بنیانگذاری که شرکتش را نفروخت
با توجه به این شرایط، برخی از بنیانگذاران شرکتها تصمیم به قبول سرمایه یا رد آن میکنند. البته گزینه دیگری هم با افزایش عمر شرکت و بلوغ آن مطرح میشود که فروش و واگذاری است؛ تصمیمی که آن هم ساده نیست.
در سال ۲۰۰۰، گری اریکسون و شریک وقتش، لیزا توماس مجبور به تصمیمگیری درباره فروش یا نگهداشت شرکت کلیف بار (Clif Bar) به یک شرکت غذایی بزرگ بودند. تعدادی از شرکتهای بزرگ صنایع غذایی به دنبال بازار خوراکیهای انرژیزا میگشتند.
در ابتدای همان سال شرکت نستله با قیمت ۳۷۵میلیون دلار پاوربار را خریداری کرده بود و کرفت با ۲۶۸میلیون دلار، بالانسبار را زیر مالکیت خود درآورده بود.گری لزوما به دنبال فروش شرکت نبود. با این حال، مشاهده واگذاری دو رقیب بزرگ شرکت با رقمهای فزونتر از یکچهارممیلیارد دلار و آن هم در عرض چند ماه، به تدریج لیزا را وسوسه میکرد.
گری در مصاحبه با من گفت: «به خوبی لحظهای را به یاد میآورم که تماسی از لیزا دریافت کردم که گفت قصد فروش شرکت را دارد. من هم پاسخ دادم که مشکلی نیست. فکر نمیکنم که منصرف شوی.» جای بحث ندارد که فروش شرکت میتوانست پول فراوانی نصیب آنها کند. کلیفبار ۸ سال عمر داشت و تا آن زمان با افزایش کارکنان و بازار، توانسته بودند فروش سالانهشان را به بیش از ۴۰میلیون دلار برسانند. آنها بزرگترین شرکت خصوصی خوراکیهای انرژیزای باقیمانده در بازار بودند. شکی نبود که بالاخره یک هلدینگ بینالمللی پیدا میشد که حاضر باشد برای تصاحب شرکت آنها مبلغی ۹ رقمی پرداخت کند. بنابراین یک بانک سرمایهگذاری پیدا کردند تا برای شرکتشان مشتری پیدا کند. پس از آن راهی سفر شدند. گری در این باره گفت: «به نقاط مختلف کشور (آمریکا) سفر کردیم تا با شرکتهای مختلفی دیدار کنیم که میخواستند شرکت ما بخشی از سبد سرمایهگذاریشان باشد. در نهایت از یکی از آنها هم پیشنهاد قابلتوجهی دریافت کردیم.» شرکت کویکر اوتز (Quaker Oats) که در آن زمان گرانولا و چند محصول مبتنی بر غلات تولید میکرد (که البته خودش تقریبا یک سال پس از آن محصول گرانولا را به شرکت پپسی فروخت) پیشقدم شد.
آنها حاضر بودند ۱۲۰میلیون دلار برای تملک شرکتگری و لیزا بپردازند. این به معنای آن بود که هر کدام از شرکا ۶۰میلیون دلار به دست میآوردند. میتوانستند با قبول کردن پیشنهاد کویکر اوتز، زندگی راحتتری برای خود بسازند. پس پاسخ مثبت دادند. تاریخ ۱۷ آوریل ۲۰۰۰ برای امضای برگههای قرارداد تعیین شد.گری و لیزا به تمام کارکنان اطلاع دادند. بانک سرمایهگذاری آنها، نمایندگان کویکر اوتز و وکلا، همگی در طبقه سیام بانک آمریکا در سانفرانسیسکو جمع شده بودند. لیزا تلفنی با برخی از آنها در ارتباط بود تا آخرین جزئیات لازم را در قرارداد بگنجاند.گری گفت: «عملا کارها به اتمام رسیده بود.» کمتر از یک ساعت به زمانی مانده بود که آنها باید ساختمان شرکت را ترک کرده و راهی شهر شوند.گری تصمیم گرفت برای آخرین بار در ساختمان و محوطه شرکت قدم بزند. گری درباره احساساتش در آن روز، توضیح داد: «به پارکینگ رفتم و شروع به گریه کرد. همه چیزم را وقف این شرکت کرده بودم. زندگیام بود. کارکنانم را به چشم اعضای خانوادهام میدیدم. شرکت را به یاد پدرم نامگذاری کرده بودیم! بیش از نیمی از بلوک ساختمانی شرکت را نگذرانده بودم که تصمیم گرفتم نفروشم.»
برای لیزا باورکردنی نبود. نمیشد زیر همهچیز زد. تا آنجا که او میدانست، همه کارها تمام شده بود و راه بازگشتی نبود. اما او نمیدانست در ۳ ماه گذشته که قرارداد مورد بحث قرار گرفته بود، گری در ظلمات مطلق زندگی میکرد. خودش درباره آن ماهها توضیح میدهد: «خوب نمیخوابیدم. دوچرخهسواری نمیکردم و تبدیل به آدمی بدخلق و افسرده شده بودم.»گری در تمام زمان بیداریاش با ایده فروش شرکت کلنجار میرفت. زمانی هم به کارکنان گفتند که تصمیم بر فروش گرفتهاند، احساس کرد به آنها دروغ میگوید. او از ته قلبش چنین چیزی نمیخواست. «من به آنها گفتم که هیچ چیز تغییر نمیکند. حقیقت نداشت. قطعا اوضاع تغییر میکرد. نمیتوانست بهتر شود یا بدتر؛ اما نمیتوانید بگویید چیزی تغییر نمیکرد.»
این همان بحث «کنترل» است که هر بنیانگذاری به سادگی نمیتواند آن را نادیده بگیرد.گری حاضر بود برای باقی ماندن در کنار کارکنانی که عملا خانوادهاش بودند، از ۶۰میلیون دلار سهم خود بگذرد. او عاشق شرکت بود و هنوز هم میخواست آن را داشته باشد. البته لیزا همچنان قصد فروش و خروج داشت. پسگری ۷ ماه آینده را به تماس با هر کس که میشناخت، سپری کرد. از زیر سنگ هم که بود، باید ۶۰میلیون دلار برای خرید سهم لیزا فراهم میکرد.
این تلاشها و مقاومتها با هیچ منطقی سازگاری نداشت. شرکت در مسیر توسعه بود و به اندازه کافی مخارج داشت. افزایش بدهیها و تعهدات میتوانست به معنای ورشکستگی و نابودی آن ظرف یکی دو سال باشد. تمام شرکتهای سرمایهگذاری این موضوع را بهگری متذکر میشدند. اما اکنون پس از گذشت ۹ سال، هیچکدام از این بدبینیها محقق نشده است.گری همه بدهیها را تسویه کرده و فروش سالانه کلیفبار به بیش از ۶میلیارد دلار رسیده است. آنها بازار خوراکیهای انرژیزای آمریکا را به دست گرفتهاند.