داستان اول

راوی: مانی پراکاش

من به مدت پنج سال یعنی از سال ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۹ در نمایندگی شرکت اچ پی در هند کار کردم و بعد از این پنج سال در حالی که همه چیز در آنجا برای ادامه کارم فراهم بود تصمیم به ترک شرکت برای همیشه گرفتم، چرا که اعتقاد داشتم و هنوز هم بر این اعتقادم که خیلی‌ها به این دلیل اچ پی را ترک می‌کنند که دل خوشی از مدیران این شرکت ندارند و از رفتار مدیران شرکت چه در سطوح عالی و چه میانی ناخشنود هستند. من از همان آغاز کارم در شرکت احساس می‌کردم محیط کاری اچ پی و الگوهای رفتاری مدیران اچ‌پی به شدت مسموم و نامطلوب است، چرا که در این شرکت، افراد به شکل آزاردهنده‌ای با هم مقایسه می‌شوند و عملکرد موفق برخی کارکنان مانند چماق بر سر سایر کارکنان کوبیده می‌شود و همین مساله موجب می‌شود تا یک نوع احساس منفی و تنفرآمیز نسبت به کارکنان موفق در بین سایر کارکنان شکل بگیرد. خود من بارها شاهد بودم که آگاهی من از یکسری چیزها به بهانه‌ای در دست مدیرم برای سرزنش همکارانم تبدیل می‌شد و در نتیجه آنها مرا مقصر تنبیه شدن‌شان می‌دانستند و رابطه‌شان را با من قطع می‌کردند.

یادم می‌آید یک بار یکی از همکارانم به خاطر مشکلات خانوادگی که پیدا کرده بود و چند روزی در محل کارش حاضر نشده بود توسط مدیر بخش ما مورد توبیخ کتبی قرار گرفت و به اخراج شدن تهدید شد و در پاسخ به اعتراض او نسبت به این موضوع گفته شد در بخشی که کارمند منضبط و منظمی‌ همچون من حضور دارد هر گونه غیبتی غیرقابل پذیرش تلقی می‌شود و بعد از آن روز بود که آن فرد هیچ گاه با من حتی یک کلمه هم حرف نزد و این وضعیت تا زمانی که شرکت را برای همیشه ترک کردم ادامه پیدا کرد. جالب آنکه آن فرد بعد از اینکه من شرکت را ترک کردم و دیگر همکارش نبودم رابطه دوستانه‌ای با من پیدا کرد و ما به بهترین دوستان هم تبدیل شدیم.

کمی ‌بعد از رفتنم از اچ پی تعداد قابل توجهی از کارکنان شاغل در نمایندگی شرکت در هند به تدریج آنجا را ترک کردند و اغلب آنها نیز از وجود جو سنگین و غیردوستانه‌ای که به واسطه رفتار نادرست مدیریت با کارکنان شکل گرفته بود ناراضی بودند و معتقد بودند این خود مدیران اچ‌پی هستند که باعث تفرقه افتادن بین کارکنان شده و آنها را نسبت به همدیگر بدبین می‌سازند، حتی اگر نیت مدیران از مقایسه کردن کارکنان با هم و به رخ کشیدن موفقیت‌های آنها صرفا تشویق و تحریک افراد به کار بیشتر و بهتر باشد.

 داستان دوم:

راوی: تاک اندرسون

من طی دو سالی که در شرکت اچ‌پی به عنوان کارمند کار کردم حضور چهار مدیر را به عنوان مافوق مستقیم خود تجربه کردم و این مساله برای من و سایر همکارانم بسیار آزاردهنده بود، چرا که ما تا خود را با الگوی رفتاری و سبک مدیریتی یک مدیر سازگار می‌کردیم و به آن خو می‌گرفتیم شاهد رفتن او از بخش‌مان بودیم و باید خود را برای حضور مدیر جدیدی آماده می‌کردیم.

به نظر من و بسیاری دیگر از همکارانم در اچ‌پی همین تعویض پی در پی مدیران و عدم ثبات مدیریتی در شرکت اچ‌پی بود که باعث می‌شد خیلی از کارکنان نیز به فکر رفتن از شرکت و جابه‌جایی شغلی بیفتند. خود من هم جزو آن دسته از افرادی بودم که با مشاهده جابه‌جایی سریع و بی‌مورد مدیر مافوقم در اچ‌پی به این نتیجه رسیدم که باید خودم هم از شرکت بروم چرا که شرکتی که این قدر زود و بدون دلیل خاصی مدیرانش را جابه‌جا می‌کند و به ثبات مدیریتی اعتقادی ندارد به طور حتم همین اعتقاد را در مورد کارکنانش نیز دارد و دیر یا زود عذر آنها را نیز خواهد خواست.

علاوه بر این، تعویض پی در پی مدیران در اچ‌پی که بنا به اطلاع من در تمام بخش‌های شرکت اچ پی رواج دارد باعث می‌شود تا بسیاری از کارکنان روسای مافوق خود را جدی نگیرند و برای شکل دهی به رابطه‌ای پایدار و دوستانه با آنها برنامه‌ریزی نکنند و به جای این کار بیشتر منتظر رفتن او می‌ماندند. در واقع عدم ثبات مدیریتی که به یکی از مشخصه‌های بارز شرکت اچ پی تبدیل شده و تمام سطوح مدیریتی آن را فرا گرفته است یکی از مهم‌ترین عواملی است که باعث شده خیلی‌ها کار کردن در اچ پی را دوست نداشته باشند و برای وفاداری به این شرکت انگیزه چندانی احساس نکنند.

 داستان سوم:

رز ویگلی

من نزدیک به ۱۰ سال در شرکت اچ‌پی به عنوان کارشناس کار کردم و در تمام این سال‌ها در حسرت ارتقای مقام و رسیدن به پست‌های مدیریتی بالاتر ماندم. متاسفانه در شرکت اچ‌پی یک سیستم ارتقای مسخره و غیرمنطقی حاکم است که بر اساس آن، شما نمی‌توانید به مقام بالاتر ارتقا پیدا کنید مگر اینکه فرد مافوق شما به بخش دیگری جابه‌جا شود، بازنشسته شود یا بمیرد.

من در ماه‌های نخست کارم در اچ‌پی با اشتیاق تمام و به امید ارتقای پست بهترین عملکردها را از خودم نشان دادم و امیدوار بودم این تلاش‌هایم از سوی مدیران شرکت دیده شود و با ارتقای مقام من به پست‌های مدیریتی جبران شود که متاسفانه هیچ وقت چنین اتفاقی برای من نیفتاد آن هم به این دلیل که رئیس مافوق من در سر جایش حضور داشت و ماندگاری او در آن پست مانند سدی بر سر راه ارتقای من عمل می‌کرد و همین مساله موجب شده بود که عملکردهای درخشان من به هیچ انگاشته شود و تاثیری در ارتقای مقام من نداشته باشد.

در نتیجه من بعد از مدت‌ها جنگیدن با احساس ناامیدی از ارتقای مقام در اچ‌پی و نادیده گرفته شدن عملکرد خوبم در آنجا، آنجا را ترک کردم هر چند که کار کردن در چنین شرکت بزرگ و مشهوری را افتخاری برای خود می‌دانستم و همیشه از آن با عنوان یکی از دوران درخشان کاری‌ام یاد می‌کنم