راست ذهنها و چپ ذهنها دو جزیره از هم جدا اما مکمل
راست ذهنها افرادی حساس، رویایی و با تفکر بصری و چپ ذهنها افرادی منطقی، استدلالی، پردازشگر و قاعدهمند هستند. در حوزه کسب و کار بیشتر مدیران ارشد و تصمیمگیران نهایی معمولا چپ ذهن و مدیران خلاق و ایدهپرداز مثل مدیران فروش و بازاریابی و کارآفرینان در زمره راست ذهنها قرار میگیرند. اطمینان و اعتماد زود هنگام یکی از ویژگیهای افراد راست ذهن و عدماعتماد و اطمینان ویژگی چپ ذهنهای تحلیلگر و پردازشگر است.
وجود افراد دوسونگر بین ابناء بشر بسیار نادر است؛ زیرا استفاده از هردو توانایی بهطور یکسان برای انسان غیرممکن و شاید محال به نظر برسد، همانطور که همه ما بیشتر از یک دست مان نسبت به آن یکی استفاده میکنیم.
بنابراین توازن اداره این دنیا و زندگی اجتماعی بشر به همین گوناگونی و تنوع وابسته است و این خاصیت طبیعی جهان است که انسانها بتوانند در کنار یکدیگر یک کل منسجم را تشکیل تا اموراتشان به خوبی و نظم خاصی تامین شود مانند حضور هنرمندان، بانکداران، معلمان، مهندسان، وکلا، ورزشکاران، مدیران و... در کنار یکدیگر. ناگفته نماند مقصود این نیست که همه مدیران، چپ ذهن و همه کارآفرینان و بازاریابها، راست ذهن هستند.
در بیشتر موارد راست ذهنها هنگام سخنرانی از طریق نمایش اسلایدهای جذاب تصویری و زیبا به این کار مبادرت میورزند در صورتیکه مدیران چپ ذهن از اسلایدهایی دارای متن و اعداد استفاده میکنند. آنها تمایل زیادی به کلمات دارند بنابراین سخنرانان ماهری هستند در حالی که راست ذهنها نویسندگان قابلی به شمار میآیند.
مدیران چپ ذهن با تفکر تحلیلی خود همواره به دنبال فروش بیشتر و مشتاق کاستن هزینههای مربوط به آن، ولی راست ذهنها به فکر ساخت برند هستند و برای به دست آوردن آن از صرف هزینههای بالا هیچ ابایی ندارند و به همین دلیل همواره برداشت تیم مدیریت با تیم بازاریابی متفاوت بوده و هست و آنها همواره در جلسات با یکدیگر به بحث و مجادله میپردازند. مدیران ارشد بیشتر با «واقعیتهای موجود» و بازاریابها و کارآفرینان با «برداشتهای موجود» سروکار دارند، هرچند بهترین ایدهها هم میتواند با بدترین اجراها به شکست بینجامد.
از نظر بازاریابان، همیشه «درک مشتری» به واقعیتهای موجود مطرح شده توسط مدیران ارجح و نزدیک است چراکه در کسب و کار این درک مشتری است که برگ برنده بازی را در اختیار دارد و متاسفانه این تفکر در دید مدیران ارشد جایی ندارد و قبول آن به لایههای بالاتر شرکتها یعنی ذهن مدیران همواره کار بسیار سخت و دشواری بوده و هست.
همانطورکه مدیران طرفدار تولید محصولات بهتر و بازاریابان طرفدار محصولات متنوعتر هستند و به تجربه اثبات شده که تاکنون در بازار پیروی از تفکر «بهتر بودن» تقریبا نتیجه دلخواه را در پی نداشته است.
شما چند صنعت را میشناسید که با محصولات بهتر خود توانسته برنده بازار هدف شده و بیشترین میزان فروش را به خود اختصاص داده باشد؟
به گواه آنچه به وضوح نمایان است تعداد این نوع صنایع نیز روز بهروز در حال افول است مثلا ساعت رولکس که بهترین ساعت به لحاظ کیفی را تولید میکند، آیا توانسته رتبه اول فروش را هم با خود یدک بکشد؟
در دنیای پر رمز و راز کسب و کار کنونی برای اینکه بدانیم شرکتی موفق است یا خیر، نباید به این توجه کنیم که چه تعداد محصول را به بازار ارائه کرده است بلکه باید به میزان درآمدی که ایجاد کرده توجه ویژه کرد.
مدیران چپ ذهن در پی نتایج سریع و بازاریابان راست ذهن با صبوری به فرآیند تولید، عرضه و تغییر ذهن مشتری میاندیشند. مدیران در پی ورود فوری به بازار هدف و بازاریابان با یک شروع آرام بیشتر موافقاند.
مدیران به رویکردهای کوتاهمدت و بازاریابان به رویکردهای بلندمدت معتقدند.
با مروری مختصر به اعصار بازاریابی، انسان پس از طی دو دوره عصر محصولگرایی و مصرفگرایی اکنون در ایستگاه عصر سوم یا ارزش آفرینی قرار دارد که در این دوره به جای اینکه مردم به عنوان مصرفکنندگان صرف کالا و خدمات در نظر گرفته شوند، باید منبعد به آنها به عنوان انسانهای کامل با مغز متفکر، قلب و روح آگاه بنگرند و مقصود در این دوره ارائه راهحل و رفع مشکلات این طیف از جامعه هدف است.
هم اکنون که دنیا در حالگذار از تغییرات سریع و ناگهانی است و توفان بحرانهای مالی، جغرافیایی، سیاسی و... سطح فقر و بیکاری را در سطح وسیعتری گسترش داده، این تحولات موجب شده نیاز به تولید افکار جدید در حوزه مدیریت و بازاریابی به خوبی احساس و حتی این دو مقوله به عنوان عامل متوازنکننده در اقتصاد کلان مورد توجه ویژه قرار بگیرد. زیرا مصرفکننده کنونی به عنوان مشتری دانش محور و مطلع، مورد عنایت ویژه قرار دارد و بر این اساس شرکتها نیز در جهت رفع سریعتر چالشهای پیش روی مشتریان اقدامات عملی خویش را با توجه به دو نیاز زیر که در شرایط کنونی لازم الاجرا و حیاتی است به کار ببرند:
نیاز جهت رشد بیشتر در آینده
نیاز به تمایز قوی نسبت به رقبا
لذا میتوان با ترکیب درست و منطقی مدیران چپ ذهن و کارآفرینان و بازاریابان راست ذهن، تحولات اینچنینی و حتی بسیار شگفت انگیزتر را در حوزه کسب و کارهای آینده ایجاد کرد همانطور که میتوان با ترکیب آبلیموی ترش و شکر شیرین، شربتی گوارا به دست آورد.
منبع: کتاب نبرد در اتاق فرمان
نویسندگان: الریس - لورا لیس