است. احتمالا اکثر قریب به اتفاق آنها اعتراف کنند که شیفته تایید و بازخورد دانشجویان هستند.

آنها از دانشجویان خود می‌‌‌خواهند که در بحث‌‌‌ها مشارکت کنند. استادان دانشگاه می‌‌‌خواهند توجه دانشجویان را به خود جلب کنند و شاید در رقابت با گوشی‌‌‌های هوشمند آنها باشند. آنها می‌‌‌خواهند دانشجویان سر خود را تکان دهند، واکنش داشته باشند، دستشان را بلند کنند و بخندند.

این ویژگی‌‌‌ها را در کنار شیوه قدم زدن و ایستادن استادان در کلاس درس قرار دهید تا بتوانید متوجه شوید با یک روز دیر آمدن استاد چه اتفاقی می‌تواند بیفتد. قبل از آمدن استاد، دانشجوی فتنه‌‌‌گر کلاس بلند می‌شود و به همکلاسی‌‌‌های خود می‌‌‌گوید: «بچه‌‌‌ها، بیایید یک آزمایش انجام دهیم. هر قدر که دکتر اسمیت به سمت چپ رفت، بیشتر توجه خواهیم کرد. اگر در آنجا ماند، حتما به او نگاه کنید، به لطیفه‌‌‌هایش بخندید و از گفته‌‌‌هایش یادداشت‌‌‌برداری کنید. اما هر قدر که به سمت راست رفت، توجه کمتری به او خواهیم کرد. سرهایتان را به زیر بیندازید. طوری رفتار کنید که انگار حوصله‌‌‌تان سر رفته است. دستتان را راحت رو نکنید، ولی شیوه برخوردتان بر اساس راست یا چپ ایستادن استاد در کلاس فرق داشته باشد.»

کسانی که چنین آزمایشی را انجام داده‌‌‌اند، می‌‌‌گویند که همواره نتیجه می‌دهد. استاد طی کلاس شروع به تغییر مکان خود خواهد کرد. یکی از استادان که این شوخی با او انجام شده بود، گفت: «متوجه شدم که به سمت چپ کلاس تمایل می‌‌‌یابم. نمی‌‌‌دانستم چه می‌‌‌کنم و سعی کردم به هر دو سمت کلاس به طور برابر توجه کنم. با این حال، باز هم ناخودآگاه به سمت چپ کشیده می‌‌‌شدم.»

انگار تدریس از آن ناحیه کلاس، راحت‌‌‌تر و نتیجه‌‌‌بخش‌‌‌تر بود. زمانی که در سمت راست کلاس بودم، گویا بحث‌‌‌ها به نتیجه نمی‌‌‌رسیدند؛ با آنکه همه مطالب بخشی از یک خطابه واحد بودند. اگر این کار با انسجام و ظرافت کافی انجام شود که استاد متوجه نقشه دانشجویان نشود، می‌توان او را به دیوار سمت چپ اتاق چسباند و از طریق نیرویی نامرئی در همان مکان نگاهش داشت. آن نیرو، توجه و قدردانی است.

یکی از قربانیان این نقشه گفت: «همه ما بسیار به نتایج این آزمایش در تغییر رفتار خندیدیم. اما نتایج آن جای هیچ شک و تردیدی ندارند. رفتار من واقعا به وسیله رفتار گروه تغییر کرده بود و حتی متوجه آن هم نبودم.»

اگر به‌دنبال کارکنانی پویا و پرانگیزه هستید، یکی از قوانین مهمی که باید رعایت کنید، برجسته‌‌‌سازی و توجه به موفقیت‌‌‌های آنهاست. این قانون به طور مستقیم از علم عصب‌‌‌شناسی و روان‌شناسی تغییر رفتار از طریق توجه و قدردانی ناشی می‌شود. اگر هنگام جابه‌جایی استاد دانشگاه داستان ما از یک سمت کلاس به سمت دیگر آن، امکان اسکن مغزی او وجود داشت، تغییرات قابل‌توجه ترشحات شیمیایی مغز او را می‌‌‌دیدیم. آن ماده شیمیایی که نقش پیام‌‌‌رسانی عصبی را بر عهده دارد، دوپامین است. هرگاه شخصی در انجام هر کاری موفق شود، مقداری از این ماده شیمیایی در بخشی از مغز او آزاد می‌شود که غیرمتخصصان به آن بخش «مرکز پاداش» مغز می‌‌‌گویند. طراحی مغز ما به شیوه‌‌‌ای است که میل به موفقیت داشته باشیم و این پاداش احساسی را دریافت کنیم؛ دست‌‌‌کم موفقیت‌‌‌هایی شبیه آنچه به بقای نیاکان ما و خانواده‌‌‌هایشان کمک می‌‌‌کرد.

اگر هنگام ماهیگیری یک قزل‌‌‌آلا به قلاب شما بیفتد؟ دوپامین ترشح می‌شود. شما امروز از گرسنگی نخواهید مرد. اگر یک کلوچه بخورید؟ دوپامین ترشح می‌شود. بدن شما به شکر و چربی‌‌‌هایی دست می‌‌‌یابد که نیاکان نخستین شما را از قحطی نجات می‌‌‌داد. اکنون وعده غذایی بعدی شما فوریت کمتری دارد. در گلف ضربه دقیقی به توپ می‌‌‌زنید؟ دوپامین ترشح می‌شود. نشان می‌دهد که شکارچی خوبی هستید و با تیراندازی بهتر، دفعه بعد یک گوزن شکار خواهید کرد. هنگام معاشقه؟ به دلیل احتمال زادآوری، دوپامین ترشح می‌شود. تشویق دسته‌‌‌جمعی در یک مسابقه هاکی؟ باز هم دوپامین. گویا قبیله‌‌‌ای بزرگ دارید که آماده دفاع از خود در مقابل دیگر قبیله‌‌‌هاست.

مجله تایم توضیح داده است: «از نظر صرفا شیمیایی، هرگونه تجربه انسانی لذت‌‌‌بخشی (از گوش دادن به موسیقی تا بلعیدن شکلات) اندکی دوپامین بیشتر در مغز آزاد می‌کند که سرخوشی ناشی از آن به اندازه یک ترقه، گذراست.»

در آزمایش‌‌‌ها مشخص شده است که هنگام گوش دادن به موسیقی، پیروزی در بازی‌‌‌های کامپیوتری یا قمار و برنده شدن، دوپامین بیشتری در مغز آزاد می‌شود. همچنین مشخص شده است که شیوه آزادسازی دوپامین در افراد مصمم و افراد کم‌‌‌انگیزه فرق دارد. افرادی که چرخه ترشح و دریافت دوپامین آنها معیوب است، به سختی می‌توانند چیزی یاد بگیرند. از منظر عصب‌‌‌شناسی، دوپامین سوخت انگیزه و یادگیری است.

میزان دوپامین در شرایطی به اوج می‌رسد که نه تنها فرد به موفقیت برسد، بلکه مدیر و همکارانش نیز موفقیت او را به رسمیت بشناسند. از آنجا که نیاکان ما هنگام همکاری با یکدیگر شانس بقای بیشتری داشتند، ما نیز موجوداتی اجتماعی مشتاق به تشویق، توجه و قدردانی دیگران هستیم؛ چه این تشویق و دلگرمی به شیوه آوازخوانی دور آتش باشد یا لایک در فیس‌بوک و اینستاگرام. توجه و قدردانی از یک موفقیت، می‌تواند به همان میزان یا بیشتر از آن دوپامین ترشح کند. همین موضوع نشان می‌دهد چرا توجه و قدردانی از تلاش‌‌‌ها و دستاوردهای کوچک و بزرگ کارکنان، انگیزه بیشتری به آنها می‌دهد. این موضوع به دلیل سبک زندگی کنونی و افزایش نقش شبکه‌‌‌های اجتماعی که هرکدام مقادیری دوپامین (شاید نه چندان سازنده) نصیب افراد می‌کنند، اهمیت بیشتری نیز یافته است.