وقتی یک غول نمیتواند خود را با شرایط جدید مطابقت دهد
داستان اول- راوی: همندرا جانی
من در فاصله سالهای ۱۹۸۱ تا ۲۰۰۱ و پس از آن در یک دوره یک ساله از ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۶ در شرکت جنرال الکتریک بهعنوان مهندس پروژههای زیرساختی انرژی کار کردم و در نتیجه از نزدیک شاهد افول قدرت این غول بزرگ تکنولوژی جهان که میتوان آن را بهعنوان نماد نسل قدیم شرکتهای صنعتی و تکنولوژیکی جهان در نظر گرفت بودهام. هنگامی که در سال ۱۹۸۱ به تازگی وارد شرکت جنرال الکتریک شدم خود را در محیطی یافتم که هر مهندسی آرزوی کار کردن در آنجا را دارد: محیطی پر از حرکت و تکاپو و پیشرفتهای خیرهکننده که به صورت طراحی و تولید محصولات متنوع و موفق بروز پیدا میکرد. در آن دوران یک سیستم ارزیابی و سنجش عملکرد منحصربهفرد در شرکت جنرال الکتریک مورد استفاده قرار میگرفت که توسط مدیرعامل افسانهای شرکت جنرال الکتریک یعنی جک ولش طراحی شده بود و از آن با عنوان ارزیابی عملکرد ۳۶۰ درجهای نام برده میشد. جک ولش در دهه ۱۹۸۰ تصمیم گرفت سیستم رتبهبندی ۲۰-۷۰-۱۰ را در شرکت جنرال الکتریک اجرا کند که در آن کارمندان جنرال الکتریک به سه گروه ۲۰ درصد برتر، ۷۰ درصد میانی و ۱۰ درصد انتهایی تقسیم میشدند که براساس آن به کارمندان برتر توجه زیادی میشد و بهعنوان جایزه، حق انتخاب شغل، امکان شرکت در برنامههای آموزش رهبری سازمان و حق اختیار خرید سهام را دریافت میکردند، ۷۰ درصد میانی به کارشان در شرکت ادامه میدادند و ۱۰ درصد انتهایی نیز از شرکت اخراج میشدند.
این سیستم ارزیابی و پاداشدهی در آن دوره به خوبی جواب میداد و من هم یکی از طرفداران پر و پا قرص اجرای چنین سیستمی بودم. اما هر چه به قرن بیست و یکم نزدیکتر میشدیم از کارآیی و اثربخشی این سیستم کاسته میشد و در مقابل شرایط بهگونهای رقم خورد که مدیران شرکت جنرال الکتریک تصمیم به توقف سیستم ارزیابی 360 درجهای و جایگزین کردن آن با یک سیستم جدید و به روزتر گرفتند به این امید که همگام با تحولات سریع تکنولوژیک و اجتماعی بتوانند قدرت و عظمت جنرال الکتریک را حفظ کنند غافل از آنکه غول جنرال الکتریک خستهتر و فربهتر از آن است که بتواند به سرعت خود را با شرایط جدید وفق دهد. من خودم به شخصه شاهد بودم که پس از معرفی سیستم جدید ارزیابی در شرکت جنرال الکتریک، بخشهای مختلف شرکت به محل جولان و تجربهاندوزی کسانی تبدیل شده است که بدون داشتن کمترین آشنایی و تسلط به امور فنی هر بخش در امور مدیریتی آنجا دخالت میکردند و میکوشیدند ایدهها و فرضیات خام و نپخته خود را در آنجا آزمایش کنند. در سال 2000 یعنی یک سال قبل از خارج شدنم از شرکت بارها با نومدیران نابلد و بیتجربهای شاخ به شاخ شدم که بدون داشتن کمترین آشنایی با اصول فنی پروژههایی که من درحال انجامشان بودم به من امر و نهی میکردند و همین مساله مرا خشمگین و ناامید میکرد و در نهایت سبب شد تا من پس از20 سال کار کردن در شرکت بزرگ جنرال الکتریک تصمیم به ترک آنجا بگیرم و به شرکت دیگری بروم.
با این همه داستان من و جنرال الکتریک به همین جا ختم نشد چرا که در سال 2005 به اصرار یکی از مدیران ارشد شرکت دوباره به جنرال الکتریک پیوستم و کارم را دوباره در آنجا از سر گرفتم اما در کمال شگفتی دیدم تنها چهار سال پس از خروجم از شرکت در سال 2001 این غول بزرگ و نامدار تکنولوژی به شکل وحشتناکی زمینگیر شده است و بهخاطر ناتوانیاش در همگام شدن با تغییر و تحولات شگفتانگیز و بسیار سریع تکنولوژیک در سراشیبی سقوط قرار گرفته است. به نظر من و بسیاری دیگر از مهندسان و مدیرانی که در جنرال الکتریک کار میکردند این شرکت بهسبب بزرگ بودن بیش از حد و ساختار عریض و طویل سازمانیاش نمیتوانست به یکهتازیاش در دنیای تکنولوژی ادامه بدهد و به همین دلیل هم بود که پس از وقوع بحران اقتصادی سال 2008 و سقوط بازارهای مالی جهان، دیگر تاب و توان مقاومت در برابر امواج سهمگین دیجیتالی شدن را از دست داد و جایگاه خود را در میان شرکتهای برتر جهان از دست داد.
داستان دوم- راوی: اروین آنسیانو
در سال 2008 که شرکت جنرال الکتریک دچار بحرانی عظیم شد و در آستانه فروپاشی قرار گرفت من در این شرکت بهعنوان مدیر فعالیت میکردم و در همان زمان بود که فهمیدم این شرکت بزرگ و مشهور دیگر نخواهد توانست موفقیتهای بزرگ سابقش را تکرار کند چرا که به عقیده من مدیران ارشد جنرال الکتریک بهخاطر هماهنگ شدن با تغییر و تحولات سریع تکنولوژیک دست به یکسری اصلاحات دیرهنگام و ناقص در شرکت زدند که با دیانای جنرال الکتریک همخوانی و هماهنگی نداشت و در نهایت باعث بروز اختلال ساختاری در این شرکت شد.
علاوه بر این من معتقدم مدیران عاملی که بعد از جک ولش زمام امور را در جنرال الکتریک در دست گرفتند هیچگاه نتوانستند مثل او این غول نامدار را اداره کنند و چنین بهنظر میرسید که ساختاری که جک ولش در دهههای گذشته بنیان گذاشته بود و هم از او یک مدیر افسانهای و از شرکت جنرال الکتریک یک شرکت بینظیر ساخته بود با رفتن او از شرکت فروریخت و هیچگاه نتوانست به وضعیت باشکوه سابقش بازگردد.
من در سالهای منتهی به 2008 که نقطه عطفی در تاریخ شرکت جنرال الکتریک محسوب میشود بارها شاهد بودم که مدیران تازهوارد به شرکت با مدیران باسابقه و قدیمی شاغل در جنرال الکتریک به مشکل برمیخوردند و به اصطلاح، «آبشان در یک جوی نمیرفت» و بهنظر من هیچکدام از این دو گروه مقصر نبودند چراکه در شرکتهایی که بنیانشان در دههها قبل گذاشته شده بود یکسری ساختارها و چارچوبهایی وجود دارد که هرگونه دستکاری در آنها و اصلاحشان به فرو ریختن تمام ساختار سازمانی منتهی میشود و از سویی دیگر خودداری از تغییر دادن این ساختارها نیز به نوبه خود باعث عقب افتادن کلیت سازمان از قطار شتابان پیشرفتهای دنیای دیجیتالی امروز و فردا خواهد شد و این مساله نه فقط در مورد جنرال الکتریک بلکه در مورد هر شرکت بزرگ و مشهور و قدیمی دیگری که به بقا میاندیشد نیز صدق میکند.