آیا کارآفرین باید خوششانس باشد؟
هر کارآفرینی پس از مدتی مجبور به جذب سرمایه خواهد شد؛ مهم نیست که چقدر پسانداز داشته باشد، چقدر سختکوش باشد، چقدر صرفهجو باشد و حتی چقدر از سودهای کسب شده از کارش را دوباره روی توسعه آن سرمایهگذاری کند. مرحلهای خواهد رسید که برای توسعه کسبوکار و پیشبرد برنامهها و استراتژیهای تعیین شده نیاز به منابع مالی دیگر احساس خواهد شد. در این زمان، بسیاری از کارآفرینان برای آنکه کنترل کسبوکار خود را از دست ندهند و سودهای آینده را با غریبهها سهیم نشوند، ترجیح میدهند دنبال جذب سرمایه خانواده و دوستان خود باشند. این شیوه همچنین باعث میشود که کارآفرین داستان ما بهتر بتواند ایدههایش را پیادهسازی کرده و با پولی که نرخ بهره ندارد، نگران تغییر برنامهها و مداخله سرمایهگذاران در ایدههایش نباشد. جفبزوس یکی از برجستهترین کارآفرینانی است که از این شیوه تأمین مالی استفاده کرد. او در سال ۱۹۹۴ با ایده کتابفروشی اینترنتی خود که در نهایت تبدیل به فروشگاه اینترنتی آمازون شد، سراغ ۶۰ نفر از اطرافیانش رفت. در نهایت هر کدام از پدر و مادر و خواهر و برادرش ۵۰ هزار دلار روی ایده او سرمایهگذاری کردند. اما چقدر شانس در موفقیت کارآفرینان نقش دارد؟ به هر حال، همه آنها اطرافیانی ندارند که توان سرمایهگذاریهای ۵۰ هزار دلاری یا ۱۰ هزار دلاری را داشته باشند.
واقعیت آن است که محیط زندگی، خانواده و اطرافیان میتواند امتیازی برای شکوفایی برخی کارآفرینان باشد. برخی از افراد در محیطی متمایز قرار دارند که دستکم جذب سرمایهگذار از اطرافیانشان را راحتتر میکند. به همین دلیل بود که از بسیاری از کارآفرینان موفقی که به پادکست خود دعوت کرده بودم، این سوال را پرسیدم: چه اندازه از موفقیت شما به دلیل شانس و چه اندازه از آن نتیجه سختکوشی بوده است؟ درک معنای امتیاز و به رسمیت شناختن مزیتهای برخی از افراد، لازمه درک موفقیت است. با این حال، نباید فرد دارای این امتیازها را از پیش موفق دانست و دیگران را محتوم به شکست. هر چند، همه از نظر مزایای محیطی شبیه یکدیگر نیستند، هر کدام از آنها مزیتی ناملموس دارند که میتوانند از آن در مسیر موفقیت بهره بگیرند. شخصیت یک مزیت است. اراده یک مزیت است. محبوبیت، خونسردی، قدرت تحمل مشکلات و حافظه قوی هم مزیتهایی هستند که میتوانند مانند مزایای اجتماعی و اقتصادی به نفع کارآفرینان استفاده شوند.
اما تفاوت ما که چنان خوششانس نیستیم تا والدینمان بتوانند یک چک ۱۰ هزار دلاری بنویسند با آن دسته که والدینشان ۱۰ هزار دلار در جیب خود دارند، چیست؟ این تفاوت باعث میشود که جایگاه ما یکسان نباشد اما باز هم در یک مسیر و یک راه خواهیم بود. هر چند دسترسی ما به پول یکسان نیست، اما فرآیند جذب سرمایه یکسان است. همه ما فارغ از هر تفاوتی باید ایدهها و برنامههایمان را برای فرد دیگری توضیح داده و از او درخواست پول (به شکل سرمایهگذاری، وام، هدیه و...) کنیم. در اینجا است که داستان کارآفرینان خوششانس با کارآفرینان کمشانستر به طرز شگفتانگیزی شبیه میشود. تمام این کارآفرینان به شما خواهند گفت که جذب سرمایه در هر مرحلهای از آن به شدت دشوار است. برای این کار باید زمان بگذارید، انرژی بگذارید و حتی در برخی موارد غرور و روابط شخصیتان از بین خواهد رفت. صدها گفتوگو خواهید داشت. صدها بار باید داستان و ایدهتان را توضیح داده و ده برابر آن به سوالات جواب دهید. بسیاری از این سوالات مشابه خواهند بود و پاسخ دادن به آنها به این شیوه برای کسانی که آنها را دوست و حامی خود میپنداشتید، طاقتفرسا خواهد شد. نیاز به یک پوست کلفت خواهید داشت. برای از هم نپاشیدن، مانند سفینهای که در حال پرتاب به فضا و مواجهه با مقاومت شدید جو است، نیازمند یک سپر حرارتی قدرتمند خواهید بود. حتی اگر خونتان هم آبی باشد، این فرآیند دشوار برای همه به یک شکل شروع میشود: با یک گفتوگو با افرادی که میشناسید.
ابتدا با پدر یا مادر، سپس دایی، بعد با یک دوست خانوادگی، یک مربی و سپس شاید با یکی از دوستان دوران دبیرستان که بعدها میفهمید برحسب اتفاق خودش هم به تازگی کسبوکاری راه انداخته است. این فرآیند تا جایی ادامه مییابد که با تمام آشنایان خود دیدار کرده باشید و شاید تمام سرمایه مورد نیازتان تأمین شده باشد. من این فرآیند را مانند حرکت در یک دایره متحدالمرکز میبینم. ابتدا سراغ نزدیکترین دایره خواهید رفت؛ افرادی که لازم نیست برای به یاد آوردن نامشان به ذهن خود فشار بیاورید؛ افرادی که به تازگی به آنها پیام دادهاید یا تلفنی صحبت کردهاید. شاید از یکی از صمیمیترین دوستانتان تقاضای چند صد دلار کنید. آیا دوست شما فرد دیگری میشناسد که بتواند سرمایهگذاری بیشتری (مثلا ۵۰۰ دلاری) انجام دهد؟ آیا یکی از اقوامتان کسی را میشناسد که علاقهمند به کمک کسبوکارهایی مانند شما باشد؟
تفاوت شما با دیگران این است که در دایره آشنایان خود ایستادهاید. شما دایره منحصربه فردتان را دارید، اما سرنوشتتان وابسته به شانس نیست. فقط شاید مجبور شوید نسبت به برخی دیگر از کارآفرینان، به بررسی حلقههای دورتری از دایرهها بپردازید. شاید لازم شود به دایره پنجم، ششم یا هفتم برسید. اما در نهایت افرادی علاقهمند به سرمایهگذاری در ایده شما وجود خواهند داشت که با چند واسطه به شما میرسند؛ افرادی که ممکن است در شرایط عادی هیچگاه با آنها آشنا یا همصحبت نمیشدید. ماهیت وب سایتهای سرمایهگذاری جمعی (کراد فاندینگ) هم همین است. بالاخره افرادی در جامعه وجود دارند که مبالغ کوچکی تا حد ۲۰ یا ۵۰ دلار روی ایده و کسبوکار شما سرمایهگذاری کنند. اینترنت هم دستیابی به آنها را از طریق واسطهها راحتتر کرده است.
اریک رایان، یکی از کارآفرینانی که شرکت شویندههای زیستمحیطی متد را بنیان گذاشت، دشواری جذب سرمایه را یک مزیت میداند. او اعتقاد دارد که با افزایش دشواری جذب سرمایه، دقت بیشتری در خرج آن خواهید کرد. هر چقدر که مجبور شده باشید با واسطههای بیشتری به سرمایهگذاران مشتاق برسید، مسوولیت بیشتری هم در قبال پول آنها خواهید داشت. همین انگیزه باعث میشود که در آینده هر چقدر هم که شرایط دشواری رقم بخورد، باز هم راهی برای غلبه آنها پیدا کنید.